جهت سوم در ادلۀ کسانی است که میگویند تعلیق موجب بطلان عقد میشود. یکی از ادلۀ آنها ادّعای اجماع است، در باب وکالت ادعای اجماع شده که تعلیق موجب بطلان میباشد، تبعاً این اجماع در باب وکالت در سائر عقود مثل باب بیع و اجاره و نکاح و... به طریق اولی دلالت بر بطلان دارد.
وجه اولویت این است:
اولاً عقد وکالت از عقود جائزه میباشد.
و ثانیاً عقد وکالت از عقود اذنیه میباشد که قوام آن به اذن موکّل است لذا هر لفظی که دلالت بر اذن موکّل بکند کفایت میکند.
حال اگر عقد وکالت که این دو خصوصیّت را دارد تعلیق موجب بطلان آن شود در باب بیع که از عقود لازم و مملّکه است به طریق اولویت تعلیق موجب بطلان است.
دلیل دوم بر این مدّعا این است که در باب انشائیات قطع و جزم به تحقّق منشأ معتبر است و این قطع و جزم در عقود منجّزه موجود است و لکن در عقود معلّقه وجود ندارد.
مثلاً زید که میگوید (بعتک داری بمائة تومان) اگر لفظ را در معنای خود استعمال کرده است و ایجاد معنا با این لفظ کرده است جزم و قطع دارد که این خانه ملک مشتری شده است. و اگر معلّق گفته بود (بعتک داری إن جاء صدیقی) در این مثال یقین به تملیک العین بالعوض و ملکیّت خانه برای مشتری ندارد.
لذا میگویند تعلیق منافات با جزم و قطع به تحقّق منشأ دارد. لذا در موارد تعلیق منشی یقین به تحقق منشأ در زمان انشاء ندارد و چون در زمان انشاء جزم به تحقق منشأ معتبر است لذا عقود تعلیقی صحیح نمیباشد.
در این دلیل دوم مناقشهای میشود که تمام عقود معلّقه از قبیل ما ذکرنا نمیباشند، یعنی در بعض موارد تعلیق منافات با جزم دارد و در بعض موارد تعلیق منافات با جزم ندارد. مثلاً در کلّ مواردی که معلّق علیه معلوم الحصول است، این تعلیق منافات با جزم ندارد و در کلّ مواردی که معلّق علیه مشکوک الحصول است تعلیق منافات با جزم دارد. مثلاً میگوید: (أنت وکیلی ان کنت کاتباً) و لکن میداند که زید در زمان انشاء کاتب میباشد در اینجا با علم به تحقّق معلّق علیه در حال انشاء جزم به تحقق منشأ وجود دارد.
یا میگوید: (بعت داری ان کان الیوم الجمعه) و در واقع روز جمعه است.
پس کل مواردی که معلق علیه معلوم الحصول است طبق تعلیل دوم نباید موجب بطلان شود چون جزم به تحقق منشأ موجود است.
حال در این مورد اختلاف وجود دارد:
جماعتی میگویند در این موارد نیز تعلیق منافات با جزم دارد لذا عقد باطل است. چون وقتی میگوییم تعلیق منافات با جزم دارد مراد جنس معلّق علیه است، جنس معلّق علیه منافات با جزم دارد ولو در مورد خاص منافات نداشته باشد، یعنی طبیعی تعلیق منافات دارد ولو این مورد خاص منافات نداشته باشد.
اشکال شده است که اگر شما میزان را جنس و طبیعی معلّق علیه میگیرید در بعض موارد خلاف اجماع سخن گفتهاید. مثلاً اگر بگوید (بعتک ان کان مالی) این بالاجماع صحیح است. پس شما که میزان را جنس گرفتهاید باید در این موارد حکم به بطلان کنید که خلاف اجماع است. پس میزان جنس نمیباشد.
از این اشکال جواب داده شده است که: آنچه عقد بر آن معلّق میشود بر دو قسم است:
قسم اول عقد معلّق بر چیزی میشود که در واقع عقد معلّق بر آن میباشد، یعنی تحقق مفهوم معلّق بر آن چیز است. مثلاً طلاق معلّق بر زوجیت است تا زوجیت نباشد طلاق نیست. یا (بعتک داری ان کان الدار داری) قوام بیع بر ملکیّت مبیع است. در کل مواردی که در تحقق عنوان وجود معلّق علیه معتبر است تعلیق مبطل نمیباشد.
قسم دوم عقودی است که تحقق عنوان معلّق بر آن امور بر حسب واقع نمیباشد. مثلاً مجیء زید معلق علیه واقعی در تحقق عنوان بیع نمیباشد. در این قسم دوم عقد باطل است چون جنس معلق علیه منافات دارد ولو فرد منافات نداشته باشد.