درس مکاسب - بیع

جلسه ۲۶۰: طلق بودن ۳۸

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

فروش ام ولد در صورتی که جنایتی عمدی انجام داده باشد

در این مباحثه شش مطلب بیان شده است:

مطلب اول: ام ولد بعد از مردن سید خودش جنایتی بر دیگری وارد کرده است، مثلا چشم عمرو را کور کرده است که این جنایت است. آیا در این مثال فروش این ام ولد چه حکمی دارد؟

مرحوم شیخ می‌فرمایند: فروش این ام ولد علی تقدیر جایز است و علی تقدیر جایز نیست و علی التقدیرین این ام ولد از مورد بحث خارج است برای اینکه تارة زید که در روز شنبه مرده است قرضی نداشته است. در این مثال روز شنبه ام ولد آزاد شده است. حرّ محض شده است. یا فرض کنید روز شنبه که زید مرده است دو هزار تومان زید به عمرو بدهکار بوده است. ام ولد قیمت شده است معادل آن به عمرو داده شده است و این بدهکاری بابت عوض ام ولد نبوده است. در روز یکشنبه تبعاً ام ولد آزاد شده است. در این دو مثال به موت زید ام ولد زید حریّت محضه پیدا کرده است. و اگر در روز شنبه که زید مرده است دو هزار تومان به عمرو بابت عوض این امه بدهکار بوده است ورثه زید یا حاکم اسلامی ام ولد را به خالد فروخته‌اند، دو هزار تومان را از خالد گرفته‌اند به عمرو داده‌اند. در روز یکشنبه این ام ولد رقّ محض و ملک طلق خالد است. پس در هیچ یک از این سه فرض ملک غیر طلق ندارید.

مطلب دوم این است که زید ام ولدی دارد. ام ولد زید گوش عمرو را بریده است، چشم عمرو را کور کرده است، پدر عمرو را کشته است. کل این جنایات عن عمد بوده است. جنایت عمدیه ام ولد در اینجا حکم اسلامی آن این است که عمرو مخیّر است بین القصاص و استرقاق. در این فرض دو نقطه مورد بررسی باید قرار بگیرد:

نقطه اولی این است که انتقال این ام ولد به عمرو مانعی دارد یا نه؟ از قبیل فروش ام ولد است یا نه؟

نقطه دوم این است عمرو که این ام ولد را امه خودش قرار داده است آیا این امه ملک طلق عمرو شده است یعنی فروش عمرو این امه را منعی ندارد چون ملک طلق اوست.

مرحوم شیخ می‌فرماید: اگر مجنی علیه قصاص کرد فبها و اگر مجنی علیه استرقاق کرد یعنی امه را امه خودش قرار داد انتقال این امه به عمرو اشکالی ندارد و فروش این امه را به خالد اشکالی ندارد چون دو حق داریم: حق ام ولد و حق مجنی علیه. حق مجنی علیه تقدم بر حق ام ولد دارد.

۳

کلام صاحب جواهر و مناقشه در آن

مطلب سوم کلام صاحب جواهر است. حاصل فرمایش جواهر این است: اگر عمرو در این مثال ام ولد را استرقاق کرده است در این فرض صاحب جواهر می‌گوید عمرو حق فروش ام ولد به خالد ندارد. برای اینکه ام ولد ملک غیر طلق عمرو می‌باشد. ملک غیر طلق مجنی علیه می‌باشد حق فروش ندارد. صاحب جواهر برای این مدّعا دو دلیل آورده است:

دلیل اول این است که در روایات کما تقدّم آمده است (لا تباع ام ولد) ام ولد فروش نمی‌شود. این کلمه (لا تباع) ظهور در این دارد که زید هم ام ولد را نباید بفروشد عمرو هم ام ولد را نباید بفروشد.

دلیل دوم این است این ام ولد که ملک عمرو شده است از ملک زید انتقال به ملک عمرو پیدا کرده است. زید ملکیت غیر طلق داشته است که انتقال به عمرو پیدا کرده است پس نمی‌شود ملکیت عمرو طلقه باشد، کاسه از آش داغ‌تر نمی‌شود. پس عمرو حق فروش امه را ندارد.

مطلب چهارم جواب شیخ از جواهر است. مرحوم شیخ می‌فرماید: جواب از دلیل اول این است که حمل بر صحّت این است که بگوییم مراد از امکان در کلام جواهر امکان عقلی بوده است یعنی اجتماع ضدین و مثالین نمی‌شود. این حرف خوبی است ولی اگر ظهور روایات را می‌خواهد بگوید خلاف نص و اجماع می‌گوید عمرو حق دارد این امه را ملک طلق خود قرار دهد.

