درس مکاسب - بیع

جلسه ۱۵۴: بیع فضولی ۳۸

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

جائز التصرف بودن مجیز در زمان اجازه

کسی که عقد از طرف او فضولتاً خوانده شده است مجیز می‌باشد.

مسائلی حول مجیز در ضمن اموری بررسی می‌شود:

امر اول در شرائط مجیز می‌باشد. مجیز باید بالغ و عاقل باشد چون اجازه صبی و مجنون اثری ندارد و باطل است.

و اگر مجیز در مرض موت اجازه کرده است آیا این اجازه صحیح است یا نه؟

مرحوم شیخ می‌فرماید: این فرع مبتنی بر فرع دیگری است که آیا منجزات مریض در مرض موت صحیح است یا نه؟ اگر گفتیم صحیح است اجازه او هم صحیح می‌باشد و الا فلا.

۳

وجود مجیز زمان عقد

در امر دوم ده مطلب بیان شده است:

مطلب اول این است که آیا از شرائط صحّت عقد فضولی وجود مجیز در حال عقد می‌باشد یا اینکه وجود مجیز در حال عقد از شرائط صحّت نمی‌باشد؟ توضیح ذلک در ۹۹% از موارد عقدی که واقع شده است در حال وقوع مجیز دارد یعنی کسی که بخواهد اجازه بکند دارد. مثلاً زید مکاسب عمرو را در اول ماه فروخته است. عمرو در اول ماه زنده است اگر به او گفته بشود می‌تواند اجازه بکند. در بعض موارد نادراً عقد در زمان صدور مجیز ندارد ولی در حال اجازه مجیز دارد. مثلاً مکاسب از عمرو می‌باشد که بچه ده ساله است، فروش مکاسب عمرو برای او مصلحت ندارد. در روز اول ماه کسی که این عقد را اجازه بکند نیست، چون اجازه عمرو که نابالغ است اثری ندارد. پدر عمرو که ولی اوست نمی‌تواند عقد را اجازه بکند چون فروش مصلحت و نفعی برای عمرو ندارد. قیمت مکاسب در روز دهم ماه افزایش یافته است. در روز دهم ماه این بیع مجیز دارد چون ولی می‌تواند اجازه بدهد چون نفع و مصلحت دارد. آیا از شرائط صحّت عقد وجود مجیز حال عقد می‌باشد یا نه؟

مطلب دوم این است که در این بحث دو نظریه وجود دارد:

نظریه اولی که علامه فرموده است این است که وجود المجیز حین العقد از شرائط می‌باشد و لذا در دو مثالی که زده شده اجازه فایده ندارد.

نظریه دوم این است که وجود المجیز حین العقد از شرائط نمی‌باشد. یعنی دو مثالی که زده شد بیع فضول با اجازه صحیح می‌باشد. این نظریه را مرحوم شیخ و اکثر محققین قائل شده‌اند.

مطلب سوم دلیل نظریه علامه می‌باشد. دو دلیل برای این نظریه ذکر شده است:

دلیل اول می‌گویند عقد اگر در زمانی صحّت آن امتناع داشته باشد صحّت آن عقد إلی الابد امتناع دارد. در مورد بحث عقد فضول صحّت آن در زمان عقد در دائره شرع امتناع داشته است چون مجیزی نبوده است در نتیجه تا ابد صحّت این عقد امتناع خواهد داشت.

دلیل دوم این است اگر مجیز حین العقد نباشد، مشتری اصیل ضرر می‌کند. مثلاً خالد مکاسب یتیم را خریده است تا پنج سال دیگر این یتیم بالغ نمی‌شود. در ظرف این پنج سال خالد در مکاسب نمی‌تواند تصرف کند، شاید اجازه نکند و در ثمن هم نمی‌تواند تصرف کند چون شاید اجازه کند، فعلیه خالد اصیل ضرر می‌کند. راه دفع ضرر این است که بگوییم وجود مجیز حین العقد معتبر می‌باشد.

مطلب چهارم جواب از این دو دلیل می‌باشد:

از دلیل اول مرحوم شیخ دو جواب می‌دهد:

جواب اول جواب نقضی می‌باشد و آن این است که عمرو بالغ عاقل و رشید است مکاسب عمرو در اول ماه فروخته شده است. در اول ماه عمرو در اقصی بلاد دنیا بوده است مالک تمکن از اجازه نداشته است. عقد صحّت آن امتناع دارد. در این فرض اگر آن عمرو پیدا شد و اجازه کرد قطعاً صحیح است و ثانیاً اینکه می‌گویید (إذا امتنع العقد فی زمان امتنع دائماً) دلیلی بر آن نداریم.

