در این تنبیه دو مطلب بیان شده است:
مطلب اول این است که آیا شرائط بیع لفظی در بیع معاطاتی لازم میباشد یا خیر؟ مثلاً در مواردی که بیع به وسیلۀ صیغه انجام میگیرد از شرائط صحّت بلوغ متعاقدین و... میباشد آیا در بیع معاطاتی نیز این شرائط وجود دارد یا خیر؟
مطلب دوم این است که احکام بیعی که به وسیلۀ صیغه انجام میگیرد در بیعی که به وسیلۀ معاطاة انجام میگیرد مترتّب میشود یا خیر؟
کل تنبیه اول پیرامون این دو موضوع بحث میکند.
فعلاً کلام در مطلب اول است که آیا شرائط بیع در بیع معاطاتی معتبر میباشد یا خیر؟
قبل از بیان اصل مطلب دو مقدمه بیان میشود که هر دوی آنها مکرراً بیان شده است.
مقدمه اولی این است در مورد بیع معاطاتی دو نظریه وجود دارد:
نظریه اولی که شیخ قائل شده است این است که متعاطیین قصد تملیک و تملّک را دارند.
نظریه دوم که صاحب جواهر گفته بود این بود که متعاطیین قصد اباحۀ تصرف را داشتهاند.
مقدمۀ دوم این است در موردی که متعاطیین قصد تملیک و تملّک را داشتهاند دو نظریه وجود دارد:
یک نظریه این بود که در این فرض معاطاة افادۀ ملکیت جائزه میکند.
و نظریه دوم این بود که در این فرد بیع معاطاتی افادۀ اباحۀ تصرّف دارد.
پس سه فرض باید مورد بررسی قرار بگیرد:
فرض اول این است که متعاطیین قصد ملکیّت را داشتهاند و حاصل از معاطاة ملکیّت جائزه بوده است، بنا بر این فرض باید بحث کنیم که شرائط بیع با صیغه معتبر است یا خیر؟
فرض دوم این است که متعاطیین قصد ملکیّت را داشتهاند و حاصل از معاطاة اباحۀ تصرّف بوده است. در این فرض باید بحث کنیم که شرائط بیع لفظی معتبر است یا خیر؟
فرض سوم این است که متعاطیین قصد اباحۀ تصرف را داشتهاند و حاصل از معاطاة اباحۀ تصرف بوده است بنابراین مسلک شرائط بیع معتبر است یا نه؟
تقدّم الکلام که بنا بر فرض اول و دوم معاطاة بیع میباشد و کسانی که میگویند در این دو فرض معاطاة بیع نمیباشد مقصود آن نفی بیع عرفی نبوده است بلکه مقصود آنها نفی بیعی بوده که ملکیت لازمه بیاورد.
کما اینکه بنا بر فرض سوم قطعاً معاطاة بیع نمیباشد.
ابتدا مرحوم شیخ حکم فرض سوم را بیان میکند یعنی لو قلنا که مقصود قصاب از دادن گوشت به مشتری اباحۀ تصرّف بوده است و مقصود مشتری از دادن عوض اباحۀ تصرف بوده است، و قلنا به اینکه این اعطاء و اخذ افادۀ اباحۀ تصرف دارد، در این معامله اگر ما شک کردیم که مثلاً مجهول بودن به أحد العوضین مانعیّت دارد یا نه؟ شک کردیم که ربا در این معامله حرام است یا خیر؟
تبعاً در این فرض شک از ادلۀ بیع نمیتوانیم استفاده کنیم چون ادلۀ بیع این فرض را شامل نمیشود، تبعاً در این فرض باید به سراغ ادلهای برویم که مفاد آنها این باشد که این معامله صحیح میباشد.
دو دلیل برای صحّت معامله پیدا میکنیم یکی حدیث (الناس مسلطون علی اموالهم) و دیگری سیرۀ مسلمین.
در کل موارد شک رجوع به حدیث سلطنت میکنیم و با اطلاق آن عدم اشتراط مشکوک را ثابت میکنیم.
و اگر دلیل ما سیرۀ قطعیه بین مسلمین باشد چون سیره دلیل لبی است باید أخذ به قدر متیقن کرد تبعاً در موارد شک باید احتیاط کرد و مشکوک را جزء شرائط احتیاطاً بیاوریم.
لذا باید در زمینه شک به ادلۀ صحت رجوع کرد.
اما در فرض اول و دوم که مقصود متعاطیین ملکیّت بوده است و این معامله قطعاً بیع میباشد در اعتبار شرائط بیع لفظی در آن سه نظریه وجود دارد:
نظریه اولی این است که جمیع شرائط بیع لفظی در بیع معاطاتی معتبر است. دلیل بر آن این است آنچه واقع شده است بیع بوده است و اطلاقات ادلۀ شرائط ما نحن فیه را شامل میشود. ادلهای که میگوید بایع باید بالغ باشد و مبیع باید معلوم باشد. اطلاقات ما نحن فیه را میگیرد.
والذی یشهد لذلک تعابیر علما در مورد بیع معاطاتی است که فرمودهاند بیعی که به وسیلۀ فعل انجام بگیرد صحیح است یا نه؟ یعنی تمام شرائط معتبره در بیع را دارد غیر از ایجاب و قبول لفظی.
یعنی نقص معاطاة از بقیه بیوع فقط عدم لفظ و ایجاب و قبول لفظی است و الا سائر شرائط را دارد.