جواب از دلیل دوم این است که روایات در این مورد می‌گوید عمرو حق دارد که (جعلها رقّاً) عمرو می‌تواند این دختر کافر را امه خودش قرار بدهد، اگر او را اسیر کند یا بدزدد.

۴

فروش ام ولد در صورتی که جنایت خطائی انجام دهد

مطلب پنجم این است که زید امه‌ای دارد. امه زید حامله است یعنی زید ام ولد دارد این ام ولد زید خطا چشم عمرو را کور کرده است گوش عمرو را بریده است. حکم این جنایت خطأ این است که زید مولی مخیّر است که این ام ولد را به مجنیّ علیه بدهد. باید قیمت دیه جنایت یا دیه گوش عمرو را بدهد و ام ولد را به او ندهد. یک قول این است که اقل الأمرین را بدهد. بنا بر مسلک شیخ طوسی می‌فرماید دیه تعیّن دارد. پس جنایت خطأئیه ام ولد را مولی باید بدهد. در نتیجه از مواردی است که انتقال ام ولد از مالک بلا مانع است چون در ام ولد حق مجنی علیه و حق استیلاد جمع شده است حق مجنی علیه مقدم می‌شود.

مطلب ششم تهافتی است که بین دو کلام شیخ طوسی وجود دارد. شیخ طوسی در یک مورد ادعا کرده است که مسلمین اتفاق دارند که جنایت امه بر سید امه است. جنایت خطأ عبد بر سید عبد می‌باشد. در جای دیگر می‌فرماید اگر امه چشم عمرو را کور کرده است دیه این چشم بر عهده امه است. در اینجا هم ادعای اتفاق کرده است. دو ادعای اتفاق متناقض کرده است.

مطلب هفتم جواب از این تناقض است. سه جواب داده شده است:

جواب اول این است: اینکه گفته است اتفاق است سید بدهد مراد اتفاق علمای عامه بوده است. اینکه گفته است اتفاق است امه بدهد مراد اتفاق علمای امامیه بوده است.

جواب دوم این است که بگوییم شیخ طوسی اشتباه کرده است.

جواب سوم مرحوم شیخ می‌فرماید: تنافی بین این دو کلام وجود ندارد چون اینکه شیخ در یک کتاب ادعای اتفاق کرده است که قیمت جنایت بر امه است دو جور معنا می‌شود:

احتمال اول این است که قیمت جنایت در ذمه امه باشد یعنی امه بعد از آزادی برود کار بکند دیه را بپردازد لذا قیمت این جنایت بر سیّد نمی‌باشد. اگر این معنا باشد تناقض درست است.

احتمال دوم این است که مقصود شیخ از کلمه (علی رقبتها) این باشد که ام ولد به مجنی علیه داده بشود یعنی ام ولد را بابت جنایت به عمرو بدهند، دفع خود ام ولد به عمرو باشد. مقصود شیخ طوسی این احتمال دوم بوده است یعنی حق الجنایه به گردن سید است چون از اموال سید کم شده است. بنابرایت هیچ تناقضی وجود ندارد چون شیخ طوسی در هر دو جا می‌فرماید قیمت جنایت را سید بدهد لذا روایات را توجیه می‌کنیم که از مال سید باید داده شود یا پول آن را بدهد یا خود ام ولد را بدهد.

۵

تطبیق فروش ام ولد در صورتی که جنایتی عمدی انجام داده باشد

ومنها: ما إذا جنت على غير مولاها في حياته، أمّا بعد موته، فلا إشكال في حكمها؛ لأنّها بعد موت المولى تخرج عن التشبّث بالحرية، إمّا إلى الحرّية الخالصة، أو الرقّية الخالصة.

لو كانت جنايتها عمداً

وحكم جنايتها عمداً: أنّه إن كان في موردٍ ثبت القصاص، فللمجنيّ عليه القصاص، نفساً كان أو طرفاً، وله (مجنی علیه) استرقاقها كلا أو بعضاً على حسب جنايتها، فيصير المقدار المسترقّ منها ملكاً طِلْقاً.

