درس مکاسب - بیع

جلسه ۴۵: الفاظ عقد ۲۰

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

وجود شرایط متعاقدین در حال انشاء هر کدام از متعاقدین

باید هر یک از متعاقدین در حال انشاء دیگری واجد شرائط باشد. توضیح این مطلب در ضمن جهاتی بیان می‌شود:

جهت اوّل: توضیح مرکز بحث: تارة می‌گوییم موجب در زمان ایجاب باید واجد شرایط باشد و قابل هم در زمان قبول واجد شرایط است. این فرض مورد بحث ما نمی‌باشد.

مورد بحث ما در جایی است که موجب علاوه بر اینکه در زمان ایجاب باید واجد شرایط باشد کذلک در زمان قبول هم باید واجد شرایط باشد. همچنین قابل علاوه بر اینکه در زمان قبول باید واجد شرایط باشد، در زمان ایجاب موجب هم باید دارای شرایط معتبره در عاقد باشد.

یعنی هر یک از متعاقدین در دو زمان باید شرایط را دارا باشند، در زمان ایجاب و در زمان قبول.

مثلاً ایجاب در ساعت ۱۰ واقع شده است و قبول در ساعت ۱۰/۱۰ آمده است. در ساعت ۱۰ موجب عاقل بوده است ولی در ساعت ۱۰/۱۰ دیوانه شده است. در این مثال موجب در زمان ایجاب واجد شرایط بوده است ولی در زمان انشاء قبول فاقد شرایط شده است.

۳

عدم وجود شرایط متعاقدین در زمان انشاء دیگری و دلیل

جهت دوم: مواردی که هر یک از متعاقدین در زمان انشاء دیگری فاقد شرایط باشد بر دو قسم است:

قسم اول: این است که شخص فاقد شرایط، قابلیت خطاب را ندارد. مثلاً موجب در زمان انشاء قبول مرده است، بی‌هوش شده است، یا دیوانه گشته است و توجّه خطاب به انسان مرده و دیوانه صحیح نمی‌باشد.

قسم دوم این است که: فاقد شرط در زمان انشاء دیگری گر چه قابلیّت خطاب را دارد ولی کار او شرعاً ارزشی ندارد. مثلاً در زمان قبول حاکم شرع حکم به حجر بایع کرده است. در زمان قبول بایع رضایت دارد ولی رضایت او شرعاً ارزشی ندارد و گرچه شخص محجور قابلیّت توجّه خطاب را دارد و لکن در دائرۀ شرع بیع او فاقد اثر شرعی می‌باشد.

جهت سوم: دلیل بر اعتبار شرط مذکور چه می‌باشد؟

مرحوم شیخ می‌فرماید: دلیل آن این است که در غیر این صورت مفهوم معاهده و معاقده صدق نمی‌کند.

۴

اشکالات و جواب

جهت چهارم: دو اشکال به ما ذکرنا شده است:

یک اشکال نسبت به قسم اول، جایی که منشی فاقد شرایط قابلیّت توجّه خطاب را نداشته باشد، و آن اشکال این است: ما مواردی داریم که فقها حکم به صحّت کرده‌اند مثلاً در باب وصیّت، زید وصیّت کرده است که عمرو وصی او باشد، زید بعد از وصیّت مرده است و عمرو بعد از مردن او (قبلت) می‌گوید. در اینجا با اینکه زید منشی در زمان قبول عمرو قابلیّت توجه خطاب را نداشته است، فقها می‌گویند وصیّت صحیح است. همچنین می‌گویند اگر قابل قبل از قبول مرده است ورثۀ او قائم مقام او می‌شوند.

مرحوم شیخ از این اشکال جواب می‌دهند که: قبول در باب بیع از ارکان عقد است ولی قبول در باب وصیّت از ارکان عقد نمی‌باشد، بلکه از شرائط آن می‌باشد و در واقع وصیّت جزء ایقاعات می‌باشد.

اشکال دوم در رابطه با قسم دوم از فقدان شرط است و آن بیع المکره اذا تعقبه الرضا است. مثلاً زید با اکراه قبول نکاح یا بیع کرده است و در زمان قبول رضایت نداشته است و بعد از چند روز راضی شده است. آنچه ادّعا کردید در فقه مورد نقض دارد.

مرحوم شیخ می‌فرمایند: مقتضای قاعده این است که عقد در این مورد هم باطل باشد، و لکن در این مورد به واسطۀ دلیل خاص مثلاً اجماع حکم به صحّت شده است.

۵

تطبیق وجود شرایط متعاقدین در حال انشاء هر کدام از متعاقدین

ومن جملة الشروط في العقد: أن يقع كلٌّ من إيجابه وقبوله في حالٍ‌

يجوز لكلّ واحدٍ منهما الإنشاء

فلو كان المشتري في حال إيجاب البائع غير قابل للقبول (که در زمان قبول قابلیت پیدا کرده است)، أو خرج البائع حال القبول عن قابلية الإيجاب (که در زمان ایجاب قابلیت داشته است)، لم ينعقد.

۶

تطبیق عدم وجود شرایط متعاقدین در زمان انشاء دیگری و دلیل

ثمّ إنّ عدم قابليتهما (قابل و موجب) إن كان لعدم كونهما قابلين للتخاطب كالموت والجنون والإغماء بل النوم فوجه الاعتبار عدم تحقّق معنى المعاقدة والمعاهدة حينئذٍ.

وأمّا صحّة القبول من الموصى له بعد موت الموصي، فهو شرط حقيقة، لا ركن؛ فإنّ حقيقة الوصية الإيصاء، ولذا لو مات قبل القبول قام وارثه مقامه، ولو ردّ جاز له القبول بعد ذلك.