جواب از دلیل دوم راه دفع ضرر این است: اصیل حق فسخ داشته باشد أضف إلی ذلک روایاتی دلالت دارد که تزویج الصغیره با اجازه آنها بعد از بلوغ صحیح می‌باشد. مثلاً دختر هشت ساله فضولتاً شوهر داده شده است. روایات می‌گوید بعد از اینکه دختر بالغ شد و عقد را اجازه کرد صحیح می‌باشد. این روایات که حکم به صحت کرده دو فرض دارد:

فرض اول این است: دختر، پدر یا جد داشته است، پدر مسامحه در اجازه کرده است.

فرض دوم این است که این دختر پدر و جد نداشته است حاکم هم در خصوص باب تزویج ولایت او بر نکاح صغیر مورد اختلاف است. اگر ما قائل شدیم که حاکم ولایت بر ازدواج صغیر ندارد این دختری که ازدواج شده است روایت می‌گوید بعد از بلوغ صحیح است. پس این عقدی که واقع شده است در زمان وقوع کسی که بتواند آن را اجازه کند نبوده است. روایات می‌گوید بعد از بلوغ اگر دختر اجازه کرد صحیح است. یعنی مجیز حین العقد ضرورت ندارد.

مطلب پنجم علامه برای نبود مجیز حین العقد مثال به بیع مال یتیم زده است. فرض کنید عمرو یتیم می‌باشد، مکاسب عمرو را زید فروخته است. علامه فرموده است این بیع مجیز حال العقد ندارد، پس این عقد مجیز حین العقد ندارد.

مطلب ششم اشکال بر علامه است. اینکه می‌گویید این عقد مجیز حین العقد ندارد اشتباه کرده‌اید چون امامیه اعتقاد دارد فی کل زمان امامی دارید و می‌گویید امام ما ولایت مطلقه دارد. بنابراین مثال شما غلط می‌باشد چون آن عقد مجیز داشته است. امام (علیه السلام) مجیز حین العقد بوده است.

مطلب هفتم جواب علامه از اشکال می‌باشد. حاصل آن این است که علامه می‌گوید: این اشکال وارد نمی‌باشد برای اینکه مقصود ما از وجود مجیز کسی است که تمکّن از اجازه داشته باشد گرچه ما قائل هستیم که امام (علیه السلام) فی کل زمان موجود است ولی در پرده خفاء به سر می‌برد، ما دسترسی به او برای تحصیل اجازه نداریم.

مطلب هشتم دفاع از اشکال بیضاوی است. حرف علامه غلط است چون عقدی که واقع شده است وجود مجیز داشته است چون أفرض که تمکّن از رسیدن به خدمت امام زمان عجّل الله فرجه نداریم و لکن تمکن از رسیدن خدمت فقهاء و مجتهدین داریم، نائب امام مجیز حین العقد است.

مطلب نهم تحلیل مرحوم شیخ می‌باشد. مرحوم شیخ می‌فرمایند: علی تقدیر کلام علامه باطل است و جواب از اشکال بیضاوی غلط بوده است و علی تقدیر کلام علامه صحیح است و اشکال بیضاوی باطل می‌باشد. اینکه می‌گویید وجود المجیز حین العقد معتبر است دو احتمال دارد:

احتمال اول این است که مقصود این بوده است کسی که قابلیت اجازه کردن را داشته باشد حین العقد باید باشد اعم از اینکه بتواند اجازه بکند یا نه. بنابراین احتمال اشکال بیضاوی صحیح و دفاع علامه غلط است چون امام زمان عجل الله فرجه دائماً موجود است و ذات له الاجازة است.

احتمال دوم این است که مقصود از اینکه می‌گویید وجود المجیز حین العقد معتبر است یعنی کسی که تمکّن از تحصیل اجازه او داشته باشیم طبق این احتمال اشکال بیضاوی غلط است، دفاع از طرف او نیز غلط می‌باشد.

مطلب دهم این است یک کلمه به فرض علامه اضافه بشود و آن این است که بگوییم مثال برای بحث فروش مکاسب یتیم است که این فروش بر ضرر او بوده است در نتیجه هیچ اشکالی به آن وارد نمی‌باشد.

۴

تطبیق جائز التصرف بودن مجیز در زمان اجازه

وأمّا القول في المجيز، فاستقصاؤه يتمّ ببيان أُمور:

الأوّل: يشترط في المجيز أن يكون حين الإجازة جائز التصرّف بالبلوغ والعقل والرشد، ولو أجاز المريض بُني نفوذها (اجازه) على نفوذ منجّزات المريض، ولا فرق فيما ذكر بين القول بالكشف والنقل.

