درس مکاسب - بیع

جلسه ۵۱: الفاظ عقد ۲۶

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

مراد از کلمه باء در قاعده ما یضمن

کلمۀ (باء) در این قاعده دو بار ذکر شده است. مرتبۀ اول در کلمۀ (بصحیحه) و مرتبۀ دوم (بفاسده). در معنای این کلمه سه احتمال داده شده است:

احتمال اول این است که (باء) به معنای (فی) و ظرفیّت باشد. معنای قاعده این می‌شود هر موردی که در عقد صحیح ضمان می‌باشد در آن مورد در عقد فاسد نیز ضمان می‌باشد.

احتمال دوم این است که کلمۀ (باء) به معنای سببیّت و علّیّت تامّه باشد. معنای آن این می‌شود: در هر موردی که عقد صحیح به تنهایی و بدون قبض موجب ضمان بوده است، در آن مورد عقد فاسد به تنهایی موجب ضمان می‌شود که علّت تامّه ضمان نفس عقد باشد.

احتمال سوم این است که مراد از کلمۀ (باء) أعم از سببیّت و مسببیّت ناقصه باشد. مراد از سببیّت تامه این است که عقد به تنهایی موجب ضمان باشد، و مراد از سببیّت ناقصه این است که عقد جزء سبب باشد و جزء دوم سبب مثلاً قبض باشد که در این فرض سببیّت عقد برای ضمان سببیّت ناقصه است. پس معنای احتمال سوم این می‌شود که هر موردی که عقد صحیح به تنهایی موجب ضمان است در آن مورد عقد فاسد به تنهایی موجب ضمان است و هر موردی که عقد صحیح جزء سبب ضمان بوده است، در آن مورد عقد فاسد جزء سبب ضمان می‌باشد.

مرحوم شیخ احتمال دوم را باطل می‌دانند. جهت آن این است که در بسیاری از موارد مانند باب بیع و اجاره و نکاح و... هیچ وقت عقد به تنهایی سبب برای ضمان نمی‌باشد و دائماً عقد سببیّت ناقصه دارد. مثلاً فرض کنید زید ماشین را به عمرو به صد تومان فروخته است و هنوز ماشین را تحویل به عمرو نداده است که ماشین پیش زید از بین رفته است. در این مورد ضمان ماشین به عهدۀ فروشنده است با اینکه عقد واقع شده است، مع ذلک مشتری قیمت ماشین را ضامن نمی‌باشد در حالی که اگر عقد علّت تامّه برای ضمان باشد در این فرض عقد که واقع شده است لذا باید ضمان باشد.

در نتیجه عقد به تنهایی علّت تامّه نیست بلکه عقد جزء سبب ضمان بوده است و تحویل و قبض مشتری جزء دیگر آن می‌باشد.

۳

دو توهم و جواب آن

سپس مرحوم شیخ دو توهّم را ذکر کرده و جواب می‌دهند:

توهّم اول این است که در کلمۀ (بفاسده) معنای سببیّت تطبیق نمی‌کند پس نمی‌تواند عقد فاسد را قیاس به عقد صحیح کنید و بگویید همان طوری که عقد صحیح موجب ضمان بوده است عقد فاسد هم موجب ضمان است.

و الوجه فی ذلک عقد صحیح اگر به تنهایی سبب ضمان است ولی عقد فاسد هیچ کاره است و آنچه که در عقد فاسد موجب ضمان است قبض مشتری و تحویل گرفتن مبیع می‌باشد.

مثلاً فرض کنید زید به عقد فاسد گوسفند را به عمرو فروخته است. عمرو گوسفند را تحویل گرفته است و گوسفند پیش عمرو تلف شده است. در این فرض عمرو قیمت گوسفند را به فروشنده ضامن است. در این مثال ضمان از کجا آمده است؟ آیا عقد فاسد موجب ضمان بوده است که قطعاً این طور نیست. تبعاً آنچه که موجب ضمان بوده است قبض می‌باشد.

پس موجب ضمان در عقد فاسد قبض است، پس چگونه می‌گویند همان طوری که عقد صحیح ضمان دارد عقد فاسد ضمان دارد، لذا قیاس عقد فاسد به صحیح غلط می‌شود.