وإن كان لعدم الاعتبار برضاهما، فلخروجه أيضاً عن مفهوم‌

۷

تطبیق اشکالات و جواب

وأمّا صحّة القبول من الموصى له بعد موت الموصي، فهو شرط حقيقة، لا ركن؛ فإنّ حقيقة الوصية الإيصاء، ولذا لو مات قبل القبول قام وارثه مقامه، ولو ردّ جاز له القبول بعد ذلك.

وإن كان لعدم الاعتبار برضاهما (متعاقدین)، فلخروجه أيضاً عن مفهوم التعاهد والتعاقد؛ لأنّ المعتبر فيه عرفاً رضا كلٍّ منهما لما ينشئه الآخر حين إنشائه، كمن يعرض له الحجر بفَلَسٍ أو سَفَهٍ أو رقّ لو فرض أو مرض موت.

والأصل في جميع ذلك: أنّ الموجب لو فسخ قبل القبول لغي الإيجاب السابق، وكذا لو كان المشتري في زمان الإيجاب غير راضٍ (بعد در زمان قبول راضی شود)، أو كان ممّن لا يعتبر رضاه كالصغير ـ ، فصحّة كلٍّ من الإيجاب والقبول يكون معناه قائماً في نفس المتكلّم من أوّل العقد إلى أن يتحقّق تمام السبب، وبه يتمّ معنى المعاقدة، فإذا لم يكن هذا المعنى قائماً في نفس أحدهما، أو قام ولم يكن قيامه معتبراً، لم يتحقّق معنى المعاقدة.

ثمّ إنّهم صرّحوا بجواز لحوق الرضا لبيع المكره، ومقتضاه عدم اعتباره من أحدهما حين العقد، بل يكفي حصوله بعده، فضلاً عن حصوله بعد الإيجاب وقبل القبول، اللهم إلاّ أن يلتزم بكون الحكم في المكره على خلاف القاعدة لأجل الإجماع.

ومن جملة الشروط في العقد (١) :

أن يقع كلٌّ من إيجابه وقبوله في حالٍ‌

يجوز لكلّ واحدٍ (٢) منهما الإنشاء

اشتراط أهلية المتعاقدين معاً حين العقد

فلو كان المشتري في حال إيجاب البائع غير قابل للقبول ، أو خرج البائع حال القبول عن قابلية الإيجاب ، لم ينعقد.

وجه هذا الشرط

ثمّ إنّ عدم قابليتهما إن كان لعدم كونهما قابلين للتخاطب كالموت والجنون والإغماء بل النوم فوجه الاعتبار عدم تحقّق معنى المعاقدة والمعاهدة حينئذٍ.

وأمّا صحّة القبول من الموصى له بعد موت الموصي ، فهو شرط حقيقة (٣) ، لا ركن ؛ فإنّ حقيقة الوصية الإيصاء ، ولذا (٤) لو مات قبل القبول قام وارثه مقامه ، ولو ردّ جاز له القبول بعد ذلك.

وإن كان لعدم الاعتبار (٥) برضاهما ، فلخروجه أيضاً عن مفهوم‌

__________________

(١) لم ترد «في العقد» في «ف».

(٢) لم ترد «واحد» في «ف».

(٣) في «ص» : شرط تحقّقه.

(٤) في غير «ن» و «ش» : وكذا.

(٥) في «ف» : اعتبار.

التعاهد والتعاقد ؛ لأنّ المعتبر فيه عرفاً رضا كلٍّ منهما لما ينشئه الآخر حين إنشائه ، كمن يعرض له الحجر بفَلَسٍ أو سَفَهٍ أو رقّ لو فرض أو مرض موت.

والأصل في جميع ذلك : أنّ الموجب لو فسخ قبل القبول لغي الإيجاب السابق ، وكذا لو كان المشتري في زمان الإيجاب غير راضٍ ، أو كان ممّن لا يعتبر رضاه كالصغير ـ ، فصحّة كلٍّ من الإيجاب والقبول يكون معناه قائماً في نفس المتكلّم من أوّل العقد إلى أن يتحقّق تمام السبب ، وبه يتمّ معنى المعاقدة ، فإذا لم يكن هذا المعنى قائماً في نفس أحدهما ، أو قام ولم يكن قيامه معتبراً ، لم يتحقّق معنى المعاقدة.

عدم اشتراط الرضا حين العقد

ثمّ إنّهم صرّحوا بجواز لحوق الرضا لبيع المكره ، ومقتضاه عدم اعتباره من أحدهما حين العقد ، بل يكفي حصوله بعده ، فضلاً عن حصوله بعد الإيجاب وقبل القبول ، اللهم إلاّ أن يلتزم بكون الحكم في المكره على خلاف القاعدة لأجل الإجماع.

«فرع»

اختلاف المتعاقدين في شروط الصيغة

لو اختلف المتعاقدان اجتهاداً أو تقليداً في شروط الصيغة ، فهل يجوز أن يكتفي كلٌّ منهما بما يقتضيه مذهبه أم لا؟ وجوه ، ثالثها : اشتراط عدم كون العقد المركّب منهما ممّا لا قائل بكونه سبباً في النقل كما لو فرضنا أنّه لا قائل بجواز تقديم القبول على الإيجاب وجواز العقد بالفارسي أردؤها أخيرها.

والأوّلان مبنيّان على أنّ الأحكام الظاهرية المجتهَد فيها بمنزلة‌