۶

تطبیق کلام صاحب جواهر و مناقشه در آن

وربما تخيّل بعضٌ أنّه يمكن أن يقال: إنّ رقّيتها للمجنيّ عليه لا تزيد على رقّيتها للمالك الأوّل؛ لأنّها تنتقل إليه على حسب ما كانت عند الأوّل. ثمّ ادّعى أنّه يمكن أن يدّعى ظهور أدلّة المنع خصوصاً صحيحة عمر بن يزيد المتقدّمة في عدم بيع أُمّ الولد مطلقاً.

والظاهر أنّ مراده بإمكان القول المذكور مقابل امتناعه عقلاً، وإلاّ فهو احتمالٌ مخالفٌ للإجماع والنصّ الدالّ على الاسترقاق، الظاهر في صيرورة الجاني رِقّاً خالصاً.

وما وجَّه به هذا الاحتمال: من أنّها (ام ولد) تنتقل إلى المجنيّ عليه على حسب ما كانت عند الأوّل، فيه: أنّه ليس في النصّ إلاّ الاسترقاق، وهو (استرقاق) جعلها رِقّاً له كسائر الرقيق، لا انتقالها عن المولى الأوّل إليه حتّى يقال: إنّه إنّما كان على النحو الذي كان للمولى الأوّل.

والحاصل: أنّ المستفاد بالضرورة من النصّ والفتوى: أنّ الاستيلاد يُحدث للأمة حقّا على مستولدها يمنع من مباشرة بيعها ومن البيع لغرضٍ عائدٍ إليه، مثل قضاء ديونه، وكفنه، على خلافٍ في ذلك.

۷

تطبیق فروش ام ولد در صورتی که جنایت خطائی انجام دهد

وإن كانت الجناية خطأً: فالمشهور أنّها كغيرها من المماليك، يتخيّر المولى بين دفعها أو دفع ما قابل الجناية منها إلى المجنيّ عليه،

وبين أن يفديها بأقلّ الأمرين على المشهور، أو بالأرش على ما عن الشيخ وغيره.

وعن الخلاف والسرائر واستيلاد المبسوط: أنّه لا خلاف في أنّ جنايتها تتعلّق برقبتها. لكن عن ديات المبسوط: أنّ جنايتها على سيّدها بلا خلاف إلاّ من أبي ثور، فإنّه جعلها في ذمّتها تتبع بها بعد العتق. وهو مخالف لما في الاستيلاد من المبسوط. وربما يوجّه بإرادة نفي الخلاف بين العامّة، وربما نسب إليه الغفلة، كما عن المختلف.

والأظهر: أنّ المراد بكونها على سيّدها عود خسارة الجناية على السيّد، في مقابل عدم خسارة المولى لا من عين الجاني ولا من مال‌

من التصرّف فيه ، والاستيلاد من ذلك الحقّ ؛ ولو فرض تعارض الحقّين فالمرجع إلى أصالة فساد بيعها قبل الحاجة إلى الكفن ، فتأمّل.

نعم ، يمكن أن يقال نظير ما قيل (١) في الدين : من أنّ الولد يرث نصيبه وينعتق عليه ويتعلّق بذمّته مئونة التجهيز ، أو تستسعي (٢) امّه ولو بإيجار نفسها في مدّة وأخذ الأُجرة قبل العمل وصرفها في التجهيز. والمسألة محلّ إشكال.

٣ ـ إذا جنت على غير مولاها في حياته

ومنها (٣) : ما إذا جنت على غير مولاها في حياته ، أمّا بعد موته ، فلا إشكال في حكمها ؛ لأنّها بعد موت المولى تخرج عن التشبّث بالحرية ، إمّا إلى الحرّية الخالصة ، أو الرقّية الخالصة.

لو كانت جنايتها عمداً

وحكم جنايتها عمداً : أنّه إن كان في موردٍ ثبت القصاص ، فللمجنيّ عليه القصاص ، نفساً كان أو طرفاً ، وله استرقاقها كلا أو بعضاً على حسب جنايتها ، فيصير المقدار المسترقّ منها ملكاً طِلْقاً.

وربما تخيّل بعضٌ (٤) أنّه يمكن أن يقال : إنّ رقّيتها (٥) للمجنيّ عليه لا تزيد على رقّيتها (٦) للمالك الأوّل ؛ لأنّها تنتقل إليه على حسب ما كانت عند الأوّل. ثمّ ادّعى أنّه يمكن أن يدّعى ظهور أدلّة المنع‌

__________________

(١) كما قاله الشهيد الثاني في المسالك ، راجع الصفحة ١٢٦ ١٢٧.

