درس مکاسب - بیع

جلسه ۱۴۱: بیع فضولی ۲۵

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

کلام صاحب جواهر و مناقشه در آن

نتیجه این شد اگر قبول کردیم که رضایت مالک دخالت در تحقّق ملکیّت دارد قول به کشف صحیح نمی‌باشد برای اینکه تقدّم المشروط علی الشرط لازم می‌آید، و تقدّم مشروط علی الشرط استحاله دارد و لذا می‌گویند شرط متأخر استحاله دارد برای اینکه تقدّم المشروط علی الشرط استحاله دارد. پس قول به کشف صحیح نمی‌باشد برای اینکه مستلزم شرط متأخر می‌باشد و شرط متأخّر استحاله دارد. در این مباحثه چند مطلب بیان شده است:

مطلب اول: فرمایش صاحب جواهر می‌باشد. حاصل فرمایش ایشان این است که شرط بر دو قسم است: یک شرطی است که به او شرط عقلی گفته می‌شود و آن شرطی است که از اجزای علّت می‌باشد که غالباً در امور تکوینیه شرط می‌باشد. مثلاً فرض کنید وجود هیزم و مجاورت او با آتش و عدم رطوبت هیزم این سه اجزای علّت‌اند که معلول آن سوخته شدن هیزم است. از هیزم مقتضی تعبیر می‌شود، از مجاورت شرط تعبیر می‌شود، از رطوبت مانع تعبیر می‌شود. در شروط عقلیّه صاحب جواهر می‌گوید تقدّم المشروط علی الشرط استحاله دارد.

قسم دوم شروط شرعیّه می‌باشد از قبیل رضایت مالک ماشین که دخالت در ملکیّت ماشین برای مشتری دارد. از رضایت تعبیر به شرط شرعی می‌شود. عقلاً رضایت موقوف علیه ملکیّت نمی‌باشد. در شرائط شرعیّه صاحب جواهر می‌گوید تقدّم المشروط علی الشرط مانعی ندارد چون در شروط شرعیّه تابع این است که شارع چگونه شیء را شرط قرار داده است. تارة طهارت مقرون به صلاة را شرط قرار می‌دهد و أخری اقامه قبل از نماز را شرط قرار می‌دهد و... لذا می‌گویند تقدّم مشروط بر شرط در شروط شرعیّه اشکالی ندارد لذا شرط متأخر در شرعیّات فراوان است، تقدّم مسبّب بر سبب در شرعیّات اشکالی ندارد.

سپس صاحب جواهر برای اثبات مدّعای خودش که تقدّم مسبّب بر سبب باشد چندین مثال زده است. یکی از امثله تقدیم غسل جمعه در عصر پنجشنبه است. مثال دیگر دادن فطریه در روز آخر رمضان است. همچنین غسل مستحاضه در شب که شرط برای صحّت روزه در روز گذشته باشد. ما نحن فیه هم از همین قبیل باشد. ملکیّت ماشین برای مشتری در اول رجب باشد، شرط آن رضایت در آخر رمضان است مانعی ندارد.

مطلب دوم جواب مرحوم شیخ از فرمایش صاحب جواهر است. حاصل این است که تقدّم مشروط بر شرط مطلقاً استحاله دارد چون مرجع آن به تناقض است. نمی‌توانید بگویید تناقض شرعی جایز و عقلی جایز نیست. چون من ناحية می‌گویید غسل شب دخالت در صحّت صوم یوم ماضی دارد یعنی تا این غسل نیاید صحّت ترتّب پیدا نمی‌کند و من ناحية أخری می‌گویند بدون آمدن غسل صحّت مترتب می‌شود این تناقض می‌باشد و هو باطل. یعنی رضایت مالک دخالت دارد و ندارد و این تناقض است.

مرحوم شیخ می‌فرماید: امر مستحیل را کثرت امثله درست نمی‌کند، تناقض در تمام موارد استحاله دارد.

