درس مکاسب - بیع

جلسه ۱۹۰: بیع فضولی ۷۳

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

ان قلت و قلت

به دنبال بحث گذشته اشکالی شده است که در إن قلت بیان شده است. حاصل آن اشکال این است: در مثال گذشته کما اینکه به طریق دوم بر مشتری ظلم شده است. کذل: بر طریق اول ایضاً بر مشتری ظلم شده است. غاية الأمر ظلمی که بر مشتری به طریق دوم شده است أقوی و بیشتر از ظلمی است که بر مشتری به طریق اول شده است. پس در این مثال دو مطلب است:

مطلب اول این است که: در طریق اول بر مشتری ظلم شده.

مطلب دوم این است که ظلم بر مشتری به طریق دوم بیشتر از ظلم بر مشتری به طریق اول بوده است.

توضیح این معنا متوقف است که سه مطلب در نظر گرفته بشود:

مطلب اول این است که: در مثال گذشته به طریق دوم چقدر به مشتری داده شده است یک تومان. در مثال گذشته به طریق اول چقدر به مشتری داده شده است، بیست و پنج ریال. پس نتیجه این دو طریق در نظر باشد.

مطلب دوم این است: در این مثال مشتری چند چیز خریده است. وقتی که زید کفش خودش را به ضمیمه لنگ کفش عمرو به خالد فروخته است. خالد در این مثال چند چیز خریده است. تبعاً سه چیز خریده است. لنگ کفش زید، لنگ کفش عمر، هیأت اجتماعیه را خریده است. و اگر بیع صحیح بود مشتری سه چیز مالک بوده است.

مطلب سوم این است: اگر عمرو بیع فضول را رد کرده است برای خالد از این سه چیز چقدر باقی مانده است؟ تبعاً لنگ کفش عمرو را مالک نشده است. هیئت اجتماعیه را که مالک نشده است. پس یک چیز از سه چیز را مالک شده است که کفش زید می‌باشد.

پس روشن می‌شود چرا به طریق اول بر مشتری ظلم شده است. فرض را بگیرید که یک تومان از پنج تومان عوض کفش زید بوده است یک تومان از پنج تومان عوض کفش عمرو بوده است سه تومان از پنج تومان عوض هیأت اجتماعیه بوده است. در این مثال چقدر از پنج تومان به مشتری باید برگردد؟ چهار تومان باید برگردد. یک تومان عوض کفش عمرو و سه تومان عوض هیأت اجتماعیه به او باید برگردد. پس شما به حسب واقع در این مثال چهار تومان از پنج تومان را باید به خالد برگردانید. یک تومان بیش او باقی می‌باشد. به طریق اول چقدر به خالد برگشته است. بیست و پنج ریال به خالد به طریق اول در مثال برگشته است. چقدر حق خالد به او نرسیده است پانزده ریال. پس به طریق شیخ پانزده ریال خالد را زید خورده است. نرسیدن پانزده ریال به خالد ظلم و ضرر بر خالد است.

إن قلت: دو حرف داشته است، حرف اول این بوده است که به طریق شمای شیخ ایضاً بر مشتری ظلم شده است. حرف دوم این است که به طریق محقق ظلم بیشتری شده است.

اثبات این حرف دوم از ما ذکرنا روشن شده است که چرا به طریق دوم ظلم اقوی شده است.

از این اشکال مرحوم شیخ جواب می‌دهد، حاصل آن این است که به طریق اول بر مشتری ظلم نشده است. بیان ذلک: هیئت اجتماعیه در دو باب از بین می‌رود. باب اول باب معاوضات است. باب دوم باب غصب است. ولی در باب معاوضات از بین رفتن هیئت اجتماعیه موجب ضمان نمی‌باشد چون در باب معاوضات مطلق اوصاف ثمن بر آنها تقسیط نمی‌شود گرچه اوصاف دخالت در ازدیاد ثمن دارند.

پس به طریق مرحوم شیخ هیچ گونه ظلمی بر مشتری نشده است چون پول در برابر هیئت اجتماعیه نبوده است.