(٢) كذا في «ن» و «ص» ، وفي غيرهما : يستسعى.

(٣) هذا هو المورد الثالث من القسم الأوّل ، وقد تقدّم أوّلها في الصفحة ١١٨.

(٤) وهو صاحب الجواهر في الجواهر ٢٢ : ٣٧٩.

(٥) و (٦) كذا في «ن» ، وفي غيرها : رقبتها.

خصوصاً صحيحة عمر بن يزيد المتقدّمة (١) في عدم بيع أُمّ الولد مطلقاً.

والظاهر أنّ مراده بإمكان القول المذكور مقابل امتناعه عقلاً ، وإلاّ فهو احتمالٌ مخالفٌ للإجماع والنصّ الدالّ على الاسترقاق (٢) ، الظاهر في صيرورة الجاني رِقّاً خالصاً.

وما وجَّه به هذا الاحتمال : من أنّها تنتقل إلى المجنيّ عليه على حسب ما كانت عند الأوّل ، فيه : أنّه ليس في النصّ إلاّ الاسترقاق ، وهو جعلها رِقّاً له كسائر الرقيق ، لا انتقالها عن المولى الأوّل إليه حتّى يقال : إنّه إنّما كان على النحو الذي كان للمولى الأوّل.

والحاصل : أنّ المستفاد بالضرورة من النصّ والفتوى : أنّ الاستيلاد يُحدث للأمة حقّا على مستولدها يمنع من مباشرة بيعها ومن البيع لغرضٍ عائدٍ إليه ، مثل قضاء ديونه ، وكفنه ، على خلافٍ في ذلك (٣).

لو كانت الجناية خطأً

وإن كانت الجناية خطأً : فالمشهور أنّها كغيرها من المماليك ، يتخيّر المولى بين دفعها أو دفع ما قابل الجناية منها إلى المجنيّ عليه ،

__________________

(١) تقدّمت في الصفحة ١١٩ ١٢٠.

(٢) الوسائل ١٩ : ٧٣ ، الباب ٤١ من أبواب القصاص في النفس.

(٣) كذا وردت العبارة في النسخ ، ولا يخفى ما فيها من الاختلال إن كان المراد بها بيان محصّل البحث ، قال المحقّق الإيرواني قدس‌سره : كلمة «والحاصل» هنا لا محلّ لها ، فإنّ المذكور بعدها جواب عن التمسّك بصحيحة عمر بن يزيد على المنع عن بيع المشتري ، ولم يتقدّم لهذا الجواب ذكرٌ ليكون هذا حاصله. (حاشية المكاسب : ١٨٨).

وبين أن يفديها بأقلّ الأمرين على المشهور ، أو بالأرش على ما عن الشيخ (١) وغيره (٢).

وعن الخلاف (٣) والسرائر (٤) واستيلاد المبسوط (٥) : أنّه لا خلاف في أنّ جنايتها تتعلّق برقبتها. لكن عن ديات المبسوط : أنّ جنايتها على سيّدها بلا خلاف إلاّ من أبي ثور ، فإنّه جعلها في ذمّتها تتبع بها بعد العتق (٦). وهو مخالف لما في الاستيلاد من المبسوط. وربما يوجّه (٧) بإرادة نفي الخلاف بين العامّة ، وربما نسب إليه الغفلة ، كما عن المختلف (٨).

معنى كون جنايتها على سيّدها

والأظهر : أنّ المراد بكونها على سيّدها عود خسارة الجناية (٩) على السيّد ، في مقابل عدم خسارة المولى لا (١٠) من عين الجاني ولا من مال‌

__________________

(١) حكاه عنه المحقّق التستري في مقابس الأنوار : ١٦٨ ، وراجع المبسوط ٧ : ١٦٠.

(٢) مثل المحقّق في الشرائع ٣ : ١٣٩.

(٣) حكاه عنه وعن السرائر المحقّق التستري في مقابس الأنوار : ١٦٨ ، وانظر الخلاف ٦ : ٤١٩ ، كتاب الجنايات ، المسألة ٥ ، و ٢٧١ ، كتاب الديات ، المسألة ٨٨.

(٤) السرائر ٣ : ٢٢.

(٥) المبسوط ٦ : ١٨٧.

(٦) المبسوط ٧ : ١٦٠.

(٧) وجَّهه المحقّق التستري في مقابس الأنوار : ١٦٨.

(٨) لم نقف عليه.

