درس بدایة الحکمة

جلسه ۵۲: جلسه پنجاه و دوم

 
۱

خطبه

۲

خلاصه بحث سابق و بیان تتمه‌ای از آن

البته توضیحات بیشتری که در این جلسه بیان شد، ضمیمه جلسه سابق شده است.

۳

تطبیق

۴

بیان نکته‌ای در رابطه با ابتناء حکمت متعالیه بر اصاله الوجود

یکی از جرقه‌های اصلی در ذهن صدرالمتألهین برای بنیان گذاری حکمت متعالیه بر اصاله الوجود همین نظریه فارابی بوده است، چون فارابی فرمود که اعراض نمی‌توانند موجب تشخص شود، و وجود تشخص ایجاد می‌کند. که ملاصدرا از این نکته به این رسید پس آنچه که منشأ اثر است و منها تشخص، هستی و وجود است. پس واقعیات خارجی مصداق اولا و بالذات هستی هستند نه چیستی.

۵

مرحله ششم: مقولات عشر، فصل اول: تعریف جوهر و عرض و تعداد مقولات

قبل از ورود به بحث ابتدا باید مراد از مقوله بیان شود:

مقوله یک معنای لغوی و یک معنای اصطلاحی دارند. مقوله در لغت به معنی محمول است، پس در قضیه زید عالم، عالم مقوله است، یعنی محمول واقع شده است.

در اصطلاح حکماء مقوله عبارت است از معقولاتی که اولا ذاتی شیء هستند، ثانیا جنس عالی (جنس الاجناس) هستند و به عبارت دیگر برای هر چیزی محمول واقع می‌شوند اما خودشان یک محمول ذاتی ندارند که بر آنها بار شود، مثل« کم، کیف و...»

جوهر ماهیه اذا وجدت، وجدت لافی موضوع مستغن عنها. یعنی جوهر ماهیتی است که اگر محقق شود، محقق و موجود می‌شود نه در موضوع بی‌نیاز.

توضیح ذلک: یک ماهیت اگر بخواهد محقق شود، تاره اساسا در موضوعی محقق نمی‌شود مثل جواهر مجرد، مثل عقل،

یا اگر در موضوعی محقق شود که این موضوع نیازمند به آن جوهر است، مثل جسم، که جوهر و صورت جسمانی باید بر ماده‌ای که قابلیت جسم شدن دارد، بار شود و ماده نیازمند آن صورت جسمانی است.

در مقابل جوهر عرض قرار گرفته است، و عرض یعنی ماهیتی که اگر موجود شود، در موضوع موجود می‌شود، مثلا سفیدی که اگر بخواهد محقق شود، در موضوعی مثل یک لباس محقق می‌شود.

پس جوهر یکی از مقولات است، و فعلا در بیان اینکه عرض هم مقوله است، مطرح نکردیم.

۶

تطبیق

بفصلين كالإنسان والفرس.

وإما بالخارج من الذات ، وهذا فيما إذا اشتركتا في الماهية النوعية ، فتتمايزان بالأعراض المفارقة ، كالإنسان الطويل المتميز بطوله من الإنسان القصير.

وهاهنا قسم رابع أثبته من جوز التشكيك في الماهية ، وهو اختلاف نوع واحد بالشدة والضعف والتقدم والتأخر وغيرها ، في عين رجوعها إلى ما به الاشتراك ، والحق أن لا تشكيك إلا في حقيقة الوجود ، وفيها يجري هذا القسم من الاختلاف والتمايز.

أما التشخص ، فهو في الأنواع المجردة من لوازم نوعيتها ، لما عرفت أن النوع المجرد منحصر في فرد ، وهذا مرادهم بقولهم ، إنها مكتفية بالفاعل توجد بمجرد إمكانها الذاتي ، وفي الأنواع المادية ، كالعنصريات بالأعراض اللاحقة ، وعمدتها الأين ومتى والوضع ، وهي تشخص النوع ، بلحوقها به في عرض عريض ، بين مبدإ تكونه إلى منتهاه ، كالفرد من الإنسان الواقع بين حجم كذا وحجم كذا ، ومبدأ زماني كذا إلى مبدإ زماني كذا ، وعلى هذا القياس هذا هو المشهور عندهم.

والحق كما ذهب إليه المعلم الثاني ، وتبعه صدر المتألهين ، أن التشخص بالوجود ، لأن انضمام الكلي إلى الكلي لا يفيد الجزئية ، فما سموها أعراضا مشخصة ، هي من لوازم التشخص وأماراته.

المرحلة السادسة

في المقولات العشر

وهي الأجناس العالية التي إليها تنتهي أنواع الماهيات

وفيها أحد عشر فصلا

الفصل الأول

[تعريف الجوهر والعرض عدد المقولات]

تنقسم الماهية انقساما أوليا إلى جوهر وعرض ، فإنها إما أن تكون بحيث إذا وجدت في الخارج ، وجدت لا في موضوع مستغن عنها في وجوده ، سواء وجدت لا في موضوع أصلا ، كالجواهر العقلية القائمة بنفسها ، أو وجدت في موضوع لا يستغني عنها في وجوده ، كالصور العنصرية المنطبعة في المادة المتقومة بها ، وإما أن تكون بحيث ، إذا وجدت في الخارج وجدت في موضوع مستغن عنها ، كماهية القرب والبعد بين الأجسام ، وكالقيام والقعود والاستقبال والاستدبار من الإنسان.

ووجود القسمين في الجملة ضروري ، فمن أنكر وجود الجوهر لزمه جوهرية الأعراض ، فقال بوجوده من حيث لا يشعر.

والأعراض تسعة هي المقولات والأجناس العالية ، ومفهوم العرض عرض عام (١) لها لا جنس فوقها ، كما أن المفهوم من الماهية (٢) عرض عام لجميع المقولات العشر ، وليس بجنس لها.

والمقولات التسع العرضية هي ، الكم والكيف والأين ومتى

__________________

(١) وإلا انحصرت المقولات في مقولتين ، والعرض قيام وجود شئ بشئ آخر يستغني عنه في وجوده ، فهو نحو الوجود. ـ منه (رحمه الله) ـ.

(٢) وهو ما يقال في جواب ما هو ـ منه (رحمه الله) ـ.