مرحوم شیخ در جواب از این توهّم دو حرف دارد:

حرف اول این است که ما نگفتیم که عقد صحیح به تنهایی ضمان دارد بلکه ما گفتیم عقد صحیح جزء سبب برای ضمان می‌باشد. متوهّم خیال کرده است که ما گفتیم عقد صحیح علّت تامّه برای ضمان است لذا این توهّم اساسی ندارد.

و حرف دوم ایشان این است که عقد فاسد چگونه سبب برای ضمان است؟

مرحوم شیخ می‌گوید عقد فاسد منشأ برای سببیّت قبض للضمان است. اگر عقد خوانده نشده بود قبض که سبب ضمان است به وجود نمی‌آمد، لذا منشأ قبض عقد فاسد بوده است در نتیجه ضمان ناشی از قبض و قبض ناشی از عقد فاسد است لذا عقد فاسد دخالت در ضمان دارد.

توهّم دیگر این است که می‌گویند معنای کل عقد یضمن بصحیحه این است که هر عقدی علّت تامّه برای ضمان باشد تبعاً علّت ضمان در عقد فاسده عقد نمی‌باشد بلکه دائماً قبض است، پس عقد فاسد از تحت این قاعده تخصیص خورده است و لذا ضمان در عقود فاسده احتیاج به دلیل خاص دارد.

مرحوم شیخ می‌گوید: این توهّم نیز باطل است چون ما نگفتیم علّت ضمان منحصر به عقد است تا بگویید عقود فاسده به تخصیص از تحت قاعده خارج شده‌اند، بلکه عقد جزء سبب برای ضمان بوده و قبض جزء آخر برای ضمان می‌باشد.

۴

تطبیق مراد از کلمه باء در قاعده ما یضمن

ثمّ إنّ لفظة «الباء» في «بصحيحه» و «بفاسده»، إمّا بمعنى «في»، بأن يراد: كلّ ما تحقّق الضمان في صحيحه (عقد) تحقّق في فاسده (عقد)، وإمّا لمطلق السببيّة الشامل للناقصة لا العلّة التامّة؛ فإنّ العقد الصحيح قد لا يوجب الضمان إلاّ بعد القبض، كما في السلم والصرف، بل مطلق البيع، حيث إنّ المبيع قبل القبض مضمون على البائع، بمعنى أنّ دَرَكَه (مضمون) عليه (بایع)، ويتداركه بردّ الثمن، فتأمّل (ممکن است عقد سبب تامه برای ضمان باشد اما ضمان مجددا انتقال به دیگری کند)، وكذا الإجارة والنكاح والخلع؛ فإنّ المال في ذلك كلّه مضمون على من انتقل عنه إلى أن يتسلّمه من انتقل إليه.

وأمّا العقد الفاسد، فلا يكون علّة تامّة أبداً، بل يفتقر في ثبوت الضمان به إلى القبض فقبله لا ضمان، فجعل الفاسد سبباً: إمّا لأنّه (عقد فاسد) المنشأ للقبض على وجه الضمان الذي هو (قبض) سبب للضمان، وإمّا لأنّه (عقد فاسد) سبب الحكم بالضمان بشرط القبض؛ ولذا علّل الضمان الشيخ وغيره بدخوله (مشتری) على أن تكون العين مضمونة عليه (مشتری)، ولا ريب أنّ دخوله (مشتری) على الضمان إنّما هو بإنشاء العقد الفاسد، فهو سبب لضمان ما يقبضه.

۵

تطبیق دو توهم و جواب آن

والغرض من ذلك كلّه: دفع ما يتوهّم أنّ سبب الضمان في الفاسد هو (سبب) القبض، لا العقد الفاسد، فكيف يقاس الفاسد على الصحيح في سببيّة الضمان ويقال: كلّ ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده؟

وقد ظهر من ذلك أيضاً: فساد توهّم أنّ ظاهر القاعدة عدم توقّف الضمان في الفاسد على القبض، فلا بدّ من تخصيص القاعدة بإجماعٍ ونحوه.

وفاسد ، لا ما يفرض تارةً صحيحاً وأُخرى فاسداً ، فالمتعيّن بمقتضى هذه القاعدة : الضمان في مسألة البيع ؛ لأنّ البيع الصحيح يضمن به.

