درس بدایة الحکمة

جلسه ۴۶: جلسه چهل و ششم

 
۱

خطبه

۲

تصحیحی نسبت به دو جلسه سابق

در محل خودش، تغییر داده شد.

۳

فصل سوم: ذاتی و عرضی

هر ماهیتی تشکیل از مقومات و اجزائی شده است که به مقومات و اجزاء تشکیل دهنده آن، ذاتی می‌گویند، مثلا مقوم ماهیت انسان، حیوان و ناطق است که اولی جنس و دومی فصل اوست.

و مراد از عرضی: آنچه که می‌تواند همراه با ذات و ماهیت باشد، در حالی که مقوم و جزء تشکیل دهنده ذات نیست، مثل ضاحک، یا ماشی برای ماهیت انسان. که این دو در حقیقیت انسان وجود ندارد.

عرضی به اعتبارات مختلفی، تقسمات مختلف دارد، مثلا به یک اعتبار عرضی تقسیم به عرضی خاص و عرضی عام می‌شود یا به عرضی لازم و عرضی مفارق و عرضی لازم را هم تقسیم به عرضی لازم بیّن و عرضی لازم غیر بیّن و عرضی لازم هم تقسیم به عرضی لازم بیّن بالمعنی الاعم و عرضی لازم بین بالمعنی الاخص. و عرضی مفارق هم تقسیم به عرضی مفارق دائم و غیر دائم و عرضی مفارق غیر دائم هم تقسیم به عرضی بطیء الزوال و عرضی سریع الزوال.

و به یک اعتبار دیگر عرضی تقسیم می‌شود به عرضی بالضمیمه و عرضی خارج محمول می‌شود.

عرضی بالضمیمه: امری که خارج از حقیقت ماهیت و بیرون از اجزاء تشکیل دهنده ذات است بطوری که انتزاع آن عرضیات و حملشان بر ذات، متوقف بر ضمیمه شدن یک امری بیرون از ذات بر ذات است. مثلا الجسم ابیض، که اولا ابیض عرضی برای جسم است، چون قوام بخش به ماهیت جسم نیست و مقوم جسم، جوهر ذو ابعاد ثلاثه است. و اگر یک امری دیگر به نام بیاض ضمیمه به این جسم شود، آن وقت آن عرضی أبیض، می‌تواند حمل شود بر این جسم و گفته شود الجسم ابیض، یعنی باید بر روی این جسم یک حقیقتی به نام بیاض بیاید، بعد ابیض بر این جسم و ذات حمل شود، که این محمول بالضمیمه است. یا مثلا الجسم حار، که حرارت امری خارج از ذات جسم است و حقیقت جسم همان ذو ابعاد ثلاثه است. اما حار بودن از عرضیات بالضمیمه است، یعنی برای اینکه جسم عرضی به نام حار را بپذیرد، باید یک حقیقتی بیرون از جسم به نام حرارت بیاید، و به این جسم ضمیمه شود و بعد حار بودن به عنوان یک عرضی بار این جسم شود و الجسم حار شود.

عرضی خارج محمول: عرضی که برای انتزاع آن از ماهیت، نیازمند به ضم ضمیمه‌ای از خارج، به این ذات و حقیقت نیست. مثلا السقف فوق. که فوقیت برای سقف عرضی است و عالی و بالا بودن جزء حقیقت این سقف نیست، بلکه حقیقت آن همان جوهر جسمانی است که آن را تشکیل داده است و لکن این عالی بودن از حاق این ذات به عنوان یک امر عرضی انتزاع می‌شود، و بر آن بار می‌شود، یا مثلا: زید أب، که این أبویت که بر زید بار شده است، ـ و جزء ذات آن نیست، ـ نیازمند ضم ضمیمه‌ای برای بار شدن ابوت بر زید نیست، و ابوت از خود ذات انتزاع می‌شود و بر آن بار می‌شود و همین طور هم زید ابن.

دو نکته:

۱ـ عرضیات که تقسیم به بالضمیمه و خارج محمول می‌شود، وجه تسمیه آنها از این جهت است که خارج محمول یعنی عرضی که از خود ذات خارج می‌شود و بر ذات حمل می‌شود، پس خارج یعنی خارج شده از حاق ذات و در عین حال محمول بر ذات می‌شود.

