اگر یکی از دو عین تلف شود، مثلا زید کتابش را به عمرو داده است و عمرو در مقابل گندمی به زید داده، حال فرض کنیم کتابی که زید به عمرو داده، تلف شده است، اما گندمی که عمرو به زید داده، باقی مانده، آیا با تلف أحد العینین، معاطات لازم میشود؟ مرحوم شیخ میفرماید اینجا هم باید روی هر دو مبنا بحث کنیم، روی قول به اینکه معاطات مفید ملکیت است و روی قول به اباحه.
اما روی قول به ملکیت میفرمایند: قبلا گذشت كه بنابر ملکیت، «اصالة اللزوم» را داریم، الا در موردی که «ترادّ العینین» امکان داشته باشد. از اينرو حالا که أحد العینین از بین رفته، تراد العینین امکان ندارد، معاطات لازم مي شود.
نقد و بررسی ملزمیت تلف أحد العینین بنابر قول أباحه
عمده بحث روی مبنای دوم است، جایی که زید کتابش را به عمرو داده است و عمرو گندم را به زید و میگوییم: معاطات مفید اباحه است. فرض این است که کتاب در دست عمرو، تلف شده است. آیا این سبب میشود که معاطات لازم شود؟ اگر گفتيم لازم مي شود ولو اینکه از اول، معاطات مفید اباحه بوده است، عمرو دیگر حق رجوع به زید و گرفتن گندم را ندارد و زید هم حق رجوع به عمرو و گرفتن بدل کتاب را ندارد.
وجه صاحب جواهر بر ملزمیت تلف أحد العینین
مرحوم شیخ میفرمایند: صاحب جواهر (علیه الرحمه) و شهید ثانی در کتاب «مسالک» میفرمایند: قائل به لزوم نمیشویم. دلیلي که صاحب جواهر آورده است، اصالة بقاء سلطنت مالک عین است. عمرو در مثالی که ذكر شد، مالک عین موجوده است، شک میکنیم با از بین رفتن کتاب در دست عمرو، آیا سلطنت عمرو نسبت به گندمي که قبل از تلف کتاب مالک آن بوده است، باقی است یا از بین رفته است؟ بقاء سلطنت مالک عین موجوده را استصحاب میکنیم. استصحاب، معنایش این است که عمرو میتواند رجوع کند و رجوع معنایش این است که معاطات لازم نیست.
نقد وبررسی نظر صاحب جواهر
مرحوم شیخ ابتدا به کلام صاحب جواهر اشکال میکنند و بعد با سه بیان، کلام ایشان را تقویت میکنند ودر نهایت نظریه صاحب جواهر را میپذیرند.
اما در بیان اشکال میفرمایند: استصحاب بقاء سلطنت مالک عین موجوده معارض دارد. معارض آن این است که اگر عمرو بخواهد رجوع کند و گندمش را از زید پس گیرد، نتیجه این میشود که زید هم بتواند رجوع کند و بدل این کتاب را از عمرو بگیرد. شک میکنیم آیا عمرو ضامن بدل است یا خیر؟ اصل برائت از ضمان جاری میکنیم. پس ذمه او مشغول نیست و بریء از ضمان است. اگر بریء از ضمان شد، معنایش این است که زید حق رجوع ندارد. اگر زید حق رجوع نداشت، عمرو هم حق رجوع ندارد و معاطات لازم میشود. لذا این اصالة البرائة عن الضمان با استصحاب سلطنت مالک عین موجوده تعارض میکند.
عدم جریان قاعده «علی الید» در مقام
ممکن است کسی ادعا کند که رجوع به اصل برائت از ضمان در صورتی است که شک کنیم آیا عمرو ضامن بدل کتاب است یا خیر؟ اما در مقام شکی نیست، زیرا دلیل اجتهادی بر ضمان داریم و با وجود دلیل اجتهادی، نوبت به دلیل فقاهتی نمیرسد. قاعده «علی الید ما اخذت حتی تؤدی» میگوید: انسان اگر مال کسی را گرفت و در دستش تلف شد، ضامن است.
مرحوم شیخ میفرماید: قاعده «علی الید» در اینجا جریان ندارد، زیرا قاعده «علی الید» را یا قبل از تلف کتاب میخواهید جاری کنید یا بعد از تلف. قبل از تلف جریان ندارد، چون قبل از تلف کتاب را مالک به دست عمرو داده است، لذا ید عمرو عدوانی نیست تا قاعده «علی الید» شاملش شود.
اما بعد از تلف جریان ندارد، چون این هم دو فرض دارد؛ یک فرض این است که عمرو معامله را امضاء کند، یعنی بگوید: اگر کتاب زید دست من تلف شد، گندم دست زید باشد، اراده رجوع به عین موجوده را ندارم، در این فرض ضمانی در کار نیست. فرض دوم این است که بگوییم: مالک عین موجوده اراده رجوع دارد، در مثال عمرو اراده رجوع به گندم را دارد.
شیخ میفرماید: قاعده «علی الید» دلالت دارد بر ضمان مطلق، اما ضمانی که مدعی ادعا میکند، ضمان معلق است. به این دلیل که بحث در این است که اگر مالک عین موجوده اراده رجوع کرد، آیا ضامن است یا خیر؟ ضمان معلق بر رجوع را میخواهیم اثبات کنیم. بنابراین قاعده «علی الید» در اینجا هم اثبات ضمان نمیکند. این خلاصه اشکال به صاحب جواهر است، در ادامه سه وجه برای تقویت کلام صاحب جواهر بیان میکنند كه بعد از تطبيق مي خوانيم.