در این مباحثه چهار مطلب بیان شده است:
مطلب اول در جواب استدلال به جهالت برای بطلان بیع در صورتی که مراد از (صاع) فرد مردّد باشد. این استدلال دو مقدمه دارد:
مقدمه اولی این است که در این فرض مبیع مجهول میباشد.
مقدمه دوم این است که بیع مجهول باطل میباشد.
این دو مقدمه را جماعتی از محققین قبول کردهاند مانند شیخ طوسی و ابن ادریس و... اگر این حرف درست باشد این استدلال دلالت بر بطلان بیع در صورتی که مبیع فرد مردّد باشد دارد و لکن مرحوم شیخ در ردّ این استدلال میگوید هر دو مقدمه ناتمام است.
بطلان مقدمه اولی به خاطر این است که جهل نسبت به اشیائی گفته میشود که آن اشیاء در واقع تعیّن و خصوصیّتی داشته باشند تا شما عالم به آن خصوصیت یا جاهل به آن خصوصیّت باشید. نوعاً علم و جهل تعلّق به آنچه که در خارج وجود دارد و تعیّن دارد قرار میگیرد. اما مواردی که واقعی نیست و تعیّنی نیست این موارد جهل به تعیّن غلط است.
کما اینکه مقدمه دوم نادرست است برای اینکه مجهول بودن مبیع دو فرض دارد:
یک فرض این است که اگر مبیع مجهول باشد موجب غرر است بیع را باطل میکند.
فرض دوم این است که جهل به مقدار مبیع موجب غرر نمیباشد. یا جهل به جنس مبیع موجب غرر نمیباشد. لذا دلیل جداگانهای نمیباشد.
مطلب دوم ردّ استدلال برای بطلان در صورتی که مبیع فرد مردّد باشد. جواب از این استدلال این است که این استدلال دو مقدمه دارد:
یک صغرائی دارد که مقدمه اولی است و آن عبارت از این است که اگر مبیع فرد مردّد باشد مبیع مبهم میباشد یعنی معیّن نمیباشد. این مقدمه لا شبهة فی ذلک که اگر فرد مردّد باشد مبهم است معیّن نمیباشد.
مقدمه دوم این دلیل کبرائی میباشد که آن این است اگر مبیع مبهم باشد بیع آن باطل است. کبرای این دلیل ناتمام است چون مبهم بودن مبیع دو فرض دارد. در صورتی که موجب غرر بشود این دلیل برگشت به وجه سوم دارد، اگر موجب غرر نباشد دلیلی بر بطلان نداریم.
مطلب سوم جواب از استدلال برای بطلان بیع در صورتی که مبیع فرد مردّد باشد، فرد منتشر باشد. بیع فرد مردّد موجب غرر نمیباشد برای اینکه هر یک از صاعهای موجود قیمت واحده دارد. این صاع ده تومان قیمت دارد. این صاع ده تومان قیمت دارد و هکذا. با توافق در قیمت غرر وجود ندارد. و الذی یشهد لذلک دو فرع که تقریباً مورد اتفاق است:
فرع اول این است اگر پنج صاع از این صبرة به عنوان سلف فروخته بشود بالاتفاق میگویند صحیح است با اینکه در بیع سلف تأکید بیشتری شده است چون مبیع تشخّص بیشتری دارد.
فرع دوم این است که بیع بعض از صبرة علی نحو کلّی فی المعین حالاً انجام بگیرد. در اینصورت میگویند صحیح است. اگر غرر است هر دو باطل است اگر نیست هر دو صحیح است. تفرقه نادرست است.
مطلب چهارم جواب از استدلال به بطلان بیع در صورتی که مبیع فرد مردّد باشد به وجه چهارم است.
مرحوم شیخ دو جواب میدهد: یک جواب نقضی میدهد و یک جواب حلّی میدهد.
جواب نقضی این است:.... زید پنج صاع را علی نحو کلّی فی المعین به عمرو فروخته است بالاتفاق میگویند مبیع را عمرو مالک میباشد کدامیک از صاعها ملک مشتری میباشد؟ یا ملکیّت علی نحو کلّی فی الذمة شما در این موارد چه میگویید؟ کل این موارد ملکیت هست ولی محلّ ندارد.
جواب حلّی این است گرچه ملکیّت صفت وجودیّه میباشد و لکن اوصاف وجودیّه تارة أمر واقعی است کل اوصاف وجودیه که از این قبیل باشد بدون محل تحقّق پیدا نمیکنند. قسم دوم اوصاف وجودیهای است که از امور اعتباریه میباشد. در عالم اعتبار موجود است. ملکیّت از این قسم است که تابع اعتبار معتبر است و احتیاج به محلّ ندارند.