درس بدایة الحکمة

جلسه ۵۶: جلسه پنجاه و ششم

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث سابق

۳

فصل چهارم و پنجم: صورت جسمیه و ماده اولی و صورت نوعیه

هر جسمی در خارج دارای سه جنبه و سه بعد و سه حیث است:

۱ـ حیثیت بعد داشتن (طول، عرض، عمق) این حیثیتی است که بالفعل برای جسم محقق است. که به این حیث از جسم، صورت جسمیه گفته می‌شود.

۲ـ توانایی پذیرش صورت‌های نوعیه مختلف و توانایی پذیرش اعراض گوناگون آن صورت‌ها. پس هر جسمی قابلیت دارد که بقر، غنم، گل، علقه و... دارد. پس هر صورت نوعیه را که بپذیرد، لاجرم اعراض مرتبط با آن را هم می‌پذیرد. که اسم این حیث هیولا یا ماده گفته می‌شود و گاهی تعبیر به هیولای اولی می‌شود که این قید اولی تأکیدی است و الا هیوالا، اولی هم هست.

(نکته‌ای راجع به صورت جسمیه و هیولا: حیثیت صورت جسمیه غیر از حیثیت هیولا یا ماده است و محال است که به یک حیث برگردند، و علت آن به قیاس زیر بیان می‌شود:

صغری: هیولا و صورت حیثیت فقدان (هیولا) و وجدان (صورت) است. کبری: حیثیت فقدان و وجدان محال است عین یکدیگر باشند. پس هیولا و صورت جسمیه محال است عین یکدیگر باشند.

اما این دو در خارج از ذهن قابل تفکیک نیستند، و فقط در ذهن قابل تفکیک هستند.)

۳ـ حیثیت داشتن مبدأ و علت آثار مختلف در جسم که به آن صورت نوعیه گفته می‌شود. اگر مثلا جسمی به نام کاغذ وجود دارد که به راحتی خم می‌شود و جسمی به نام فلز وجود دارد که خم نمی‌شود، یا اثری در این فلز است که جریان برق را از خود عبور می‌دهد که آن اثر در این کاغذ نیست، و هر اثری لاجرم مستند به علت و مبدأ می‌باشد، که به آن علت و مبدأ صورت نوعیه گفته می‌شود.

اثبات جوهر بودن صورت نوعیه:

این مبدئی که باعث آثار مختلف در جسم می‌شود، از دو حال خارج نیست: یا یک عرض است و یا یک جوهر است. احتمال اول باطل است، چون هر امری که عرض باشد، باید مستند به امر دیگری باشد و اگر به عرض دیگری باشد، تسلسل می‌شود ولذا باید به جوهر مستند شود، پس اینکه اجسام به جهت صور نوعیه آثار مختلف دارند، آن صورت نوعیه یک حقیقتی از جنس عرض نیست. پس این جوهری که صورت نوعیه است، از دو حال خارج نیست: یا این جوهر، چیزی به نام صورت جسمانی یا چیزی به نام هیولا است یا این جوهر چیزی به نام صورت نوعیه است. اینکه مبدأ اختلاف آثار صورت جسمیه باشد، باطل است، چون صورت جسمیه که فعلیت طول، عرض و ارتفاع بود، در همه اجسام یکسان محقق است و لذا نمی‌تواند منشأ اثار متفاوت است. و هیولا مبدأ اثار مختلف صورت جسمیه نیست، چون اولا هیولا حیثیت توانایی پذیرش در یک جسم است و این حیثیت تأثّری است، نه تأثیری در حالی که قرار است صورت نوعیه مبدأ برای ایجاد آثار متفاوت و اثرگذار باشد. ثانیا: هیولا در همه اجسام به طور یکسان محقق است و لذا نمی‌تواند مبدأ آثار مختلف در اجسام باشد.

پس اثبات شد که غیر از صورت‌های جسمیه و هیولا، قسم دیگری از جوهر هم داریم، که آن مبدأ و علت ایجاد آثار متفاوت در اجسام مختلف است که به آن صورت نوعیه می‌گوییم.

