درس مکاسب - بیع

جلسه ۱۱۱: اختیار ۱۴

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

شرط اذن مولا برای عقد عبد و دلیل آن

من شروط المتعاقدین: إذن السید لو کان العاقد عبداً

از شروط متعاقدین اذن مولا در صورتی که عاقد عبد است می‌باشد در این رابطه چهار مطلب بیان شده است:

مطلب اول: توضیح مورد بحث می‌باشد. در صورتی که عاقد عبد باشد سه فرض دارد:

فرض اول این است که عبد در ذمه خودش علی القول به ملکیّت عبد چیزی را بفروشد. مثلاً بکر عبد خالد می‌باشد این بکر عبد صد من گندم از مال خودش یا در ذمه خودش می‌فروشد.

فرض دوم این است: بکر عبد اموال مولایش که در دست اوست می‌فروشد.

فرض سوم این است که این عبد اموال کسی که مولایش نیست با اجازه او می‌فروشد.

کلّ این فروض ثلاثه داخل در مورد بحث می‌باشد. یعنی اگر با اجازه مولا باشد صحیح است و إلا باطل است.

مطلب دوم دلیل بر این مدّعا است. دلیل بر اینکه عقد عبد بدون اذن مولا صحیح نمی‌باشد:

اولاً آیه مبارکه (ضرب الله مثلاً عبداً مملوکاً لا یقدر علی شیء).

ثانیاً روایتی است که از امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که نکاح عبد و طلاق عبد بدون اذن مولا باطل می‌باشد و امام (علیه السلام) تمسّک به آیه مبارکه کرده است.

تقریب استدلال به این روایت این است: اینکه خداوند می‌فرماید عبد قدرت بر چیزی ندارد سه احتمال وجود دارد:

احتمال اول این است که مقصود خداوند نفی قدرت تکوینیّه از عبد باشد. بنابراین احتمال معنا می‌شود که شخص حر قدرت بر راه رفتن دارد، عبد قدرت بر راه رفتن ندارد. شخص حرّ قدرت بر جماع دارد عبد قدرت بر جماع ندارد.

این احتمال که قطعاً باطل است چون خلاف واقع است، قدرت تکوینیّه عبد اگر بیشتر از حرّ نباشد کمتر نیست.

احتمال دوم این است که مراد از (لا یقدر علی شیء) نفی قدرت مطلقاً از عبد در دائره تشریع باشد مثل اینکه می‌گوییم حائض شرعاً قدرت بر دخول مسجد ندارد. مراد نفی قدرت در دائره شرع می‌باشد. در نتیجه هیچ کاری از عبد به اجازه شارع نرسیده است. کارهای عبد در دائره شرع به منزله عدم است.

این احتمال هم قطعاً باطل است چون در صحیحه زراره اثبات قدرت برای عبد در دائره شرع با اذن سیّد شده است.

تبعاً احتمال سوم مراد خواهد بود که مراد از (ضرب الله علبداً مملوکاً لا یقدر علی شیء) عدم قدرت عبد علی نحو الاستقلال بوده است. یعنی طلاقی را که عبد می‌دهد بدون اذن سیّد کالعدم است.

إن قلت: نفی استقلال به او عدم قدرت گفته نمی‌شود. آیه می‌گوید (لا یقدر)؟

جواب این است که خلاف ظاهر نمی‌باشد چون هر کاری را که انسان در انجام آن احتیاج به غیر دارد یصحّ أن یقال که گفته بشود او قدرت ندارد. عبدی که در ناحيه تشریع قدرت علی نحو الاستقلال ندارد، یصحّ أن یقال که أنه لا یقدر.

از ما ذکرنا روشن شد که آیه مبارکه و روایت چگونه دلالت علی المدّعی دارد.

مدّعای ما این بود که عقد بدون اذن سیّد باطل است. آیه هم دلالت دارد که عقد بدون اذن سیّد باطل است.

