درس بدایة الحکمة

جلسه ۱۰۵: جلسه صد و پنجم

 
۱

خطبه

۲

خلاصه بحث سابق

سیر بحث تا بحث فعلی

۳

فصل دوازدهم: موضوع حرکت جوهری و فاعل آن

وقتی اثبات شد که حرکت در جوهر هم واقع می‌شود، باید بررسی شود که موضوع در حرکت جوهری چیست، چون وقتی جوهر در حال سیال و تدریج است، ممکن است در نظر بدوی اینطور تصور شود که در این حرکت یک امر ثابتی نیست که از ابتدای حرکت تا انتهای حرکت متصلا دوام داشته باشد تا بتواند موضوع داشته باشد.

اما ایشان در جواب می‌فرماید: در بیان موضوع حرکت، در حرکت جوهری دو نظریه مطرح شده است:

۱ـ نظریه ملاصدرا و من تبعه: موضوع حرکت جوهری عبارت است از ماده اولی یا هیولا که همان امر ثابتی است که از ابتدای حرکت تا انتهای حرکت همراه با صورت‌های نوعیه می‌آید و ثابت است، مثلا صورت نوعیه‌ای به نام جماد که از بین می‌رود و تبدیل به صورت نوعیه دیگری به نام نبات می‌شود و صورت نوعیه نبات هم در جوهرش از بین می‌رود و تبدیل به صورت نوعیه حیوانیه می‌شود و آن نیز بین می‌رود و تبدیل به صورت نوعیه انسانیه می‌آید، در آن یک امر ثابتی است که از ابتدا با این صور نوعیه بوده است تا انتهاء که آن موضوع حرکت است که عبارت است از ماده.

(دقت شود این که بیان شد: حرکت جوهری دارای صور نوعیه مختلف است، ـ جمادی، نباتی، حیوانی و انسانی ـ که یک امر ثابتی باید باشد که از ابتدای حرکت تا انتهای حرکت باشد مثل نخی که دانه‌های تسبیح را به هم متصل کرده است، که این ماده موضوع حرکت است و حکم همان نخ تسبیح را دارد. که این بیان مطرح شده بی‌مسامحه نیست، چون حرکت جوهری صورت‌های نوعیه مختلف نیست، بلکه از ابتدای حرکت تا انتهای حرکت یک صورت نوعیه فقط است و این ذهن ماست که از انقسام فرضی این حرکت جوهری، حدودی را انتزاع می‌کند و بر هر حدی نامی گذاشته است، مثلا صورت نوعیه جمادی، یا صورت نوعیه حیوانی.)

البته مصنف می‌فرماید: این موضوعی که بیان شده، مثل همان موضوع حرکت از سوی کسانی است که قائل به حرکت جوهری نیستند، یعنی کسانی که قائل به حرکت جوهری نیستند و تغییر و تبدل‌ها را از قبیل کون و فساد می‌دانند، مثلا تا یک زمانی جوهر خشبی است، در یک آن در اثر عوامی جوهر خشبی فاسد می‌شود و دوباره یک جوهر جدیدی به نام خاکستر ایجاد می‌شود. اما در همین نظریه که اتصال بین صورت نوعیه سابق و لاحق وجود ندارد، امر مشترک بین متکون سابق و لاحق را ماده می‌دانند.

۲ـ نظریه مصنف: حرکت جوهری موضوع و متحرک ندارد، بله باید بالدقه بیان کرد که در حرکت جوهری متحرک عین حرکت است و حرکت عین متحرک است و این طور نیست که یک امر سیالی داشته باشیم که آن امر سیال یک امر متصل تدریجی واحد کشسانی باشد که بر روی چیزی بار شود که آن چیز موضوع حرکت باشد.

دلیل: وقتی بحث در موضوع حرکت بود، ملاک نیازمندی حرکت به متحرک یا موضوع اینچنین بیان شد که یکی از این دو امر است:

الف) اگر حرکت موضوع نداشته باشد، که از ابتداء تا انتهاء وحدت آن حفظ شود؛ هیچ گاه یک امر متصل واحد سیال تدریجی واحد نخواهیم داشت. در حالی که این دلیل نسبت به حرکت جوهری معنی ندارد، چون در حرکت جوهری، حرکت خود به خود متصل و واحد است و نیاز به چیزی ندارد تا وحدت آن را حفظ کند؛ و این اجزائی که در حرکت جوهری مطرح شد، وهمی است مثل یک نخی که یک مقدار آن مشکی باشد، یک مقدار دیگر ابی و هر مقدار یک رنگ باشد که این‌ها اجزاء نخ نیستند.

ب) حرکت یک معنای وصفی است، پس هر وصفی محتاج به موصوف است و این حرکت باید برای چیزی وصف شود؛ پس معلوم می‌شود که حرکت وجود لغیره دارد، و هر وجود لغیره باید وجود لنفسه‌ای موضوع آن باشد. اما این وجه و دلیل هم در حرکت جوهری نیست، چون حرکت در مقوله اعراض، وصفی است و این بیان صحیح است، اما در حرکت‌های جوهری اینچنین نیست، یعنی تغییر و تبدل یک امر وصفی نیست، بلکه یک وجود لنفسه‌ای است و با این حساب لزومی ندارد که قائم به غیر باشد، بلکه قائم به خودش است.