۳

عدم فرق در شناخت سهم بین تعدد خارجی مبیع یا اعتباری

مطلب دوم این است: آنچه که در تشخیص سهم عمرو از زید یا آنچه در شناخت سهم خالد از سهم زید بیان شد. فرق نمی‌کند که مبیع شما تعدّد خارجی داشته باشد یا اینکه مبیع شما تعدّد اعتباری داشته باشد. مثلاً تعدّد اعتباری مثل اینکه مکاسب به ارث به زید و عمرو رسیده است نحوه ارث آنها این بوده است که زید ثلث مکاسب به ارث به زید و عمرو رسیده است نحوه ارث آنها این بوده است که زید ثلث مکاسب را مالک بوده است و عمرو دو ثلث دیگر مکاسب را مالک بوده است. اگر زید سهم خودش و عمرو را فروخته است اینجا مبیع متعدّد است چون مقداری از آن ملک زید و مقداری از آن ملک عمرو بوده است. مبیع تعدّد خارجی ندارد ولی تعدّد اعتباری دارد.

مثلاً زید مکاسب را فروخته است که ثلث مکاسب از خودش بوده است. دو ثلث دیگر از عمرو بوده است. تبعاً این بیع نسبت به سهم زید فضولی نبوده است. نسبت به سهم عمرو فضولی بوده است. عمرو فروش سهم خودش را اجازه نکرده است. فرض کنید زید سی تومان از خالد گرفته است چقدر این سی تومان در دست زید بماند و چقدر آن به خالد برگردد. تبعاً سه راه دارید:

یک راه این است که ثمن تثلیث بشود ده تومان در ید زید و بیست تومان به خالد برگردد. این طریق را مرحوم شیخ می‌فرماید غلط می‌باشد.

طریق دوم طریق محقّق در شرایع است که مجموع مکاسب قیمت گذاری بشود. ثلثمکاسب قیمت گذاری بشود نسبت مشخص بشود به همان نسبت از ثمن به خالد برگردد این طریق هم غلط است.

متعیّن طریق سوم است و آن این است که ثلث مکاسب به تنهایی قیمت بشود. فرض کنید می‌گویند ثلث مکاسب یک تومان ارزش دارد. دو ثلث دیگر مکاسب قیمت بشود می‌گویند دو ثلث مکاسب پنج تومان قیمت دارد. نسبت بین یک و پنج خمس است از سی تومان خمس در آن در ید زید بماند بقیه به خالد برمی‌گردد.

۴

کیفیت تقسیط ثمن در مثلیات

مطلب سوم این است: اگر مبیع از مثلیات بوده است فرض کنید زید گندم خودش را به ضمیمه گندم عمرو فروخته است. ثمّ عمرو اجازه نکرده است. تبعاً احتیاج به شناخت سهم زید از خالد پیدا می‌شود. مرحوم شیخ دو فرض کرده است:

مبیع اگر مشاع باشد مرحوم شیخ می‌فرماید به همان نسبت بین سهمین ثمن تقسیط بشود.

و مبیع اگر مشاع نباشد سه طریق تقسیط وجود دارد.

مرحوم شیخ طریق اول طریق ابن ادریس را انتخاب می‌کند.

۵

تطبیق ان قلت و قلت

فإن قلت: إنّ المشتري إنّما بذل الثمن في مقابل كلٍّ منهما مقيّداً باجتماعه مع الآخر، وهذا الوصف لم يبقَ له (مشتری) مع ردّ مالك أحدهما، فالبائع إنّما يستحقّ من الثمن ما يوزّع على ماله منفرداً، فله (بایع) من الثمن جزءٌ نسبته (جزء) إليه (ثمن) كنسبة الدرهمين إلى العشرة، وهو درهم واحد، فالزيادة ظلم على المشتري، وإن كان ما أوهمه عبارة الشرائع وشبهها من أخذ البائع أربعة، والمشتري واحداً أشدّ ظلماً، كما نبّه عليه في بعض حواشي الروضة، فاللازم أن يقسّط الثمن على قيمة كلٍّ من المِلكين منفرداً وعلى الهيئة الاجتماعية، ويُعطى البائع من الثمن بنسبة قيمة ملكه منفرداً، ويبقى للمشتري بنسبة قيمة ملك الآخر منفرداً وقيمة هيئة الاجتماع.

وغيره (١) فإنّ الالتزام هنا بالنسبة المذكورة يوجب الجمع بين الثمن والمثمن ، كما لو باع جارية مع أمّها قيمتهما مجتمعتين عشرة ، وقيمة كلّ واحدة منهما منفردة عشرة ، بثمانية ؛ فإنّ نسبة قيمة إحداهما المنفردة إلى مجموع القيمتين (٢) نسبة الشي‌ء إلى مماثله ، فرجع (٣) بكلّ الثمانية (٤). وكأنّ من أورد عليهم ذلك غفل عن هذا ، أو كان عنده غير ممكن.