(٩) في «ع» و «ص» ونسخة بدل «ش» : جنايتها.

(١٠) لم ترد «لا» في «ف».

آخر وكونها في ذمّة نفسها تتبع بها بعد العتق ، وليس المراد وجوب فدائها.

التحقيق في المسألة

وعلى هذا أيضاً يحمل (١) ما في رواية مسمع عن أبي عبد الله عليه‌السلام ، «قال : أُمّ الولد جنايتها في حقوق الناس على سيّدها ، وما كان من حقوق الله في الحدود ، فإنّ ذلك في بدنها» (٢) ، فمعنى كونها على سيّدها : أنّ الأمة بنفسها لا تتحمّل من الجناية شيئاً.

ومثلها ما أُرسل عن عليّ عليه‌السلام في : «المعتق عن دَبْر هو (٣) من الثلث ، وما جنى هو [والمكاتب (٤)] وأُمّ الولد فالمولى ضامن لجنايتهم» (٥).

والمراد من جميع ذلك : خروج دية الجناية من مال المولى المردّد بين ملكه الجاني أو ملك آخر.

عدم معارضة إطلاقات حكم جناية المملوك بإطلاق المنع عن بيع اُمّ الولد

وكيف كان ، فإطلاقات حكم جناية مطلق المملوك (٦) سليمة عن المخصّص. ولا يعارضها أيضاً إطلاق المنع عن بيع أُمّ الولد (٧) ؛ لأنّ ترك فدائها والتخلية بينها ، وبين المجنيّ عليه ليس نقلاً لها.

__________________

(١) في «ف» : حمل.

(٢) الوسائل ١٩ : ٧٦ ، الباب ٤٣ من أبواب القصاص في النفس.

(٣) كذا في «ف» ، «ن» و «خ» والفقيه ، وفي سائر النسخ والوسائل : فهو.

(٤) من المصدر.

(٥) الفقيه ٣ : ١٢٤ ، الحديث ٣٤٦٨ ، وانظر الوسائل ١٦ : ٧٨ ، الباب ٨ من أبواب كتاب التدبير ، الحديث ٢.

(٦) منها ما ورد في الوسائل ١٩ : ٧٣ ، الباب ٤١ من أبواب القصاص في النفس.

(٧) راجع الصفحة ١٠٧.

خلافاً للمحكيّ (١) عن موضع من المبسوط (٢) والمهذّب (٣) والمختلف (٤) : من تعيين الفداء على السيّد.

ولعلّه للروايتين (٥) المؤيّدتين بأنّ استيلاد المولى هو الذي أبطل أحد طرفي التخيير فتعيّن عليه الآخر ؛ بناءً على أنّه لا فرق بين إبطال أحد طرفي التخيير بعد الجناية كما لو قتل أو باع عبده الجاني وبين إبطاله قبلها ، كالاستيلاد الموجب لعدم تأثير أسباب الانتقال فيها. وقد عرفت معنى الروايتين ، والمؤيّد مصادرة لا يبطل به إطلاق النصوص.

٣ ـ إذا جنت على مولاها عمداً

ومنها (٦) : ما إذا جنت على مولاها بما يوجب صحّة استرقاقها لو كان المجنيّ عليه غير المولى ،

فهل تعود مِلكاً طِلْقاً بجنايتها على مولاها ، فيجوز له التصرّف الناقل فيها كما هو المحكيّ في الروضة عن بعض (٧) وعدّها السيوري من صور الجواز (٨) أم لا؟ كما هو المشهور ؛ إذ لم‌

__________________

(١) حكاه المحقّق التستري في مقابس الأنوار : ١٦٨.

(٢) المبسوط ٧ : ١٦٠.

(٣) المهذّب ٢ : ٤٨٨.

(٤) راجع المختلف (الطبعة الحجرية) : ٨٢٢ ، وفيه : «وقوله في المبسوط : ليس بعيداً من الصواب».

(٥) المتقدّمتين آنفاً.

(٦) هذا هو المورد الرابع من موارد القسم الأوّل التي تقدّم أوّلها في الصفحة ١١٨.

(٧) الروضة البهيّة ٣ : ٢٦٠.

(٨) لم نعثر عليه بعينه ، نعم عدّ في كنز العرفان (٢ : ١٢٩) من صور الجواز : أن تجني جناية تستغرق قيمتها ، والظاهر أنّ المؤلف قدس‌سره أخذ ذلك من مقابس الأنوار : ١٦٩.