المرحلة العاشرة
في القوة والفعل
وفيها ستة عشر فصلا
قبل از آنکه به مباحث قوه و فعل بپردازیم، مقدمهای بیان میشود:
اگر اثار مورد انتزاع از وجود یک شیء را ملاحظه کنیم، اثار مورد انتزاع گاه اکنون محقق است و گاه اکنون تحقق ندارد که اگر محقق باشد، آن آثار فعلیت دارد و اگر الان تحقق ندارد، قوه آن آثار را دارد ولی میتواند تحقق داشته باشد، مثلا: الان این طلبه که توانایی اجتهاد را دارد، پس اجتهاد برای او فعلیت دارد و طلبهای که در حال درس خواندن است و هنوز به آن ملکه اجتهاد دست نیافته است و اگر این مسیر را بخوبی ادامه دهد، میتواند مجتهد گردد، که به این طلبه نسبت به اجتهاد بالقوه است.
آنچه که در این تعریف قابل ملاحظه است این است که آنچه امروز بالقوه است، چه بسا بعدا بالفعل است و همچنین آنچه که اکنون بالفعل است، چه بسا بالقوه باشد نسبت به صورت نوعیه بعدی، مثلا نطفه بالقوه نسبت به علقه است و علقه فعلیتی است برای نطفه و همین علقه قوهای است برای مضغه شدن و دوباره این مضغه خودش فعلیت است نسبت به علقه، اما همین مضغه میتواند بپذیرد از این پس با شرایطی صورت نوعیه بعدی جنین بودن را که نسبت به جنین بالقوه است.
یعنی هر چه که حدوث زمانی داشته باشد به این معنا که در قطعهای از زمان نبوده است، و بعد محقق شده است، لابد قبل از آنکه تحقق پیدا کند، مسبوق به قوهای بوده است و اگر مسبوق به قوهای نبود، هیچ گاه در این قطعه از زمان حدوث پیدا نمیکرد. که این مدعا است و در صدد اثبات آن هستیم:
بیان دلیل:
تقریر دلیل:
مقدمه اول: هر حادث زمانی ممکن الوجود است، ـ نه واجب الوجود و نه ممتنع الوجود که هست بودن یا نیست بودن، ضرورت داشته باشد. ـ چون حادث زمانی یعنی آنچه که در قطعهای از زمان نبوده و در قطعه دیگری محقق شده است، و واجب الوجود و ممتنع الوجود این خاصیت را نداشتند.
مقدمه دوم: ممکن الوجود متصف میشود به قرب و بعد و شدت و ضعف، مثلا یک هسته و در زمین کاشته شده و شرایط مناسب رشد را دارد، اقرب است به فعلیت درخت شدن نسبت به هستهای که در انبار انباشته شده است. و نام این اتصاف به قرب و بعد و شدت و ضعف امکان استعدادی است که خود این شدت و ضعف استعداد است و این شدت و ضعف نسبت به مستعد له سنجیده میشود، امکان استعدادی است. مثلا وقتی این توانایی در طلبه ملاحظه میشود استعداد است و وقتی این توانایی در طلبه در مقایسه با مستعد له (اجتهاد) سنجیده میشود، امکان استعدادی است و این قرب و بعد یا شدت و ضعف یک صفت است و صفت هم که عرض است و موضوع این عرض، قوه است که خود این قوه هم در موضوعی به نام ماده قرار گرفته است که فعلا کار به ماده نداریم.
اما میتوان همین بیان را در قالب استدلال مطرح کرد:
صغری: هر حادث زمانی ممکن الوجود است ـ و نمیشود که حادث زمانی ممتنع الوجود یا واجب الوجود باشد ـ کبری: هر ممکن الوجودی متصف به شدت و ضعف و قرب و بعد است. نتیجه: هر حادث زمانی متصف به شدت و ضعف و قرب و بعد است. که این نتیجه صغری برای قیاس دوم میشود،
و کبری: هر متصف به شدت و ضعف یا قرب و بعد دارای موضوعی برای پذیرش اتصاف است ـ چون صفت عرض است و هر عرضی محتاج به موضوع است. ـ نتیجه: هر حادث زمانی دارای موضوعی برای پذیرش اتصاف است.