نکته: صورت‌های نوعیه اولیه: همه فلاسفه اتفاق نظر دارند که صورت‌های نوعیه اولیه عناصر هستند، اما اینکه عناصر چیستند، اختلاف نظر وجود دارد و قدما قائل بودند که عناصر چهار چیز است: صورت نوعیه اولیه اب، خاک، آهن و آتش. ولی متأخرین قائل شدند که خود این چهار چیز هم از عناصر متعدد تشکیل شده‌اند، و بعد تعداد آن را به بیش از صد مورد احصاء کردند.

احکام و ویژگی‌های مربوط به این سه جوهر:

۱ـ صورت جسمیه به همراه هیولا نتیجه جسم می‌دهد.

۲ـ جسم مطلق، در خارج تحققی ندارد، بلکه حتما با یکی از صورت‌های نوعیه است.

۳ـ صورت جسمیه به اضافه ماده جسم را نتیجه می‌دهد که این جسم می‌تواند به اضافه صورت نوعیه دیگری باشد و همین جسم نقش ماده و هیولا را داشته باشد و یک نوع جدیدی از جسم را ایجاد کند. مثلا صورت جسمیه به اضافه هیولا علقه را درست می‌کند که این علقه می‌تواند ماده برای پذیرش یک صورت نوعیه جدیدی باشد و بعد نوع جدیدی از جسم به نام مضغه ایجاد کند.

۴ـ ماده در اصطلاح دارد که یکی در فیزیک است و یک در فلسفه است. ماده فیزیکی: آنچه خواص ماده محسوس را دارد یعنی وزن، حجم دارد. اما ماده فلسفی دو اصطلاح وجود دارد: ماده اولی، ماده ثانیه. ماده اولی: جوهر مبهمی که لافعلیه لها الا فعلیه انها لا فعلیه لها. که عبارت است از آن حیثیتی که قوه و ابهام محض است و در مرز عدم قرار گرفته است و هیچ بهره‌ای از فعلیت ندارد الا همین که برای او فعلیت نداشتن و قوه محض تحقق دارد. ماده ثانیه: آنچه که پذیرای صورت‌های نوعیه است که چه بسا خود دارای فعلیت است، مثل مضغه که پذیرای صورت نوعیه جدیدی می‌شود و جنین می‌شود.

۵ـ یکی از اقسام جوهر صورت بود، و مراد از آن صورت، صورت نوعیه یا جسمیه نیست، بلکه ان صورت که از اقسام جوهر است، خود صورت است که این صورت تقسیم به صورت جسمیه و نوعیه می‌شود. که صورت جسمیه پنج فعلیت به یک جسم در جهت حجم دار شدن، می‌دهد و صورت نوعیه فعلیت می‌دهد به جسم در جهت اینکه یک نوع خاصی شدن، مثل سیب یا پرتقال شدن.

۶ـ یادآوری: وقتی اقسام جوهر را می‌شماریم، اینکه صورت را یکی از اقسام جوهر می‌شماریم، خالی از مسامحه نیست، چون همانطور که بیان شد اگر قرار باشد از اقسام جوهر باشد، یعنی جوهر جنس آن باشد، و لذا نیاز به فصل دارد و حال آنکه صورت بسیط است.

۴

تطبیق

تسلم علماء الطبيعة أخيرا ، بعد تجربات علمية ممتدة ، أن الأجسام مؤلفة من أجزاء صغار ذرية ، مؤلفة من أجزاء أخرى ، لا تخلو من نواة مركزية ذات جرم ، وليكن أصلا موضوعا لنا.

ويدفع القول الأول أنه يرد عليه ، ما يرد على القول الثاني والرابع والخامس ، لجمعه بين القول باتصال الجسم بالفعل ، وبين انقسامه بالقوة إلى أجزاء متناهية ، تقف القسمة دونها على الإطلاق.