۳

صحت عقد عبد با اجازه متاخر سید

مطلب سوم این است که عقد با اجازه متأخر از سیّد صحیح می‌باشد یا نه؟ مثلاً عبد کتاب خالد را بدون اجازه زید که سیّد عبد است فروخته است. در اول ماه بدون اجازه سیّد خودش برای خالد عقد اجاره یا نکاح خوانده است. در روز پنجم ماه به زید که سیّد عبد است گفته می‌شود که عبد شما در اول ماه صیغه بیع برای خالد خوانده است. زید که مولای عبد است می‌گوید عقدی را که عبد من در روز اوّل ماه خوانده است اجازه کردم. آیا در این مورد عقدی را که عبد خوانده است صحیح است یا نه؟

دو نظریه در این فرض وجود دارد:

نظریه اولی این است که اجازه متأخره فایده ندارد. دلیل بر این نظریه این است کاری که بدون اذن انجام شده است تارة حقّ صاحب حقّ متعلّق به عین بوده است مثل شخص فضولی که کتاب مالک را بدون اذن می‌فروشد. کل مواردی که منع از صحّت به واسطه حقّ ذو الحق در رابطه با عوضین بوده است در این موارد اجازه متأخره فایده دارد چون عین موجود است. اذن متأخر به عین موجود که تعلّق بگیرد ذو الحق به حق خودش رسیده است.

کل مواردی که از این قبیل است کما اینکه اذن سابق فایده دارد اذن لاحق هم فایده دارد.

ما نحن فیه از این قبیل نمی‌باشد چون هیچ گونه حقّی نسبت به عوضین پایمال نشده است. کتاب از خالد بوده است ربطی به زید ندارد. ثمن از مشتری بوده است ربطی به زید ندارد. حقّی که سیّد عبد داشته است هیچگونه ارتباطی به عوضین نداشته است چون زید اجنبی از عوضین بوده است.

از ما ذکرنا روشن می‌شود حقّی که پایمال شده است در رابطه با تلفظ عقد بوده است. یعنی آنچه که از آیه و روایت استفاده کردیم این بود که تلفظ عبد به کلمه (بعت) باید با اذن سیّد باشد. سیّد حقی در تلفّظ این عقد دارد. پس حقّ متعلّق به انشاء عقد بوده است به عوضین کاری ندارد. اجازه متأخره نمی‌تواند این را دست کند چون الفاظ عقد لا یتغیّر عمّا هو علیه. پس اذن متأخر از سیّد عبد نسبت به عقد عبد فایده‌ای ندارد.

نظریه دوم این است که اذن متأخّر از سید عبد نسبت به عقد عبد فایده دارد. یعنی اذن لاحق هم مانند اذن سابق مصحّح بیع بعد می‌باشد.

این نظریه دوم را مرحوم شیخ انتخاب کرده است و برای این نظریه یک دلیل و دو مؤیّد ذکر کرده است.

دلیل آن این است که عمومات اولیه از قبیل (أوفوا بالعقود) و... دلالت بر صحّت در این مورد دارند. مفاد عمومات این است: هر عقدی که واقع شده است صحیح می‌باشد. هر عقدی که واقع شده است وفای به آن عقد واجب می‌باشد. از تحت این عمومات عقدی که بدون اذن من له الحق باشد خارج شده است. این عقد وجوب وفا ندارد. این عقد صحیح نمی‌باشد.

ما نحن فیه تبعاً از قبیل اول است چون عقدی را که عبد خوانده است با اذن من له الحق بوده است.

سپس مرحوم شیخ ترقی می‌کند می‌فرماید: لو فرض که در این مورد شک حاصل بشود یعنی علم به اینکه مورد از مصادیق عمومات است نداشته باشیم، باز هم تمسّک به عمومات صحیح است چون در موارد اجمال مفهومی مخصّص منفصل تمسّک به عموم عام مانعی ندارد کما بیّنا فی الأصول.