التحقيق صحّة ما ذكرناه من الطريق

فالتحقيق في جميع الموارد : ما ذكرنا ، من ملاحظة قيمة كلٍّ منهما منفرداً ، ونسبة قيمة أحدهما إلى مجموع القيمتين.

الاشكال على الطريق المذكور ، ودفعه

فإن قلت : إنّ المشتري إنّما (٥) بذل الثمن في مقابل كلٍّ منهما مقيّداً باجتماعه مع الآخر ، وهذا الوصف لم يبقَ له مع ردّ مالك أحدهما ، فالبائع إنّما يستحقّ من الثمن ما يوزّع على ماله منفرداً ، فله من الثمن جزءٌ نسبته إليه كنسبة الدرهمين إلى العشرة ، وهو درهم واحد ، فالزيادة ظلم على المشتري ، وإن كان ما أوهمه عبارة الشرائع وشبهها (٦) من أخذ البائع أربعة ، والمشتري واحداً أشدّ ظلماً ، كما نبّه عليه في‌

__________________

(١) انظر الجواهر ٢٥ : ١٤٠.

(٢) الأصحّ في العبارة أن يقال : «إلى قيمتهما مجتمعتين» كما نبّه عليه بعض المحشّين ، انظر هداية الطالب : ٣١٣.

(٣) كذا في النسخ ، والظاهر : «فيرجع» كما في مصحّحة «ن» و «ص».

(٤) كذا في «ص» و «ش» ونسخة بدل «ن» ، وفي سائر النسخ : العشرة.

(٥) في «ش» : إذا.

(٦) تقدّمت العبارة في الصفحة : ٥١٥ ٥١٦.

بعض حواشي الروضة (١) ، فاللازم أن يقسّط الثمن على قيمة كلٍّ من المِلكين منفرداً وعلى الهيئة (٢) الاجتماعية ، ويُعطى البائع من الثمن بنسبة قيمة ملكه منفرداً ، ويبقى للمشتري بنسبة قيمة ملك (٣) الآخر منفرداً وقيمة هيئة الاجتماع (٤).

قلت : فوات وصف الانضمام كسائر الأوصاف الموجبة لزيادة القيمة ليس مضموناً في باب المعاوضات وإن كان مضموناً في باب العدوان ، غاية الأمر ثبوت الخيار مع اشتراط تلك الصفة.

ولا فرق فيما ذكرنا بين كون ملك البائع وملك غيره متعدّدين (٥) في الوجود كعبد وجارية ، أو متّحداً كعبد ثُلثه للبائع وثلثاه لغيره ، فإنّه لا يوزّع الثمن على قيمة المجموع أثلاثاً ؛ لأنّ الثلث لا يباع بنصف ما يباع به الثلثان ؛ لكونه أقلّ رغبة منه ، بل يلاحظ قيمة الثلث وقيمة الثلثين ويؤخذ النسبة منهما (٦) ليؤخذ (٧) من الثمن بتلك النسبة.

__________________

(١) نبّه عليه سلطان العلماء في حاشيته على الروضة البهية ذيل قول الشارح : «وإنّما يعتبر قيمتهما» ، وحكاه عنه المحقّق الخوانساري في حواشيه على الروضة ، انظر حاشية سلطان العلماء على الروضة : ٦٥ ، وحاشية الروضة : ٣٥٩.

(٢) في غير «ف» : هيئته.

(٣) في «ص» كتب فوق ملك : ملكه ظ.

(٤) في غير «ف» : هيئته الاجتماعية.

(٥) في مصحّحة «ص» : متعدّداً.

(٦) كذا في «ش» ، واستظهره مصحّح «ص» ، وفي «ف» : «بينها» ، وفي سائر النسخ : منها.

(٧) في «ف» : ويؤخذ.

كيفية تقسيط الثمن في المثلي

هذا كلّه في القيمي. أمّا المبيع المثلي : فإن كانت الحصّة مشاعة قُسّط الثمن على نفس المبيع ، فيقابل كلٌّ من حصّتي البائع والأجنبيّ بما يخصّه ، وإن كانت حصّة كلّ منهما معيّنة كان الحكم كما في القيمي : من ملاحظة قيمتي الحصّتين وتقسيط الثمن على المجموع ، فافهم.