درس مکاسب - بیع

جلسه ۶۰: الفاظ عقد ۳۵

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

ضمان مثلی به مثل و قیمی به قیمت

در أمر چهارم در سه مرحله بحث می‌کنیم:

مرحله اولی نظریه فقها در مورد مقبوض به عقد فاسد تلف شده می‌باشد.

مرحله دوم در ضابطۀ تشخیص مثلیات و قیمیات.

ومرحله سوم در نظریه فقها در ادلّۀ اقوال.

مرحلۀ اولی در اقوال فقها است، که مشهور فقها گفته‌اند: آنچه که تلف شده است اگر از مثلیات باشد قابض مثل آنچه را که تلف شده است بدهکار می‌باشد. مثلاً اگر زید صد من گندم به عقد فاسد از عمرو خریده است و این گندم پیش زید تلف شده است، زید به عمرو مثل این صد من گندم را ضامن است، نه قیمت صد من گندم را، برای اینکه گندم مثلی می‌باشد و قابض در مثلیات مثل را ضامن و بدهکار می‌باشد و با دادن قیمت ذمّۀ او فارغ نمی‌شود، چون در مثلیات ذمّه اشتغال به مثل پیدا کرده است و تا مثل داده نشود ذمّه فارغ نمی‌شود. و اگر زید گاو را به عقد فاسد خریده است و تلف شده است قیمت آن را بدهکار و ضامن می‌باشد چون گاو از قیمیات است.

خلاصه اینکه آنچه تلف شده است اگر مثلی بوده است قابض مثل را ضامن است و اگر قیمی باشد قابض ضمان به قیمت دارد. دلیل بر این مدّعا در مرحله سوم خواهد آمد.

دو نکته را توجّه داشته باشید:

نکتۀ اول: این حکم اختصاص به مورد بحث ندارد. در باب غصب هم این حکم جاری می‌شود و مورد بحث یکی از مصادیق این حکم کلی است.

نکته دوم اینکه گفتیم دادن قیمت در مثلیات فائده‌ای ندارد در صورتی است که توافقی بین طرفین انجام نگیرد.

۳

ضابط مثلیات و قیمیات

مرحله دوم در شناخت و تمیز مثلیات و قیمیات می‌باشد؟ آجر مثلی است یا قیمی؟ پارچه مثلی است یا قیمی؟ گاو و گوسفند مثلی هستند یا قیمی؟ حبوبات و میوه‌جات مثلی هستند یا قیمی؟ طلا و جواهر و پولها مثلی هستند یا قیمی؟ سؤالی است که در کل مسائل فقهیه به جواب از آنها احتیاج داریم.

برای ضابطۀ مثلی بودن اشیاء ضابطه‌ای نسبت به مشهور داده شده است و آن ضابطه این است: هر یک از اشیاء که اجزای آن تساوی در قیمت داشته باشند مثلی می‌باشد و هر یک از اشیاء که اجزای آن تساوی در قیمت نداشته باشند قیمی می‌باشند. مثلاً گندم اجزای آن تساوی در قیمت دارند، مثلاً یک کیسه گندم قیمت نصف آن مساوی قیمت نصف دیگر آن است و گاو اجزای آن تساوی در قیمت ندارند.

در این رابطه دو نکته باید توضیح داده شود:

اولاً: مراد از اجزای هر شیء چه می‌باشد؟

مرحوم شیخ می‌فرماید: مراد از جزءهای شیء یعنی آنچه که آن شیء بر او صادق است و ماهیّت آن شیء بر او صدق کند. مثلاً در کیسه گندم بر یک کیلوگرم ماهیّت گندم صادق است. بر پنج گیلو گندم ماهیّت گندم صادق است و بر ده کیلوگرم گندم نیز ماهیّت گندم صادق می‌باشد. هر یک از اینها اجزای گندم می‌باشند.

ثانیاً مراد از تساوی در قیمت، تساوی بالنسبه می‌باشد؟ یعنی ابتدا نسبت بین جزءها مشخص شود بعد قیمت کل و قیمت آن جزء و اجزاء معین شود سپس ببینید بین آن جزء و کل چه نسبتی است و ثانیاً نسبت بین القیمتین یکی می‌باشد یا خیر؟ مثلاً کیسه گندم ۹ کیلو است یک جزء از ۹ کیلو، سه کیلو و جزء دیگر آن ۶ کیلو می‌باشد حال سه کیلوگرم از این گندم تلف شده است، آیا آخذ ضمان به مثل این سه کیلو دارد یا قیمت آن؟

ابتدا نسبت بین جزء تالف و کل را می‌سنجیم که ثلث می‌باشد بعداً قیمت کل را که مثلاً سی تومان است با قیمت اجزاء می‌سنجیم که قیمت سه کیلو گندم ده تومان می‌شود و نسبت قیمت این جزء به کل نسبت ثلث است. پس در این مثال نسبت بین الجزئین با قیمتین توافق دارد، لذا مثلی می‌باشد.

طبق این ضابطه مرحوم شهید برداشتی کرده است که انگشتر و دستبند و... از قیمیات می‌باشند چون اگر قیمت انگشتر هزار تومان باشد قیمت نصف آن بعد از تلف سیصد تومان است که نسبت بین الجزئین و قیمتین یکی نمی‌باشد لذا از قیمیات می‌باشند.

