«الأمر السادس في ملزمات المعاطاة على كلٍّ من القول بالملك و القول بالإباحة إعلم: أنّ الأصل على القول بالملك اللزوم؛ لما عرفت من الوجوه الثمانية المتقدّمة، و أمّا على القول بالإباحة فالأصل عدم اللزوم؛»
تنبیه ششم: ملزمات معاطات
این تنبیه بعد از قول به این است که معاطات مفید ملکیت لازمه نیست، اما بنابر قول به اینکه معاطات، مانند بیع به صیغه، مفید ملکیت لازمه است، بحث از ملزمات معاطات، بحث لغوی خواهد بود. بنابراین بحث از ملزمات معاطات روی دو قول باید بررسی شود؛ ۱. قول کسانی که قائل هستند به اینکه معاطات مفید اباحه تصرف است. ۲. قول کسانی است که قائل هستندکه معاطات مفید ملکیت جایزه است، نه ملکیت لازمه. از اینرو کسانی مثل مرحوم شیخ مفید، مرحوم مقدس اردبیلی که قائل هستند معاطات مفید ملکیت لازمه است، نمیتوانند از ملزمات معاطات بحث کنند.
مرحوم شیخ قبل از اینکه ملزمات را بیان کند، ابتداءً اصل در مسأله را روی قول به ملکیت جایزه و قول به اباحه مطرح میکند. فایده بحث از اصل، این است که در موارد شک، به اصل رجوع میکنیم، مثلا شک میکنیم که آیا فلان عمل عنوان ملزم را دارد یا ندارد؟ رجوع به اصل در مسأله میکنیم.
اصل اولي در معاطات
مرحوم شيخ میفرمایند: روی قول به ملکیت جایزه، اصل همان اصالت اللزوم است به جهت آن وجوه ثمانیه که قبلاً بیان کردیم. اما روی قول به اباحه، اصل عدم الزوم است، به دو دلیل:
دلیل اول: قاعده سلطنت؛ «الناس مسلطون علی اموالهم». اگر قائل شدیم به اینکه معاطات مفید اباحه تصرف است، بعد از آنکه مال اعطا شد، هنوز در ملک مبیح است، لذا هنگام شك در اينكه مبیح میتواند رجوع كند یا نمیتواند، قاعده سلطنت میگوید: «الناس مسلط علی اموالهم»، پس طبق این قاعده، مبیح که مالک مال است، سلطنت دارد برای رجوع به مال معاطاتي.
دلیل دوم: استصحاب بقاء سلطنت. قبل از معاطات، مالک مال معاطاتي، سلطنت بر آن داشته است، بعد از معاطات شك مي كنيم آیا سلطنت بر این مال دارد یا خیر؟ بقاء سلطنت را استصحاب میکنیم.
اشكال تعارض استصحاب بقاء سلطنت مالك با استصحاب اباحه «مباح له»
ممكن است مستشکلی اشکال کند که این استصحاب معارض دارد و با وجود معارض از دلیلیت ساقط میشود. بعد از آنکه مالک، مال را برای این شخص اباحه کرد، اباحه برای گیرنده تحقق پيدا مي كند. اگر مالک رجوع کند و بخواهد مال را از «مباح له» بگیرد، شک میکنیم که آیا آن اباحهای که قبلاً برای «مباح له» ثابت بوده است، هنوز باقی است یا خیر؟ بقاء الإباحه را استصحاب میکنیم.
میگوییم: «مباح له» که گیرنده مال است، قبل از آنی که مالک رجوع کند اباحه برای این «مباح له» وجود داشته است، بعد از رجوع مالک شک میکنیم که آیا اباحه ثابت است یا ثابت نیست؟ بقاء الاباحه را استصحاب میکنیم.
جواب مرحوم شیخ از اشکال تعارض
مرحوم شیخ أعظم دو پاسخ از این اشکال میدهد:
پاسخ اول: استصحابی که طرف معارضه قرار دادید، از قبیل شک در مقتضی است و در اصول گفتهایم: این استصحاب جریان ندارد.
