درس بدایة الحکمة

جلسه ۵۹: جلسه پنجاه و نهم

 
۱

خطبه

۲

خلاصه بحث سابق و بیان دو اشکال مذکور

۳

پاسخ دو اشکال بیان شده

ایشان دو اشکال را با یک جواب بیان می‌فرمایند:

تبدیل صورتی به صورت دیگر به معنای فاسد شدن یک صورت و کامل شدن صورت بعدی نیست، و این از نظر عرف اینچنین است که فکر می‌کند که یک صورتی از بین رفت و فرد دیگری از صورت آمد، و بعد چون صورت‌های متعددی به ماده می‌آید، می‌گوید صورة ما فعلیت به ماده می‌دهد، در حالی که آن صورتی که بر ماده‌ای می‌آید، آن صورت یک صورت واحد بالعدد (بالخصوص) است، البته این صورت دارای حرکت جوهری است، یعنی یک جوهری است که سیلان دارد و یک حرکت مستمر تدریجی دارد، که این وجود ممتد یکسان تدریجی الوجود ممتد، یک صورت بیشتر نیست، که ذهن ما از هر قسمتی از وجود یک نام می‌گذارد، مثلا مراحل تکامل یک انسان را هر قسمت را یک اسم می‌گذارد، مثلا علقه، مضغه و جنین و...

پس واحد بالعموم که اضعف وجوداً هست، معلول واحد بالخصوص هیولا که اقوی وجوداً هست، نشد، بلکه یک واحد شخصی به نام صورت جزء العله شد برای ماده که آن هم واحد بالخصوص است.

اشکال دوم هر با این جواب از بین می‌رود، که چون صورت بعدی نیست، تا ماده بعدی بخواهد، بلکه یک صورت است که بر یک واحد بالخصوص ماده‌ای وارد شده و همان صورت هست و استمرار دارد بر همان ماده بخصوصی که از ابتدا محقق شده بود.

۴

تطبیق

۵

فصل هشم: اثبات نفس و عقل

نفس: جوهری که ذاتا مجرد و فعلا (در انجام دادن کار) وابسته به ماده است. و با توجه به این تعریف سه خصوصیت برای نفس پذیرفته شده است:

اولا نفس جوهر است، ثانیا در حقیقت خود مجرد است و ثالثا در انجام کار وابسته به ماده است. و برای این سه ادعا باید دلیل بیاورد:

مصنف برای ادعای سوم دلیل نمی‌آورد، چون روشن است، مثلا اگر اگر شخص چشم خود را بسته کند، نمی‌تواند عملیاتی به نام ادراک حسی را انجام دهد یا مثلا برای حرکت دادن قلم توسط نفس، نیاز به حرکت دادن دست است، لذا نفس محتاج به ماده در انجام کار است.

اما ادعای دوم: دو مقدمه نیاز دارد:

۱ـ بالوجدان همه میابیم در وجود ما پدیده‌ای به نام علم و ادراک تحقق پیدا می‌کند، بطوری که قبلا عالم نبودیم، و بعد عالم می‌شویم و همچنین حالتی به نام ادراک نیز ایجاد می‌شود،

۲ـ سیأتی که اثبات خواهیم کرد، این صورت ادراکی که برای ما ایجاد شد، یک امر مجرد است، و اگر قرار باشد مادی باشد، قبلا بیان شد که انطباق کبیر در صغیر می‌شود که اجسام با عظمتشان در این انسان موجود شوند.

پس این صور ادراکی که مجرد هستند می‌خواهد در نفس انسان تحقق پیدا کنند، که نفس انسانی که مدرک این صور ادراکی است، یا مادی است یا مجرد، که اگر مادی باشد، باطل است، چون ماده هیچگاه عالم نمی‌شود و خصوصیت ماده جهل و بی‌خبری است، پس لامحاله مجرد است.

اما ادعای اول: چون مرکبی که خودش جوهر است، نمی‌تواند از عرض تشکیل شود، پس لاجرم که نفس هم تشکیل دهنده یک امر جوهری است، خودش هم جوهر است.

۶

تطبیق

وأما تفصيلا فالصورة محتاجة إلى المادة في تعينها ، فإن الصورة إنما يتعين نوعها ، باستعداد سابق تتحمله المادة ، وهي تقارن صورة سابقة وهكذا.