نعم ، ما ذكره بعضهم من التعليل لهذه القاعدة : بأنّه أقدم على العين (١) مضمونة عليه ، لا يجري في هذا الفرع ، لكنّ الكلام في معنى القاعدة ، لا في مدركها.

معنى «الباء» في «بصحيحه» و «بفاسده»

ثمّ إنّ لفظة «الباء» في «بصحيحه» و «بفاسده» ، إمّا بمعنى «في» ، بأن يراد : كلّ ما تحقّق الضمان في صحيحه تحقّق في فاسده ، وإمّا لمطلق السببيّة الشامل للناقصة لا العلّة التامّة ؛ فإنّ العقد الصحيح قد لا يوجب الضمان إلاّ بعد القبض ، كما في السلم والصرف ، بل مطلق البيع ، حيث إنّ المبيع قبل القبض مضمون على البائع ، بمعنى أنّ دَرَكَه عليه ، ويتداركه بردّ الثمن ، فتأمّل ، وكذا الإجارة والنكاح والخلع ؛ فإنّ المال في ذلك كلّه مضمون على من انتقل عنه إلى أن يتسلّمه من انتقل إليه.

وأمّا العقد الفاسد ، فلا يكون علّة تامّة أبداً ، بل يفتقر في ثبوت الضمان به (٢) إلى القبض فقبله لا ضمان ، فجعل الفاسد سبباً : إمّا لأنّه المنشأ للقبض على وجه الضمان الذي هو سبب للضمان ، وإمّا لأنّه سبب الحكم بالضمان بشرط القبض ؛ ولذا علّل الضمان الشيخ (٣) وغيره (٤)

__________________

(١) كالشهيد الثاني في المسالك ٣ : ١٥٤.

(٢) لم ترد «به» في غير «ف».

(٣) تقدّم في الصفحة ١٨٢.

(٤) مثل الشهيد الثاني في المسالك ٣ : ١٥٤ ، و ٤ : ٥٦.

بدخوله على أن تكون العين مضمونة عليه ، ولا ريب أنّ دخوله على الضمان إنّما هو بإنشاء العقد الفاسد ، فهو سبب لضمان ما يقبضه.

والغرض من ذلك كلّه : دفع ما يتوهّم أنّ سبب الضمان في الفاسد هو القبض ، لا العقد الفاسد ، فكيف يقاس الفاسد على الصحيح في سببيّة الضمان ويقال : كلّ ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده؟

وقد ظهر من ذلك أيضاً : فساد توهّم أنّ ظاهر القاعدة عدم توقّف الضمان في الفاسد على (١) القبض ، فلا بدّ من تخصيص القاعدة بإجماعٍ ونحوه.

الكلام في مدرك القاعدة الاستدلال بقاعدة الإقدام وخبر «على اليد»

ثمّ إنّ المدرك لهذه الكلية على ما ذكره في المسالك في مسألة الرهن المشروط بكون المرهون مبيعاً بعد انقضاء الأجل (٢) هو : إقدام الآخذ على الضمان ، ثمّ أضاف إلى ذلك قوله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : «على اليد ما أخذت حتى تؤدّي» (٣).

والظاهر أنّه تبع في استدلاله بالإقدام الشيخ في المبسوط (٤) ، حيث علّل الضمان في موارد كثيرة من البيع والإجارة الفاسدين ـ : بدخوله على أن يكون المال مضموناً عليه بالمسمّى ، فإذا لم يسلّم له المسمّى رجع إلى المثل أو القيمة.

المناقشة في الاستدلال بقاعدة الإقدام

وهذا الوجه لا يخلو عن (٥) تأمّل ؛ لأنّهما إنّما أقدما وتراضيا‌

__________________

(١) كذا في «ن» ، وفي سائر النسخ : إلى.

(٢) المسالك ٤ : ٥٦.

(٣) عوالي اللآلي ١ : ٢٢٤ ، الحديث ١٠٦ ، و ١ : ٣٨٩ ، الحديث ٢٢.

(٤) تقدّم في الصفحة ١٨٢.

(٥) في «ف» : من.