توضیح شک در مقتضی در مقام
برای گیرنده، در اثر اعطای مالک، اباحهای محقق شده است. گیرنده میتواند در این مال تصرف کند، اما نمیدانیم که این اباحه چه مقدار اقتضاء دارد. آیا تا قبل از رجوع مالک یا حتی بعد از رجوع مالک هم ادامه دارد. بنابراین شبیه آنچه که در متاجر در خیار غبن خواندهایم است که میگفتیم: فوری است و مغبون زمانی که علم به غبن یافت، بلافاصله باید معامله را فسخ کند، اگر فسخ نکرد خیار غبنش از بین میرود.
آنجا بعضی گفتهاند: چه اشکالی دارد که ما بعد از زمان فوریت، خیار غبن را استصحاب کنیم. شیخ و امثال شیخ پاسخ دادهاند: این استصحاب از قبیل شک در مقضی است. یعنی از ابتدا نمیدانیم آیا خیار غبن، مقتضی برای بعد از زمان فوریت را دارد یا ندارد؟ بنابراین طبق نظر شیخ استصحاب در موردی جاری میشود که ما یقین به مقتضی داشته باشیم. یقین به مقتضی، یعنی در موردی که اگر مانعی و رافعی نیاید، باقی میماند، مثل طهارت، طهارت مقتضی بقاء دارد تا زمانی که شما یقین به وجود مانع یا رافع نداشته باشید.
پاسخ دوم: -که پاسخ مهمی است- بر فرض که استصحاب در شک در مقتضی را جاری بدانیم، استصحاب بقاء سلطنت بر استصحاب بقاء اباحه، مقدم است به نحو حکومت. زیرا استصحاب بقاء سلطنت مربوط به مالک که همان مبیح است میباشد، مبیح مال خود را اعطا کرده است به دیگری و بعد از گذشت زمانی میخواهد رجوع کند و مال را بگیرد، استصحاب میگوید: تو سلطنت داری، قبل از اینکه مالت را به «مباح له» بدهی، سلطنت داشتهای و آن سلطنت هنوز باقی است. بقاء سطنت معنایش این است که میتوانی رجوع کرده و مالت را پس بگیری.
وجه حکومت
علت حکومت این است که این دو اصل، رابطه شان، رابطه سببی و مسببی است و در رسائل خواندهایم که اگر در یک موردی، اصلی در سبب جاری است و اصل دیگری در مسبب همان سبب، همه قائل هستند با وجود جریان اصل در سبب، نوبت به اجراء اصل در مسبب نمیرسد.
مثالی که در آنجا میزنند این است که حوض آبی است وکسی لباس نجسی در آن انداخته، شک میکند که آیا لباسش پاک شده است یا خیر؟ شک در طهارت و عدم طهارت، مسبب از این است که آیا این آب کر است یا خیر؟ اگر کر باشد، لباسی که در حوض انداخته است، پاک شده و اگر کر نباشد، پاک نشده است. در اینجا با وجود اجرای اصل در سبب، در مسبب اصل جاری نمیکنیم. میگوییم این حوض قبلاً کر بوده است یا خیر؟ اگر قبلاً کر بوده، استصحاب میکنیم بقاء کریت را، لذا دیگر در لباس استصحاب نجاست را جاری نمیکنیم، چون شک در نجاست مسبب از کریت و عدم کریت حوض است.
در مانحن فیه هم، اگر بعد از رجوع مالک شک کنیم اباحه، باقی است یا باقی نیست؟ این شک مسبب از این است که آیا مالک سلطنت دارد یا ندارد؟ اگر مالک، سلطنتش باقی باشد، اباحه وجود ندارد و اگر مالک، سلطنتش باقی نباشد، اباحه وجود دارد. پس این شک مسبب از شک در بقاء سلطنت و عدم بقاء سلطنت است كه بعد از جريان استصحاب نسبت به سلطنت مالك براي رجوع، نوبت به استصحاب بقاء اباجه «مباح له» نمي رسد.
تا اینجا تکلیف اصل روشن شد که بنا بر ملکیت، اصل اولی لزوم است و بنابر اباحه، اصل اولی عدم لزوم است. بنابراين از این به بعد که وارد ملزمات معاطات مي شویم، در هر جایی شک کردیم این معاطات تکلیفش چیست؟ آيا لازم است یا خیر؟ به اصل اولي مراجعه مي کنیم.