۵

تطبیق وجود مجیز زمان عقد

الثاني: هل يشترط في صحّة عقد الفضولي وجود مجيزٍ حين العقد، فلا يجوز بيع مال اليتيم لغير مصلحة ولا ينفعه إجازته إذا بلغ أو إجازة وليّه إذا حدثت المصلحة بعد البيع، أم لا يشترط؟ قولان:

أوّلهما للعلاّمة في ظاهر القواعد، واستُدلّ له بأنّ صحّة العقد والحال هذه ممتنعة، فإذا امتنع في زمان امتنع دائماً، وبلزوم الضرر على المشتري؛ لامتناع تصرّفه (مشتری) في العين لإمكان عدم الإجازة، ولعدم تحقّق المقتضي ولا في الثمن؛ لإمكان تحقّق الإجازة، فيكون قد خرج عن ملكه (مشتری).

ويضعّف الأوّل مضافاً إلى ما قيل: من انتقاضه بما إذا كان المجيز بعيداً امتنع الوصول إليه عادة ـ : منع ما ذكره من أنّ امتناع صحّة العقد في زمانٍ يقتضي امتناعه دائماً، سواء قلنا بالنقل أم بالكشف، وأمّا الضرر فيتدارك بما يتدارك به صورة النقض المذكورة.

وأمّا القول في المجيز ، فاستقصاؤه يتمّ ببيان أُمور :

اعتبار كون المجيز جائز التصرّف حال الإجازة

الأوّل : يشترط في المجيز أن يكون حين الإجازة جائز التصرّف بالبلوغ والعقل والرشد ، ولو أجاز المريض بُني نفوذها على نفوذ منجّزات المريض ، ولا فرق فيما ذكر بين القول بالكشف والنقل.

هل يشترط وجود مجيز حين العقد؟

الثاني : هل يشترط في صحّة عقد الفضولي وجود مجيزٍ حين العقد ، فلا يجوز بيع مال اليتيم لغير مصلحة ولا ينفعه إجازته إذا بلغ أو إجازة وليّه إذا حدثت المصلحة بعد البيع ، أم لا يشترط؟ قولان :

أوّلهما للعلاّمة في ظاهر القواعد (١) ، واستُدلّ (٢) له بأنّ صحّة العقد والحال هذه ممتنعة ، فإذا امتنع في زمان امتنع دائماً ، وبلزوم الضرر على المشتري ؛ لامتناع تصرّفه في العين لإمكان عدم الإجازة ، ولعدم تحقّق المقتضي ولا في الثمن ؛ لإمكان تحقّق الإجازة ، فيكون قد خرج عن ملكه.

ويضعّف الأوّل مضافاً إلى ما قيل : من انتقاضه بما إذا كان المجيز بعيداً امتنع الوصول إليه عادة ـ : منع ما ذكره (٣) من أنّ امتناع صحّة العقد في زمانٍ يقتضي امتناعه دائماً ، سواء قلنا بالنقل أم بالكشف ، وأمّا الضرر فيتدارك (٤) بما يتدارك به صورة النقض المذكورة.

__________________

(١) القواعد ١ : ١٢٤.

(٢) المستدلّ هو المحقّق الثاني في جامع المقاصد ٤ : ٧٢.

(٣) في غير «ن» و «ش» : ما ذكرناه.

(٤) في «ف» : فتداركه.

هذا كلّه ، مضافاً إلى الأخبار الواردة في تزويج الصغار (١) فضولاً (٢) الشاملة لصورة وجود وليّ النكاح وإهماله الإجازة إلى بلوغهم ، وصورة عدم وجود الوليّ ؛ بناءً على عدم ولاية الحاكم على الصغير في النكاح ، وانحصار الوليّ في الأب والجدّ والوصيّ ، على خلافٍ فيه.

مختار المؤلف

وكيف كان ، فالأقوى عدم الاشتراط ؛ وفاقاً للمحكيّ عن ابن المتوّج البحراني (٣) والشهيد (٤) والمحقّق الثاني (٥) وغيرهم (٦) ، بل لم يرجّحه غير العلاّمة.

مثال العلّامة لعدم وجود المجيز حين العقد

ثمّ اعلم أنّ العلاّمة في القواعد مثّل لعدم وجود المجيز : ببيع مال اليتيم (٧).

