درس بدایة الحکمة

جلسه ۸۹: جلسه هشتاد و نهم

 
۱

خطبه

۲

خلاصه بحث سابق

البته پیشینه‌ای از بحث‌های سابق مثل حدوث زمانی و حدوث ذاتی که که در جلسات سابق مطرح شد، نیز بیان می‌شود.

۳

تتمه فصل اول، ماده و قوه

احکام ماده:

حکم اول: اولین مطلبی که نسبت به ماده یا هیولا ـ که گاهی با قید تأکیدی هیولای اولی ذکر می‌شود و الا خود هیولا در آن اولی هم هست ـ این است که ماده عبارت است از یک امر جوهری که فاقد هر گونه فعلیتی است و صرافت قوه محض است ـ که قبلا هم به تناسبی در بحث جواهر بیان شد ـ و دلیل بر این ادعا که صرافت قوه محض و بهره‌ای از فعلیت نبرده است:

قیاس استنثایی اتصالی: صغری: اگر ماده فعلیتی داشته باشد هر آینه لازم می‌آید آبی از پذیرش فعلیت دیگری باشد و اللازم باطل فالملزوم مثله.

اثبات صغری: برای اثبات ملازمه یا صغری توجه به یک مقدمه لازم است: شیئیت یک شیء به چیست؟ شیئیت شیء به فعلیت آن هست، یعنی شیئ لاشیء است مادامی که فعلیت ندارد و وقتی فعلیت پیدا کرد، شیء می‌شود. حال اگر فرض شود که یک شیئی شیء باشد، چون فعلیت دارد، و ماده یا هیولا هم بخواهد فعلیت داشته باشد، نمی‌تواند فعلیت دیگری بپذیرد، چون فرض شد که ماده برای خودش فعلیتی دارد، پس شیء است و اینکه بخواهد شیئیت دیگری را هم بپذیرد، لازمه آن این است که یک شیء دو شیء باشد و این هم که محال است.

بطلان تالی یا لازم (باطل است که یک ماده فعلیتی را نپذیرد) چون می‌بینیم که ماده تاره فعلیت ترابیه دارد و خاک است و تاره همین ماده فعلیت ترابیه را ندارد و به فعلیت درخت متصف می‌شود و چه بسا همین سیر را ادامه دهد و از جمادی به نبات و از نبات هم به پذیرای صورت نوعیه حیوانی رود. پس ملزوم هم نمی‌تواند خودش دارای فعلیت باشد.

حکم دوم: ماده امر مشترکی است که همراه به همه صور نوعیه است، مثلا فرض شود که یک صورت نوعیه به نام نطفه وجود دارد، یا یک صورت نوعیه به نام علقه یا یک صورت نوعیه به نام مضغه و... جنین که ماده امر مشترکی است که هم در نطفه است، هم در علقه و هم در مضغه و هم در جنین است. اما اثبات این سخن:

قیاس استثنایی اتصالی: اگر ماده مشترک بین صورت‌های نوعیه متعدد و بعدی نباشد، هر آینه لازم می‌اید در یک پدیده محدود، ماده و استعداد‌های غیرمتناهی وجود داشته باشد و اللازم باطل فالملزوم مثله.

اثبات صغری: اگر ماده مشترک نباشد و با هر صورتی ماده جدیدی باشد، لازمه ان این است که ماده حادث زمانی باشد، چون در قطعه‌ای از زمان نبوده و قرار است با این صورت نوعیه موجود شود و اثبات کردیم که اگر ماده حادث زمانی باشد، باید بپذیریم که ماده مسبوق به قوه‌ای باشد که آن قوه هم مسبوق به یک ماده است ـ چون بیان شد که هر حادث زمانی مسبوق به یک قوه است و آن قوه هم عرضی است که بر روی جوهری به نام ماده وارد شده است، ـ و اگر آن ماده حادث زمانی باشد، لاجرم باید مسبوق به یک قوه و ماده‌ای باشد و همین کلام ادامه پیدا می‌کند.

بطلان تالی (یعنی یک شیء محدود در بردارنده بی‌نهایت ماده و استعداد نیست) چون همانطور که خودش محدود است، ماده و استعداد آن هم محدود است.

از این حکم دوم یک حکم سومی هم بدست می‌آید:

ماده و هیولا حادث زمانی نیست، یعنی این طور نیست که در قطعه‌ای از زمان ماده‌ای نباشد، بلکه قدیم زمانی است؛ به این دلیل:

قیاس استثنایی اتصالی: اگر ماده یا هیولا حادث زمانی باشد، لازم می‌آید تسلسل و اللازم باطل فالملزوم مثله.

اثبات صغری: چون اگر حادث زمانی باشد، شامل همان اصلی می‌شود که اثبات شد: « کل حادث مسبوق بقوه الوجود» که خود آن قوه هم موضوعی به نام ماده دارد و اگر آن ماده هم حادث زمانی باشد، پس در این صورت باید مسبوق به قوه و ماده‌ای باشد و این ماده اگر حادث زمانی باشد، باید این ماده هم مسبوق به قوه و ماده‌ای باشد و هلم جرا فیتسلسل.