مطلب سوم این است که در امثله‌ای که صاحب جواهر زده است راه حل مشکله چه می‌باشد؟ چگونه می‌توان از شرط متأخر نجات پیدا کرد؟

مرحوم شیخ می‌فرماید: در کلّ این موارد ما شرط را چیزی قرار می‌دهیم که آن چیز مقارن با مشروط بوده است. در مثال صوم ما شرط برای صحّت صوم را یک امر انتزاعی قرار می‌دهیم که آن امر انتزاعی مقارن با طلوع فجر است. امور انتزاعیه در بعض از موارد منشأ انتزاع تأخّر دارد امّا مفهومی که انتزاع شده است مقارن می‌باشد. غسل در شب یکشنبه در طلوع فجر شما انتزاع می‌کنید بودن این امساک متعقّب به غسل. این امساکی است که غسل بر او لاحق می‌شود. بناء علی هذا در کلّ موارد صاحب جواهر می‌گوییم شرط امر انتزاعی بوده است که آن امر انتزاعی از شیء متأخر انتزاع شده است و لکن آن امر انتزاعی مقارن با صوم بوده است. غسل شرط نبوده است تعقّب الامساک بالغسل شرط بوده است.

مطلب چهارم این است که آیا در بیع فضولی شما می‌توانید وصف انتزاعی شرط قرار بدهید تا از چنگال شرط متأخر نجات پیدا کنید یا نه؟ بگویید آنچه که شرط برای ملکیّت است عقدی است که قبل از اجازه باشد، عقدی است که بعد از آن اجازه باشد، عقد متعقّب به اجازه شرط ملکیّت می‌باشد. کلّ این عناوین حین العقد بوده است. پس شرط را امور انتزاعیه قرار می‌دهیم تا مشکلی به وجود نیاید. لحوق اجازه مقارن با عقد است.

مرحوم شیخ می‌گوید: استفاده از این طریق در ما نحن فیه ممنوع می‌باشد چون امر انتزاعی را شرط قرار دادن مخالف با ادله اعتبار رضای مالک است. ادله‌ای که می‌گوید رضای مالک معتبر است ظهور در این دارد که رضایت بنفسها معتبر است. اجازه بنفسها معتبر است نه امر انتزاعی.

۳

کلام صاحب ریاض

مطلب پنجم روشن شد صاحب ریاض فرموده است شرط برای ملکیّت مشتری تعقّب العقد بالاجازة است و این تعقّب که از امور انتزاعیه است مقارن با عقد می‌باشد. پس کاشفیّت مستلزم شرط متأخّر نمی‌باشد. از ما ذکرنا جواب از این فرمایش روشن شده است که قرار دادن وصف انتزاعی شرط برای ملکیّت مخالف با ادلۀ اعتبار رضایت مالک است.

پس قول به کاشفیّت مستلزم شرط متأخر است که باطل است پس کاشفه بودن اجازه باطل است.

۴

تطبیق کلام صاحب جواهر و مناقشه در آن

ودعوى: أنّ الشروط الشرعية ليست كالعقلية، بل هي (شروط شرعیه) بحسب ما يقتضيه جعل الشارع، فقد يجعل الشارع ما يشبه تقديم المسبّب على السبب كغسل الجمعة يوم الخميس وإعطاء الفطرة قبل وقته فضلاً عن تقدّم المشروط على الشرط كغسل الفجر بعد الفجر للمستحاضة الصائمة، وكغسل العشاءَين لصوم اليوم الماضي على القول به ـ ، مدفوعة: بأنّه لا فرق فيما فرض شرطاً أو سبباً بين الشرعي وغيره، وتكثير الأمثلة لا يوجب وقوع المحال العقلي، فهي كدعوى أنّ التناقض الشرعي بين الشيئين لا يمنع عن اجتماعهما؛ لأنّ النقيض الشرعي غير العقلي.

فجميع ما ورد ممّا يوهم ذلك لا بدّ فيه من التزام أنّ المتأخّر ليس سبباً أو شرطاً، بل السبب والشرط: الأمر المنتزع من ذلك (متاخر)، لكن ذلك لا يمكن في ما نحن فيه، بأن يقال: إنّ الشرط تعقّب الإجازة ولحوقها بالعقد، وهذا أمر مقارن للعقد على تقدير الإجازة؛ لمخالفته الأدلّة، اللهم إلاّ أن يكون مراده (صاحب جواهر) بالشرط ما يتوقّف تأثير السبب المتقدّم في زمانه على لحوقه (متاخر)، وهذا مع أنّه لا يستحقّ إطلاق الشرط عليه، غير صادق على الرضا؛ لأنّ المستفاد من العقل والنقل اعتبار رضا المالك في انتقال ماله، وأنّه لا يحلّ لغيره بدون طيب النفس، وأنّه لا ينفع لحوقه في حلّ تصرّف الغير وانقطاع سلطنة المالك.