۲ـ محمولات بالضمیمه و محمولات بالصمیمه متفاوت با این تقسیم بیان شده است، محمولات بالضمیمه یعنی محمولاتی که برای حمل بر ذات نیازمند ضمیمه شدن چیزی خارج از ذات بر ذات هستند. پس محمولات بالضمیمه با عرضیات بالضمیمه واحد اند، مثل الجسم ابیض که محمول بالضمیمه برای جسم است. اما محمول بالصمیمه یعنی آنچه که از صمیم ذات انتزاع می‌شود و بر ذات حمل می‌شود، که محمولات بالصمیمه دو دسته‌اند:

تاره عرضی هستند و تاره ذاتی هستند، محمول بالصمیمه ذاتی مثل البیاض أبیض. که سفید بودن برای بیاض، ذاتی آن است یا مثلا سگ شاخدار، شاخدار است، که محمول شاخدار بودن از صمیم ذات سگ شاخدار انتزاع می‌شود، و محمول بالصمیمه عرضی مثل السقف عالی، که عالی بودن از صمیم سقف انتزاع می‌شود و در عین حال مقوم آن هم نیست. پس نتیجه این شد که هر عرض خارج محمولی، محمول بالصمیمه است، ولی هر محمول بالصمیمه‌ای عرض خارج محمول نیست و اعم از آن است و ممکن است محمول بالصمیمه ذاتی باشد.

بعد از آنکه روشن شد ذاتی و عرضی داریم، وجوه امتیاز ذاتی از عرضی این است که ذاتی بیّن الثبوت برای ذات است، بخلاف عرضی که بین الثبوت برای ذات نیست، یعنی برای اثبات ذاتی برای ذات نیازمند به برهان إنی نیستیم، ـ برهان انی یعنی برهانی که حد اوسط واسطه در اثبات فقط است. مثلا العالم متغیر، کل متغیر حادث، پس العالم حادث. که تغیر واسطه است برای اینکه روشن شود که این عالم حادث است ـ و ذاتی بین الثبوت است یعنی این که وقتی ماهیت انسان را ادراک کردیم، ادراک کرده‌ایم حیوان و ناطق را و لذا وقتی ذات را ادراک کرد، ذاتی را هم ادراک می‌کند. ولی در عرضی نیازمند برهان إن هستیم.

همچنین امتیاز دیگر آنها در عالم ثبوت است، ذاتی نیازمند به علت نیست، یعنی علت جدا و وراء از علت ایجاد کننده ذات ندارد، و همان علت که ذات را محقق می‌کند، ذاتی را هم محقق می‌کند، و به عبارت دیگر ذاتی نیازمند جعل تألیفی و مرکب نیست، ولی عرضی نیازمند به علت است، یعنی علتی جدا از ذات نیازمند است.

همچنین امتیاز سوم آن دو این است که ذاتی تقدم بر ذات دارد، یعنی چون ذاتی اجزائ تشکیل دهنده ذات است، و مقوم علت برای ذات است، پس ذاتی تقدم بر ذات دارد و این تقدم روشن است که رتبی است؛ بخلاف عرضی که متأخر از ذات است و اول باید انسانیتی محقق شود، بعد عرضی ملحق به آن شود. مثل بعد عالم شود یا ضاحک شود.

اشکال: ذاتی همان ذات یک شیء و تقدم ذاتی بر ذات باطل است، چون موجب تقدم الشیء علی نفسه می‌شود و هو باطل قطعا.

جواب: اولا: اگر این ماهیت حیوان ناطق به اعتباری تقدم داشته باشد، و به اعتبار دیگر تأخر داشته باشد، محال لازم نمی‌آید، و حیوان و ناطق به اعتباری تقدم بر انسان دارد و به اعتباری تأخر از انسان دارد. یعنی اگر حیوان ناطق را لابشرط لحاظ و اعتبار کنیم، متقدم بر کل یعنی انسان است، و از آن طرف انسان که حیوان ناطق بشرط اجتماع است، متأخر از حیوان ناطق لابشرط است.

ثانیا: در فصل بعد خواهد آمد، که حیوان جزئی از انسان است و ناطق جزئی از انسان است، این بخاطر گزارش از حد و رسم انسان است، و الا بیان خواهد شد که حیوان و ناطق جزئی از انسان نیستند، بلکه حیوان و ناطق هر کدام همان انسان هستند، و حیوان همان انسان است، البته بدون تأصل و ناطق همان انسان است البته انسان تأصل یافته و اینطور نیست که حیوان و ناطق چیزهایی غیر از انسان باشد و شاهد آن این است که اگر جزء بودند، جزء قابل حمل بر کل نیست، همانطور که جزء قابل حمل بر جزء دیگر نیست.