۴

تطبیق ضمان مثلی به مثل و قیمی به قیمت

الرابع

إذا تلف المبيع، فإن كان مثليّا وجب مثله بلا خلاف إلاّ ما يحكى عن ظاهر الإسكافي (که ایشان می‌گوید مطلقا قیمت واجب است).

۵

تطبیق ضابط مثلیات و قیمیات

وقد اختلف كلمات أصحابنا في تعريف المثلي، فالشيخ وابن زهرة وابن إدريس والمحقّق وتلميذه والعلاّمة وغيرهم قدّس الله أسرارهم، بل المشهور على ما حكي أنّه: ما يتساوى أجزاؤه من حيث القيمة.

والمراد بأجزائه (شیء): ما يصدق عليه اسم الحقيقة (ماهیت). والمراد بتساويها (اجزاء) من حيث القيمة: تساويها (اجزاء) بالنسبة، بمعنى كون قيمة كلّ بعضٍ بالنسبة إلى قيمة البعض الآخر كنسبة نفس البعضين من حيث المقدار؛ ولذا قيل في توضيحه (تساوی اجزاء): إنّ المقدار منه (شیء) إذا كان يستوي قيمة، فنصفه (شیء) يستوي نصف تلك القيمة.

ومن هنا رجّح الشهيد الثاني كون المصوغ من النقدين (طلا و نقره) قيميّاً، قال: إذ لو انفصلت (انگشتر مثلا) نقصت قيمتها (انگشتر ساخته شده).

الرابع

ضمان المثلي بالمثل

إذا تلف المبيع ، فإن كان مثليّا وجب مثله‌ بلا خلاف إلاّ ما يحكى عن ظاهر الإسكافي (١).

تعريف «المثلي» عند المشهور

وقد اختلف كلمات أصحابنا في تعريف المثلي ، فالشيخ (٢) وابن زهرة (٣) وابن إدريس (٤) والمحقّق (٥) وتلميذه (٦) والعلاّمة (٧) وغيرهم (٨) قدّس الله أسرارهم ، بل المشهور على ما حكي (٩) أنّه : ما يتساوى أجزاؤه من حيث القيمة.

__________________

(١) حكاه العلاّمة في المختلف ٦ : ١٣١ ، والشهيد في غاية المراد : ١٣٥ ، وغيرهما.

(٢) المبسوط ٣ : ٥٩.

(٣) الغنية : ٢٧٨.

(٤) السرائر ٢ : ٤٨٠.

(٥) الشرائع ٣ : ٢٣٩.

(٦) وهو الفاضل الآبي في كشف الرموز ٢ : ٣٨٢.

(٧) القواعد ١ : ٢٠٣.

(٨) مثل أبي العباس في المهذّب البارع ٤ : ٢٥١ ، والمقتصر : ٣٤٢.

(٩) حكاه الشهيد الثاني في المسالك (الطبعة الحجرية) ٢ : ٢٠٨ ، والمحقّق السبزواري في الكفاية : ٢٥٧ ، والسيّد الطباطبائي في الرياض ٢ : ٣٠٣.

توضیح التعریف

والمراد بأجزائه : ما يصدق عليه اسم الحقيقة. والمراد بتساويها من حيث القيمة : تساويها بالنسبة ، بمعنى كون قيمة كلّ بعضٍ بالنسبة إلى قيمة البعض الآخر كنسبة نفس البعضين من حيث المقدار ؛ ولذا قيل في توضيحه : إنّ المقدار منه إذا كان يستوي (١) قيمة (٢) ، فنصفه يستوي (٣) نصف تلك القيمة (٤).

ومن هنا رجّح الشهيد الثاني كون المصوغ من النقدين قيميّاً ، قال : إذ لو انفصلت نقصت قيمتها (٥).

قلت : وهذا يوجب أن لا يكون الدرهم الواحد مثليّا ؛ إذ لو انكسر نصفين نقص قيمة نصفه عن نصف قيمة المجموع (٦) ، إلاّ أن يقال : إنّ الدرهم مثليّ بالنسبة إلى نوعه. وهو الصحيح ؛ ولذا لا يعدّ الجريش مِثلاً للحنطة ، ولا الدُّقاقة مِثلاً للأرُزّ.

ومن هنا يظهر أنّ كلّ نوعٍ من أنواع الجنس الواحد ، بل كلّ‌

__________________

(١) كذا في النسخ ، ولعلّه مصحّف «يسوي» بمعنى : يساوي ، لكن عن الأزهري : أنّ قولهم «يسوي» ليس عربيّاً صحيحاً ، انظر المصباح المنير ، مادّة : «سوى».

(٢) في «م» زيادة : معيّنة.

(٣) كذا في النسخ ، ولعلّه مصحّف «يسوي» بمعنى : يساوي ، لكن عن الأزهري : أنّ قولهم «يسوي» ليس عربيّاً صحيحاً ، انظر المصباح المنير ، مادّة : «سوى».

(٤) قاله الشهيد الثاني في المسالك (الطبعة الحجرية) ٢ : ٢٠٨ ، والسيّد الطباطبائي في الرياض ٢ : ٣٠٣.

(٥) المسالك (الطبعة الحجرية) ٢ : ٢٠٩.

(٦) كذا في «ش» ومصحّحة «ن» ، وفي «ف» ومصحّحة «ص» : «نقص قيمة نصفيه عن قيمة المجموع» ، وفي سائر النسخ : «نقص قيمة نصفه عن قيمة المجموع».