۴

تطبیق شرط اذن مولا برای عقد عبد و دلیل آن

مسألة

ومن شروط المتعاقدين: إذن السيّد لو كان العاقد عبداً، فلا يجوز للمملوك أن يوقع عقداً إلاّ بإذن سيّده، سواء كان لنفسه في ذمّته (خودش) أو بما في يده، أم لغيره؛ لعموم أدلّة عدم استقلاله (عبد) في أُموره، قال الله تعالى (ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْ‌ءٍ).

وعن الفقيه (من لا یحضره الفقیه) بسنده إلى زرارة عن أبي جعفر وأبي عبد الله عليهما‌السلام، قالا: «المملوك لا يجوز (لا یصح) نكاحه ولا طلاقه إلاّ بإذن سيّده. قلت: فإن كان السيّد زوَّجه، بيد مَن الطلاق؟ قال: بيد السيّد (ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْ‌ءٍ)، أفشي‌ء الطلاق؟».

والظاهر من القدرة خصوصاً بقرينة الرواية هو الاستقلال؛ إذ المحتاج إلى غيره في فعلٍ غير قادر عليه (فعل)، فيعلم عدم استقلاله (عبد) فيما يصدق عليه أنّه شي‌ء، فكلّ ما صدر عنه من دون مدخليّة المولى فهو شرعاً بمنزلة العدم، لا يترتّب عليه الأثر المقصود منه، لا أنّه لا يترتّب عليه (عقد) حكم شرعي أصلاً، كيف؟! وأفعال العبيد موضوعات لأحكام كثيرة كالأحرار.

۵

تطبیق صحت عقد عبد با اجازه متاخر سید

وكيف كان، فإنشاءات العبد لا يترتّب عليها آثارها من دون إذن المولى، أمّا مع الإذن السابق فلا إشكال، وأمّا مع الإجازة اللاحقة فيحتمل عدم الوقوع؛ لأنّ المنع فيه ليس من جهة العوضين اللَّذَين يتعلّق بهما حقّ المجيز، فله أن يرضى بما وقع على ماله من التصرّف في السابق وأن لا يرضى، بل المنع من جهةٍ راجعةٍ إلى نفس الإنشاء الصادر، وما صدر على وجهٍ لا يتغيّر منه بعده.

مسألة

اشتراط إذن السيّد لو كان العاقد عبداً

الدليل على هذا الشرط

ومن شروط المتعاقدين : إذن السيّد لو كان العاقد عبداً ، فلا يجوز للمملوك أن يوقع عقداً إلاّ بإذن سيّده ، سواء كان لنفسه في ذمّته أو بما في يده ، أم لغيره ؛ لعموم أدلّة عدم استقلاله في أُموره ، قال الله تعالى ﴿ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْ‌ءٍ (١).

وعن الفقيه بسنده إلى زرارة عن أبي جعفر وأبي عبد الله عليهما‌السلام ، قالا : «المملوك لا يجوز نكاحه ولا طلاقه إلاّ بإذن سيّده. قلت : فإن كان السيّد زوَّجه ، بيد مَن الطلاق؟ قال : بيد السيّد ﴿ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْ‌ءٍ ، أفشي‌ء (٢) الطلاق؟» (٣).

والظاهر من القدرة خصوصاً بقرينة الرواية هو الاستقلال ؛ إذ‌

__________________

(١) النحل : ٧٥.

(٢) كذا في «ف» ومصحّحة «ن» كما في بعض نسخ الفقيه ـ ، وفي سائر النسخ : فشي‌ء.

(٣) الفقيه ٣ : ٥٤١ ، الحديث ٤٨٦٠ ، والوسائل ١٥ : ٣٤٣ ، الباب ٤٥ من أبواب مقدّمات الطلاق.

المحتاج إلى غيره في فعلٍ غير قادر عليه ، فيعلم عدم استقلاله فيما يصدق عليه أنّه شي‌ء ، فكلّ ما صدر عنه من دون مدخليّة المولى فهو شرعاً (١) بمنزلة العدم ، لا يترتّب عليه الأثر المقصود منه ، لا أنّه لا يترتّب عليه حكم شرعي أصلاً ، كيف؟! وأفعال العبيد موضوعات لأحكام كثيرة كالأحرار.