پس این موضوع که توانایی اتصاف است همان قوهای است که در صدد اثبات آن بودهایم.
اما حامل قوه، ماده است که مراد همان هیوالای اولی است.
المرحلة العاشرة
في القوة والفعل
وفيها ستة عشر فصلا
المرحلة العاشرة في القوة والفعل وجود الشيء في الأعيان ، بحيث يترتب عليه آثاره المطلوبة منه يسمى فعلا ، ويقال إن وجوده بالفعل ، وإمكانه الذي قبل تحققه يسمى قوة ، ويقال إن وجوده بالقوة بعد ، وذلك كالماء يمكن أن يتبدل هواء ، فإنه ما دام ماء ماء بالفعل وهواء بالقوة ، فإذا تبدل هواء صار هواء بالفعل وبطلت القوة ، فمن الوجود ما هو بالفعل ومنه ما هو بالقوة ، والقسمان هما المبحوث عنهما في هذه المرحلة ، وفيها ستة عشر فصلا
الفصل الأول
كل حادث زماني مسبوق بقوة الوجود
كل حادث زماني فإنه مسبوق بقوة الوجود ، لأنه قبل تحقق وجوده ، يجب أن يكون ممكن الوجود ، يجوز أن يتصف بالوجود كما يجوز أن لا يوجد ، إذ لو كان ممتنع الوجود استحال تحققه ، كما أنه لو كان واجبا لم يتخلف عن الوجود ، لكنه ربما لم يوجد ، وإمكانه هذا غير قدرة الفاعل عليه ، لأن إمكان وجوده وصف له بالقياس إلى وجوده ، لا بالقياس إلى شيء آخر كالفاعل.
وهذا الإمكان أمر خارجي ، لا معنى عقلي اعتباري لاحق بماهية الشيء ، لأنه يتصف بالشدة والضعف والقرب والبعد ، فالنطفة التي فيها إمكان أن يصير إنسانا ، أقرب إلى الإنسانية من الغذاء الذي يتبدل نطفة ، والإمكان فيها أشد منه فيه.
وإذ كان هذا الإمكان أمرا موجودا في الخارج ، فليس جوهرا قائما بذاته وهو ظاهر ، بل هو عرض قائم بشيء آخر ، فلنسمه قوة ولنسم موضوعه مادة ، فإذن لكل حادث زماني ، مادة سابقة عليه تحمل قوة وجوده.
ويجب أن تكون المادة ، غير آبية عن الفعلية التي تحمل إمكانها ، فهي في ذاتها قوة الفعلية التي فيها إمكانها ، إذ لو كانت ذات فعلية في نفسها ، لأبت عن قبول فعلية أخرى ، بل هي جوهر فعلية وجوده أنه قوة الأشياء ، وهي لكونها جوهرا بالقوة قائمة بفعلية أخرى ، إذا حدثت الفعلية التي فيها قوتها ، بطلت الفعلية الأولى ، وقامت مقامها الفعلية الحديثة ، كالماء إذا صار هواء بطلت الصورة المائية ، التي كانت تقوم المادة الحاملة لصورة الهواء ، وقامت الصورة الهوائية مقامها ، فتقومت بها المادة التي كانت تحمل إمكانها.
ومادة الفعلية الجديدة الحادثة ، والفعلية السابقة الزائلة واحدة ، وإلا كانت حادثة بحدوث الفعلية الحادثة ، فاستلزمت إمكانا آخر ومادة أخرى وهكذا ، فكانت لحادث واحد ، مواد وإمكانات غير متناهية وهو محال ، ونظير الإشكال لازم فيما لو فرض للمادة حدوث زماني.
وقد تبين بما مر أيضا أولا ، أن كل حادث زماني ، فله مادة تحمل قوة وجوده.
وثانيا أن مادة الحوادث الزمانية ، واحدة مشتركة بينها.
وثالثا أن النسبة بين المادة وقوة الشيء ، التي تحملها نسبة الجسم الطبيعي والجسم التعليمي ، فقوة الشيء الخاص تعين قوة المادة المبهمة ، كما أن الجسم التعليمي تعين ، الامتدادات الثلاث المبهمة في الجسم الطبيعي.
ورابعا أن وجود الحوادث الزمانية ، لا ينفك عن تغير في صورها إن