پس نتیجه این شد که حرکت جوهری موضوعی ندارد، یا عین متحرک است، بله می‌توان مسامحتاً گفت موضوع حرکت ماده است، چون ماده متحد است با امر جوهری و صورت، و صورت و امر جوهری در حرکت جوهری حرکت می‌کند و از باب این که این ماده با آن صورت متحد است، می‌توان از باب اسناد الی غیر ما هو له، یعنی حرکت صورت را به ماده هم نسبت داد و الا ماده به تنهایی هیچ فعلیتی ندارد تا بتواند موضوع حرکت جوهری قرار گیرد.

۴

تطبیق

من حديث كون وجود الأعراض ، من مراتب وجود الجوهر الموضوع لها.

ولازم ذلك كون حركة الجوهر ، في المقولات الأربع أو الثلاث (١) من قبيل الحركة في الحركة ، وعلى هذا ينبغي أن تسمى هذه الحركات الأربع ، أو الثلاث حركات ثانية ، وما لمطلق الأعراض من الحركة ، بتبع الجوهر لا بعرضه حركات أولى.

وثالثا أن العالم الجسماني بمادته الواحدة ، حقيقة واحدة سيالة ، متحركة بجميع جواهرها وأعراضها قافلة واحدة ، إلى غاية ثابتة لها الفعلية المحضة.

الفصل الثاني عشر

في موضوع الحركة الجوهرية وفاعلها

قالوا إن موضوع هذه الحركة ، هو المادة المتحصلة بصورة ما من الصور ، المتعاقبة المتحدة بالاتصال والسيلان ، فوحدة المادة وشخصيتها محفوظة ، بصورة ما من الصور المتبدلة ، وصورة ما وإن كانت مبهمة ، لكن وحدتها محفوظة بجوهر مفارق ، هو الفاعل للمادة ، الحافظ لها ولوحدتها وشخصيتها بصورة ما ، فصورة ما شريكة العلة للمادة ، والمادة المتحصلة بها هي موضوع الحركة.

وهذا كما أن القائلين بالكون والفساد ، النافين للحركة الجوهرية قالوا ، أن فاعل المادة هو صورة ما ، محفوظة وحدتها بجوهر مفارق ، يفعلها ويفعل المادة بواسطتها ، فصورة ما شريكة العلة بالنسبة إلى المادة ، حافظة لتحصلها ووحدتها.

والتحقيق أن حاجة الحركة ، إلى موضوع ثابت باق ما دامت الحركة ، إن كانت لأجل أن تنحفظ به وحدة الحركة ، ولا تنثلم بطرو الانقسام عليها ،

__________________

(١) والتثليث باعتبار رجوع الأين إلى الوضع.

وعدم اجتماع أجزائها في الوجود ، فاتصال الحركة في نفسها ، وكون الانقسام وهميا غير فكي كاف في ذلك ، وإن كانت لأجل أنها معنى ناعتي ، يحتاج إلى أمر موجود لنفسه ، حتى يوجد له وينعته ، كما أن الأعراض والصور الجوهرية المنطبعة ، في المادة تحتاج إلى موضوع كذلك ، توجد له وتنعته ، فموضوع الحركات العرضية أمر جوهري غيرها ، وموضوع الحركة الجوهرية نفس الحركة ، إذ لا نعني بموضوع الحركة ، إلا ذاتا تقوم به الحركة وتوجد له ، والحركة الجوهرية لما كانت ذاتا جوهرية سيالة ، كانت قائمة بذاتها موجودة لنفسها ، فهي حركة ومتحركة في نفسها.

وإسناد الموضوعية إلى المادة التي ، تجري عليها الصور الجوهرية على نحو الاتصال والسيلان ، لمكان اتحادها معها ، وإلا فهي في نفسها عارية عن كل فعلية.

الفصل الثالث عشر

في الزمان

إنا نجد الحوادث الواقعة ، تحت الحركة منقسمة إلى قطعات ، لا تجامع قطعة منها القطعة الأخرى في فعلية الوجود ، لما أن فعلية وجود القطعة المفروضة ثانيا ، متوفقة على زوال الوجود الفعلي للقطعة الأولى ، ثم نجد القطعة الأولى المتوقف عليها ، منقسمة في نفسها إلى قطعتين كذلك ، لا تجامع إحداهما الأخرى ، وهكذا كلما حصلنا قطعة ، قبلت القسمة إلى قطعتين كذلك ، من دون أن تقف القسمة على حد.

ولا يتأتى هذا إلا بعروض امتداد كمي على الحركة ، تتقدر به وتقبل الانقسام ، وليس هذا الامتداد نفس حقيقة الحركة ، لأنه امتداد متعين ، وما