حکم چهارم: باتوجه به اینکه اثبات شد که هر حادث زمانی لاجرم در بردارنده دو قوه است: یکی همان قوه‌ای که توان پذیرش صور نوعیه است و یکی ماده‌ای که موضوع این قوه است، ـ چرا که ماده هم قوه محض است و هیچ فعلیتی ندارد ـ اما این قوه یک امر عرضی است یعنی وصفی است که بر موضوعی به نام ماده که خودش قوه محض است، وارد می‌شود و این قوه امر عرضی است و ماده امر جوهری است. و نسبت بین قوه که امر عرضی است با ماده که امر جوهری است، این است که قوه یک حقیقت متعین و تعین دار است، اما این ماده که قوه محض و امر جوهری است، یک حقیقت مبهم و لاتعین است. یعنی در قوه دارایی استعداد پذیرش صورت نطفه متعین است به حیث که وقتی این نطفه را پذیرفت، نسبت به نطفه بالفعل می‌شود و برای آن نطفه بودن تعین پیدا می‌کند و بعد هم خود نطفه قوه برای علقه شدن دارد نه قوه برای چیز دیگری. و اما ماده که مشترک بین همه صور نوعیه است و امر جوهری مبهم است، یعنی با هر صورت نوعیه‌ای که محقق شود، این هست و صرافت قوه است و تعینی هم ندارد و با نطفه است و یا با علقه است و یا با مضغه است و صور نوعیه دیگر است، لذا ماده مبهم است.

نظیر آن در جسم تعلیمی و جسم طبیعی است، جسم طبیعی مثل یک حبه قند که جوهری است ذو ابعاد ثلاثه، و حقیقت جسم طبیعی همان جوهر جسمانی بودن است و حقیقت جوهر جسمانی همان ذو ابعاد ثلاثه بودن است. و جسم تعلیمی یعنی کم متصل قار که شامل طول، سطح و حجم (ابعاد ثلاثه) می‌شود، و طول و عرض و حجم خاص داشتن اولا و بالذات مربوط به جسم تعلیمی است، چون ملاک در جسم طبیعی ذو ابعاد ثلاثه بودن است، و تعین داشتن دخیل در تحقق آن نیست، لذا جسم‌های طبیعی دارای انواع زیادی هستند که از کوچکترین مقدار تا بزرگترین مقدار را شامل می‌شود و لذا امتداد در جسم طبیعی مبهم است، اما طول و عرض و عمق در جسم تعلیمی خاص و معین است. و همانطور که در جسم تعلیمی تعین کمیت است و در جسم طبیعی ابهام کمیت است، قوه هم امر متعین است و ماده امر مبهم است.

۴

تطبیق

وهذا الإمكان أمر خارجي ، لا معنى عقلي اعتباري لاحق بماهية الشيء ، لأنه يتصف بالشدة والضعف والقرب والبعد ، فالنطفة التي فيها إمكان أن يصير إنسانا ، أقرب إلى الإنسانية من الغذاء الذي يتبدل نطفة ، والإمكان فيها أشد منه فيه.

وإذ كان هذا الإمكان أمرا موجودا في الخارج ، فليس جوهرا قائما بذاته وهو ظاهر ، بل هو عرض قائم بشيء آخر ، فلنسمه قوة ولنسم موضوعه مادة ، فإذن لكل حادث زماني ، مادة سابقة عليه تحمل قوة وجوده.

ويجب أن تكون المادة ، غير آبية عن الفعلية التي تحمل إمكانها ، فهي في ذاتها قوة الفعلية التي فيها إمكانها ، إذ لو كانت ذات فعلية في نفسها ، لأبت عن قبول فعلية أخرى ، بل هي جوهر فعلية وجوده أنه قوة الأشياء ، وهي لكونها جوهرا بالقوة قائمة بفعلية أخرى ، إذا حدثت الفعلية التي فيها قوتها ، بطلت الفعلية الأولى ، وقامت مقامها الفعلية الحديثة ، كالماء إذا صار هواء بطلت الصورة المائية ، التي كانت تقوم المادة الحاملة لصورة الهواء ، وقامت الصورة الهوائية مقامها ، فتقومت بها المادة التي كانت تحمل إمكانها.

ومادة الفعلية الجديدة الحادثة ، والفعلية السابقة الزائلة واحدة ، وإلا كانت حادثة بحدوث الفعلية الحادثة ، فاستلزمت إمكانا آخر ومادة أخرى وهكذا ، فكانت لحادث واحد ، مواد وإمكانات غير متناهية وهو محال ، ونظير الإشكال لازم فيما لو فرض للمادة حدوث زماني.

وقد تبين بما مر أيضا أولا ، أن كل حادث زماني ، فله مادة تحمل قوة وجوده.

وثانيا أن مادة الحوادث الزمانية ، واحدة مشتركة بينها.

وثالثا أن النسبة بين المادة وقوة الشيء ، التي تحملها نسبة الجسم الطبيعي والجسم التعليمي ، فقوة الشيء الخاص تعين قوة المادة المبهمة ، كما أن الجسم التعليمي تعين ، الامتدادات الثلاث المبهمة في الجسم الطبيعي.

ورابعا أن وجود الحوادث الزمانية ، لا ينفك عن تغير في صورها إن