وأيضا هي محتاجة إلى المادة في تشخصها ، أي في وجودها الخاص بها ، من حيث ملازمتها للعوارض ، المسماة بالعوارض المشخصة ، من الشكل والوضع والأين ومتى وغيرها.

وأما المادة فهي متوقفة الوجود حدوثا وبقاء ، على صورة ما من الصور الواردة عليها تتقوم بها ، وليست الصورة علة تامة ولا علة فاعلية لها ، لحاجتها في تعينها وفي تشخصها إلى المادة ، والعلة الفاعلية إنما تفعل بوجودها الفعلي ، فالفاعل لوجود المادة جوهر ، مفارق للمادة من جميع الجهات ، فهو عقل مجرد أوجد المادة ، وهو يستحفظها بالصورة ، بعد الصورة التي يوجدها في المادة.

فالصورة جزء للعلة التامة ، وشريكة العلة للمادة وشرط لفعلية وجودها.

وقد شبهوا استبقاء العقل المجرد المادة بصورة ما ، بمن يستحفظ سقف بيت بأعمدة متبدلة ، فلا يزال يزيل عمودا وينصب مكانه آخر.

واعترض عليه بأنهم ذهبوا إلى كون هيولى ، عالم العناصر واحدة بالعدد ، فكون صورة ما وهي واحدة بالعموم شريكة العلة لها ، يوجب كون الواحد بالعموم علة للواحد بالعدد ، وهو أقوى وجودا من الواحد بالعموم ، مع أن العلة يجب أن تكون أقوى من معلولها.

ولو أغمضنا عن ذلك فلا ريب ، أن تبدل الصور يستوجب بطلان الصورة السابقة ، وتحقق حقه في محلها ، وإذ فرض أن الصورة جزء العلة التامة للمادة ، فبطلانها يوجب بطلان الكل أعني العلة التامة ، ويبطل بذلك المادة ، فأخذ صورة ما شريكة العلة لوجود المادة ، يؤدى إلى نفي المادة.

والجواب أنه سيأتي في مرحلة القوة والفعل (١) ، أن تبدل الصور في

__________________

(١) في الفصل الحادي عشر من المرحلة العاشرة.

الجواهر المادية ، ليس بالكون والفساد وبطلان صورة وحدوث أخرى ، بل الصور المتبدلة موجودة بوجود واحد ، سيال يتحرك الجوهر المادي فيه ، وكل واحد منها حد من حدود هذه الحركة الجوهرية ، فهي موجودة متصلة واحدة بالخصوص ، وإن كانت وحدة مبهمة ، تناسب إبهام ذات المادة التي هي قوة محضة ، وقولنا إن صورة ما واحدة بالعموم ، شريكة العلة للمادة ، إنما هو باعتبار ما يطرأ عليها من الكثرة بالانقسام.

الفصل الثامن

النفس والعقل موجودان

أما النفس ، وهي الجوهر المجرد من المادة ذاتا ، المتعلق بها فعلا ، فلما نجد في النفوس الإنسانية من خاصة العلم وسيأتي ، في مرحلة العاقل والمعقول (١) ، أن الصور العلمية مجردة من المادة ، موجودة للعالم حاضرة عنده ، ولو لا تجرد العالم ، بتنزهه عن القوة ومحوضته في الفعلية ، لم يكن معنى لحضور شيء عنده ، فالنفس الإنسانية العاقلة مجردة من المادة ، وهي جوهر لكونها صورة لنوع جوهري ، وصورة الجوهر جوهر على ما تقدم (٢).

وأما العقل فلما سيأتي (٣) ، أن النفس في مرتبة العقل الهيولاني ، أمر بالقوة بالنسبة إلى الصور المعقولة لها ، فالذي يفيض عليها الفعلية فيها ، يمتنع أن يكون نفسها وهي بالقوة ، ولا أي أمر مادي مفروض ، فمفيضها جوهر مجرد ، منزه عن القوة والإمكان وهو العقل.

__________________

(١) في الفصل الأول والثاني من المرحلة الحادي عشرة.

(٢) في الفصل الثاني.

(٣) في فصل الخامس من المرحلة الحادية عشرة.