هل ينفذ إنشاء العبد إذا لحقته إجازة السيد؟

وكيف كان ، فإنشاءات العبد لا يترتّب عليها آثارها من دون إذن المولى ، أمّا مع الإذن السابق فلا إشكال ، وأمّا مع الإجازة اللاحقة فيحتمل عدم الوقوع ؛ لأنّ المنع فيه ليس من جهة العوضين اللَّذَين يتعلّق بهما حقّ المجيز ، فله أن يرضى بما وقع على ماله (٢) من التصرّف في السابق وأن لا يرضى ، بل المنع من جهةٍ راجعةٍ إلى نفس الإنشاء الصادر ، وما صدر على وجهٍ لا يتغيّر منه بعده.

وبتقريرٍ آخر : إنّ الإجازة إنّما تتعلّق بمضمون العقد وحاصِلِه أعني : انتقال المال بعوض وهذا فيما نحن فيه ليس منوطاً برضا المولى قطعاً ؛ إذ المفروض أنّه أجنبيّ عن العوضين ، وإنّما له حقّ في كون إنشاء هذا المضمون قائماً بعبده ، فإذا وقع على وجهٍ يستقلّ به العبد فلحوق الإجازة لا يخرجه عن الاستقلال الواقع عليه قطعاً.

مختار المؤلف ودليله

إلاّ أنّ الأقوى هو لحوق إجازة المولى ؛ لعموم أدلّة الوفاء بالعقود (٣) ، والمخصّص إنّما دلّ على عدم ترتّب الأثر على عقد العبد من‌

__________________

(١) في «ف» زيادة : لا شي‌ء.

(٢) كذا في «ف» و «ش» ومصحّحة «ن» ، وفي سائر النسخ : بما وقع له.

(٣) كما في قوله تعالى ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ ، المائدة : ١.

دون مدخليّة المولى أصلاً سابقاً ولاحقاً لا مدخلية إذنه السابق ، ولو شكّ أيضاً وجب الأخذ بالعموم في مورد الشكّ.

ويؤيّد إرادة الأعمّ من الإجازة : الصحيحة السابقة ؛ فإنّ جواز النكاح يكفيه لحوق الإجازة ، فالمراد بالإذن هو الأعمّ ، إلاّ أنّه خرج الطلاق بالدليل ، ولا يلزم تأخير البيان ؛ لأنّ الكلام المذكور مسوق لبيان نفي استقلال العبد في الطلاق بحيث لا يحتاج إلى رضا المولى أصلاً ، بل ومع كراهة المولى كما يرشد إليه (١) التعبير عن السؤال بقوله : «بيد من الطلاق؟» (٢).

ما يؤيد المختار

ويؤيّد المختار بل يدلّ عليه ـ : ما ورد في صحّة نكاح العبد الواقع بغير إذن المولى إذا أجازه ، معلّلاً ب : «أنّه لم يعصِ الله تعالى وإنّما عصى سيّده ، فإذا أجاز جاز» (٣) ، بتقريب : أنّ الرواية تشمل (٤) ما لو كان العبد هو العاقد على نفسه ، وحمله على ما إذا عقد الغير له منافٍ لترك الاستفصال ، مع أنّ تعليل الصحّة بأنّه : لم يعصِ الله تعالى .. إلخ ، في قوّة أن يقال : «إنّه إذا عصى الله بعقدٍ كالعقد على ما حرّم الله تعالى على ما مثّل به الإمام عليه‌السلام في رواياتٍ أُخر‌

__________________

(١) كلمة «إليه» من «ش» ومصحّحة «ن».

(٢) المتقدّم في الصفحة ٣٣٧.

(٣) الوسائل ١٤ : ٥٢٣ ، الباب ٢٤ من أبواب نكاح العبيد والإماء ، الحديث الأوّل ، ولفظه : «فإذا أجازه فهو له جائز».

(٤) كذا في «ص» ومصحّحة «ن» ، وفي «ع» و «ش» : «يشتمل» ، وفي سائر النسخ : تشتمل.