فالجسم الذي هو جوهر ذو اتصال ، يمكن أن يفرض فيه الامتدادات الثلاث ثابت لا ريب فيه ، لكن مصداقه الأجزاء الأولية ، التي يحدث فيها الامتداد الجرمي ، وإليها تتجزأ الأجسام النوعية دون غيرها ، على ما تقدمت الإشارة إليه ، وهو قول ذي مقراطيس ، مع إصلاح ما.

الفصل الرابع

في إثبات المادة الأولى والصورة الجسمية

إن الجسم من حيث هو جسم ، ونعني به ما يحدث فيه الامتداد الجرمي ، أولا وبالذات أمر بالفعل ، ومن حيث ما يمكن أن يلحق به ، شيء من الصور النوعية ولواحقها أمر بالقوة ، وحيثية الفعل غير حيثية القوة ، لأن الفعل متقوم بالوجدان والقوة متقومة بالفقدان ، ففيه جوهر هو قوة الصور الجسمانية ، بحيث إنه ليس له من الفعلية إلا فعلية أنه قوة محضة ، وهذا نحو وجودها ، والجسمية التي بها الفعلية صورة مقومة لها ، فتبين أن الجسم مؤلف من مادة وصورة جسمية ، والمجموع المركب منهما هو الجسم.

تتمة

فهذه هي المادة الشائعة ، في الموجودات الجسمانية جميعا ، وتسمى المادة الأولى والهيولى الأولى.

ثم هي مع الصورة الجسمية مادة ، قابلة للصور النوعية اللاحقة ، وتسمى المادة الثانية.

الفصل الخامس

في إثبات الصور النوعية

الأجسام الموجودة في الخارج ، تختلف اختلافا بينا من حيث الأفعال والآثار ، وهذه الأفعال لها مبدأ جوهري لا محالة ، وليس هو المادة الأولى ، لأن شأنها القبول والانفعال دون الفعل ، ولا الجسمية المشتركة لأنها واحدة مشتركة ، وهذه الأفعال كثيرة مختلفة ، فلها مباد مختلفة ، ولو كانت هذه المبادي أعراضا مختلفة ، وجب انتهاؤها إلى جواهر مختلفة ، وليست هي الجسمية لما سمعت من اشتراكها بين الجميع ، فهي جواهر متنوعة تتنوع بها الأجسام ، تسمى الصور النوعية.

تتمة

، أول ما تتنوع الجواهر المادية ، بعد الجسمية المشتركة ، إنما هو بالصور النوعية التي تتكون بها العناصر ، ثم العناصر مواد لصور أخرى تلحق بها ، وكان القدماء من علماء الطبيعة ، يعدون العناصر أربعا ، وأخذ الإلهيون ذلك أصلا

موضوعا ، وقد أنهاها الباحثون أخيرا ، إلى ما يقرب من مائة وبضع عنصر.

الفصل السادس

في تلازم المادة والصورة

المادة الأولى والصورة متلازمتان ، لا تنفك إحداهما عن الأخرى.

أما أن المادة لا تتعرى عن الصورة ، فلأن المادة الأولى حقيقتها ، أنها بالقوة من جميع الجهات ، فلا توجد إلا متقومة بفعلية جوهرية متحدة بها ، إذ لا تحقق لموجود إلا بفعلية ، والجوهر الفعلي الذي هذا شأنه هو الصورة ، فإذن المطلوب ثابت.

وإما أن الصور التي من شأنها أن تقارن المادة ، لا تتجرد عنها ، فلأن شيئا من الأنواع التي ينالها الحس والتجربة ، لا يخلو من قوة التغير وإمكان الانفعال ، وهذا أصل موضوع مأخوذ من العلوم الطبيعية ، وما فيه القوة والإمكان لا يخلو من مادة ، فإذن المطلوب ثابت.

الفصل السابع

في أن كلا من المادة والصورة محتاجة إلى الأخرى

بيان ذلك أما إجمالا ، فإن التركيب بين المادة والصورة ، تركيب حقيقي اتحادي ذو وحدة حقيقية ، وقد تقدم (١) أن بعض أجزاء المركب ، الحقيقي محتاج إلى بعض.

__________________

(١) في الفصل السادس من المرحلة الخامسة.