وحكي عن بعض العامّة وهو البيضاوي على ما قيل (٨) الإيراد‌

__________________

(١) راجع الوسائل ١٤ : ٢٠٧ ، الباب ٦ من أبواب عقد النكاح وأولياء العقد ، الحديث ٢ ، و ١٧ : ٥٢٧ ، الباب ١١ من أبواب ميراث الأزواج. والظاهر أنّ المراد من الوليّ في الرواية غير الأب والجدّ كما قاله الشهيد الثاني في المسالك ٧ : ١٦٠ و ١٧٩.

(٢) لم ترد «فضولاً» في «ف».

(٣) لا يوجد عندنا كتابه ، ولم نعثر على الحاكي ، نعم حكاه السيّد العاملي في مفتاح الكرامة ٤ : ١٩٥ عن غيره.

(٤) الدروس ٣ : ١٩٣.

(٥) جامع المقاصد ٤ : ٧٣.

(٦) مثل الفاضل المقداد في التنقيح ٢ : ٢٦ ، وصاحب الجواهر في الجواهر ٢٢ : ٢٩٩.

(٧) القواعد ١ : ١٢٤.

(٨) لم نعثر على القائل.

عليه : بأنّه لا يتمّ على مذهب الإمامية من وجود الإمام عليه‌السلام في كلّ عصر.

وعن المصنّف قدس‌سره : أنّه أجاب بأنّ الإمام غير متمكّن من الوصول إليه (١).

وانتصر للمورد بأنّ نائب الإمام عليه‌السلام وهو المجتهد الجامع للشرائط موجود ، بل لو فرض عدم المجتهد فالعدل موجود ، بل للفسّاق الولاية على الطفل في مصالحه مع عدم العدول (٢).

لكنّ الانتصار في غير محلّه ؛ إذ كما يمكن فرض عدم التمكّن من الإمام يمكن عدم اطلاع نائبه من المجتهد والعدول أيضاً ، فإن أُريد وجود ذات المجيز ، فالأولى منع تسليم دفع الاعتراض بعدم (٣) التمكّن من الإمام عليه‌السلام ، وإن أُريد وجوده مع تمكّنه من الإجازة ، فيمكن فرض عدمه في المجتهد والعدول إذا لم يطّلعوا على العقد.

فالأولى : ما فعله فخر الدين (٤) والمحقّق الثاني (٥) من تقييد بيع مال اليتيم بما إذا كان على خلاف المصلحة ، فيرجع الكلام أيضاً إلى اشتراط إمكان فعليّة الإجازة من المجيز ، لا وجود ذات مَن مِن شأنه (٦)

__________________

(١) حكاه السيّد العاملي في مفتاح الكرامة ٤ : ١٩٥ ، عن حواشي الشهيد.

(٢) لم نعثر على هذا الانتصار بتمامه ، نعم انتصر المحقّق القمي للمعترض في جامع الشتات ٢ : ٣١٤ وغنائم الأيام : ٥٥٣ بوجود النائب.

(٣) في «ف» ، «خ» ، «م» و «ع» : لعدم.

(٤) إيضاح الفوائد ١ : ٤١٩.

(٥) جامع المقاصد ٤ : ٧٢.

(٦) كذا في «ف» ، وفي سائر النسخ : مَن شأنه.

الإجازة ؛ فإنّه فرض غير واقع في الأموال.

هل يشترط كون المجيز جائز التصرّف حين العقد

الثالث : لا يشترط في المجيز كونه جائز التصرّف حال العقد ، سواء كان عدم جواز (١) التصرّف لأجل عدم المقتضي أو للمانع. وعدم المقتضي قد يكون لأجل عدم كونه مالكاً ولا مأذوناً حال العقد ، وقد يكون لأجل كونه محجوراً عليه لِسَفهٍ أو جُنون أو غيرهما. والمانع كما لو باع الراهن بدون إذن المرتهن ثمّ فكّ الرهن.

تعدّد صور المسألة بتعدّد سبب عدم جواز التصرّف

فالكلام يقع في مسائل :

المسألة الاولى

لو لم يكن جائز التصرّف بسبب الحجر

أن يكون المالك حال العقد هو المالك حال الإجازة ، لكن المجيز لم يكن حال العقد جائز التصرّف لحجر (٢).

والأقوى (٣) : صحّة الإجازة ، بل عدم الحاجة إليها إذا كان عدم جواز التصرّف لتعلّق حقّ الغير ، كما لو باع الراهن ففكّ الرهن قبل مراجعة المرتهن ، فإنّه لا حاجة إلى الإجازة كما صرّح به في التذكرة (٤).

__________________

(١) كلمة «جواز» من «ف».

(٢) لم ترد «لحجر» في «ف».

(٣) في «ف» : فلا ينبغي الإشكال في صحّة الإجازة.

(٤) التذكرة ١ : ٤٦٥ و ٢ : ٥٠.