۴

تطبیق

وهي التي تعرضها الكلية في الذهن ، فتقبل الانطباق على كثيرين ، وهي موجودة في الخارج لوجود قسمين من أقسامها ، أعني المخلوطة والمطلقة فيه ، والمقسم محفوظ في أقسامه موجود بوجودها.

والموجود منها في كل فرد ، غير الموجود منها في فرد آخر بالعدد ، ولو كان واحدا موجودا بوحدته في جميع الأفراد ، لكان الواحد كثيرا بعينه وهو محال ، وكان الواحد بالعدد متصفا بصفات متقابلة وهو محال.

الفصل الثالث

في معنى الذاتي والعرضي

المعاني المعتبرة في الماهيات المأخوذة في حدودها ، وهي التي ترتفع الماهية بارتفاعها تسمى الذاتيات ، وما وراء ذلك عرضيات محمولة ، فإن توقف انتزاعها وحملها على انضمام ، سميت محمولات بالضميمة ، كانتزاع الحار وحملها ، على الجسم من انضمام الحرارة إليه ، وإلا فالخارج المحمول كالعالي والسافل.

والذاتي يميز من غيره بوجوه من خواصه ، منها أن الذاتيات بينة ، لا تحتاج في ثبوتها لذي الذاتي إلى وسط ، ومنها أنها غنية عن السبب ، بمعنى أنها لا تحتاج إلى سبب وراء سبب ذي الذاتي ، فعله وجود الماهية بعينها علة أجزائها الذاتية.

ومنها أن الأجزاء الذاتية متقدمة على ذي الذاتي.

والإشكال في تقدم الأجزاء على الكل ، بأن الأجزاء هي الكل بعينه فكيف تتقدم على نفسها ، مندفع بأن الاعتبار مختلف ، فالأجزاء بالأسر متقدمة ، على الأجزاء بوصف الاجتماع والكلية ، على أنها إنما

سميت أجزاء ، لكون الواحد منها جزءا من الحد ، وإلا فالواحد منها عين الكل أعني ذي الذاتي.

الفصل الرابع

في الجنس والفصل والنوع وبعض ما يلحق بذلك

الماهية التامة التي لها آثار خاصة حقيقية ، من حيث تمامها تسمى نوعا كالإنسان والفرس.

ثم إنا نجد بعض المعاني الذاتية التي في الأنواع ، يشترك فيه أكثر من نوع واحد ، كالحيوان المشترك بين الإنسان والفرس وغيرهما ، كما أن فيها ما يختص بنوع كالناطق المختص بالإنسان ، ويسمى المشترك فيه جنسا والمختص فصلا ، وينقسم الجنس والفصل إلى قريب وبعيد ، وأيضا ينقسم الجنس والنوع إلى عال ومتوسط وسافل ، وقد فصل ذلك في المنطق ، ثم إنا إذا أخذنا ماهية الحيوان مثلا ، وهي مشترك فيها أكثر من نوع ، وعقلناها بأنها جسم نام حساس متحرك بالإرادة ، جاز أن نعقلها وحدها ، بحيث يكون كل ما يقارنها من المفاهيم ، زائدا عليها خارجا من ذاتها ، وتكون هي مباينة للمجموع غير محمولة عليه ، كما أنها غير محمولة على المقارن الزائد ، كانت الماهية المفروضة ، مادة بالنسبة إلى ما يقارنها وعلة مادية للمجموع ، وجاز أن نعقلها مقيسة إلى عدة من الأنواع ، كان نعقل ماهية الحيوان بأنها ، الحيوان الذي هو إما إنسان ، وإما فرس وإما بقر وإما غنم ، فتكون ماهية ناقصة غير محصلة ، حتى ينضم إليها فصل أحد تلك الأنواع ، فيحصلها نوعا تاما فتكون هي ذلك النوع بعينه ، وتسمى الماهية المأخوذة بهذا الاعتبار ، جنسا والذي يحصله فصلا.

__________________

(١) في الفصل الرابع من المرحلة السادسة.