الشروط ، و (١) كلّها حاصلة إلاّ رضا المالك ، فإذا حصل بالإجازة عمل السبب عمله.

فإنّه إذا اعترف أنّ رضا المالك من جملة الشروط ، فكيف يكون كاشفاً عن وجود المشروط قبله؟

دعوى امكان تقديم المسبّب على السبب الشرعي ، ودفعها

ودعوى : أنّ الشروط الشرعية ليست كالعقلية ، بل هي بحسب ما يقتضيه جعل الشارع ، فقد يجعل الشارع ما يشبه تقديم المسبّب على السبب كغسل الجمعة يوم الخميس وإعطاء الفطرة قبل وقته فضلاً عن تقدّم المشروط على الشرط كغسل الفجر بعد الفجر للمستحاضة الصائمة ، وكغسل العشاءَين لصوم اليوم الماضي على القول به (٢) ـ ، مدفوعة : بأنّه لا فرق فيما فرض شرطاً أو سبباً بين الشرعي وغيره ، وتكثير الأمثلة لا يوجب وقوع المحال العقلي ، فهي كدعوى أنّ التناقض الشرعي بين الشيئين لا يمنع عن اجتماعهما ؛ لأنّ النقيض الشرعي غير العقلي.

فجميع ما ورد ممّا يوهم ذلك (٣) لا بدّ فيه من التزام أنّ المتأخّر ليس سبباً أو شرطاً ، بل السبب والشرط : الأمر المنتزع من ذلك ، لكن ذلك لا يمكن في ما نحن فيه ، بأن يقال : إنّ الشرط تعقّب الإجازة ولحوقها بالعقد ، وهذا أمر مقارن للعقد على تقدير الإجازة ؛ لمخالفته الأدلّة (٤) ، اللهم إلاّ أن يكون مراده بالشرط ما يتوقّف تأثير السبب‌

__________________

(١) لم ترد «الواو» في «ف».

(٢) كما قوّاه النراقي في المستند ٣ : ٣٨.

(٣) في «ش» زيادة : أنّه.

(٤) في «ف» : للأدلّة.

المتقدّم في زمانه على لحوقه ، وهذا مع أنّه لا يستحقّ إطلاق الشرط عليه ، غير صادق على الرضا ؛ لأنّ المستفاد من العقل والنقل اعتبار رضا المالك في انتقال ماله ، وأنّه (١) لا يحلّ لغيره بدون طيب النفس (٢) ، وأنّه لا ينفع لحوقه في حلّ تصرّف الغير وانقطاع سلطنة المالك.

دعوى أنّ الشرط هو وصف تعقّب الإجازة ، ودفعها

وممّا ذكرنا يظهر ضعف ما احتمله في المقام بعض الأعلام (٣) بل التزم به غير واحد من المعاصرين (٤) من أنّ معنى شرطية الإجازة مع كونها كاشفة : شرطية الوصف المنتزع منها ، وهو كونها لاحقة للعقد في المستقبل ، فالعلّة التامّة : العقد الملحوق بالإجازة ، وهذه صفة مقارنة للعقد وإن كان نفس الإجازة متأخّرة عنه.

وقد التزم بعضهم (٥) بما (٦) يتفرّع على هذا ، من أنّه إذا علم المشتري أنّ المالك للمبيع سيجيز العقد ، حلّ له التصرّف فيه بمجرّد العقد ، وفيه ما لا يخفى من المخالفة للأدلّة.

__________________

(١) في «ش» : لأنّه.

(٢) وردت عبارة «اعتبار رضا إلى طيب النفس» في «ف» هكذا : اعتبار رضا المالك في زمان التصرّف وأنّه لا يحلّ بدون طيب النفس.

(٣) احتمله صاحب الجواهر على ما ذكره السيّد اليزدي في حاشيته على المكاسب : ١٤٨ ، وانظر الجواهر ٢٢ : ٢٨٦ ٢٨٧.

(٤) انظر الفصول الغروية : ٨٠ ، ومفتاح الكرامة ٤ : ١٩٠ ، والمستند ٢ : ٣٦٧.

(٥) انظر الجواهر ٢٢ : ٢٨٨.

(٦) كذا في «ف» ، وفي سائر النسخ : «ممّا» ، وقد صحّح في «ن» و «ص» بما أثبتناه.