درس بدایة الحکمة

جلسه ۳۸: جلسه سی و هشتم

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث

۳

توضیح خاتمه فصل پنجم

با توجه به اینکه نسبت ماهیت به وجود و عدم لااقتضاء است و مساوی است، پس وقتی علت تامه برای تحقق آمد، این ماهیت را موجود می‌کند. و این ماهیت یک ضرورت سابق و یک ضرورت لاحق دارد.

ضرورت سابق یعنی ماهیت ابتدا در رتبه سابق باید وجوب پیدا کند تا موجود شود، به این وجوب که موجودیت مترتب بر آن است، ضرورت سابق می‌گویند.

اما بعد از آنکه ماهیت تحقق پیدا کرد، این ماهیت موجود بالضروره است، یعنی وجود برای این ماهیت بالغیر ضرورت پیدا کرده است. که به این ضرورت، ضرورت لاحق می‌گویند. پس این ضرورت در حقیقت ضرورت به شرط محمول است، یعنی ماهیت بشرط آن که موجود باشد، موجود بودن برای آن ضروری است.

توضیح آن به بیان دیگر: ماهیت که فی نفسه تساوی نسبت به وجود و عدم دارد، اما هنگام لحاظ با علت تامه، باید وجوب پیدا کند تا تحقق پیدا کند، پس وجوب سابق با لحاظ ارتباط ماهیت با علت تامه انتزاع می‌شود به مقتضای قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد. اما بعد از موجود شدن، ماهیت بشرط آنکه موجود باشد، محمول وجود برای آن ضروری و واجب است.

۴

تطبیق

۵

معانی و مصطلحات امکان

شش اصطلاح برای امکان وجود دارد:

۱ـ امکان خاص: تساوی ماهیت نسبت به وجود و عدم یا به عبارت دیگر سلب ضرورت از طرف وجود و عدم، مثلا الانسان ممکن بالامکان الخاص. یعنی ماهیت انسان تساوی نسبت به وجود و عدم دارد.

۲ـ امکان عام: سلب ضرورت از طرف مقابل قضیه، مثل انسان موجود است بالامکان العام، که ضرورت ندارد موجود نبودن برای انسان و نسبت به طرف مذکور در قضیه ساکت است. یا مثلا الله تبارک و تعالی موجود بالامکان العام، که طرف مذکور موجود بودن است، و طرف غیر مذکور موجود نبودن، که موجود نبودن برای خدا ضرورت ندارد اما نسبت به موجود بودن خدا که ضرورت وجود دارد یا نه، ساکت است.

دو نکته:

الف ـ وجه تسمیه امکان عام از این جهت است که هم با امکان خاص سازگار است و هم با وجوب سازگار است. مثلا در الانسان موجود بالامکان العام، یعنی موجود نبودن برای انسان ضرورت ندارد و نسبت به موجود بودن ساکت است و ما از خارج می‌دانیم که موجود بودن هم برای انسان ضرورتی ندارد، پس امکان عام با امکان خاص در این مثال در ناحیه موجود بودن، جمع شد. و در مثال دوم الله موجود بالامکان العام که از طرف موجود نبودن سلب ضرورت می‌کند، که ما از خارج می‌دانیم که موجود بودن برای خداوند ضرورت دارد، پس امکان عام با وجوب هم سازگار است، لذا امکان عام گفته شده است.

ب ـ رابطه بین امکان عام و امکان خاص عموم و خصوص مطلق است، یعنی امکان عام گاهی با وجوب و گاهی با امکان خاص همراه می‌شود، لذا اعم است.

۳ـ امکان اخص: سلب ضرورت ذاتیه و سلب ضرورت وصفیه و سلب ضرورت وقتیه، مثلا انسان نویسنده است به امکان اخص که نویسنده بودن برای ذات انسان (یعنی نویسنده بودن برای ذات انسان ضرورت ندارد)، وصفی که انسان ان را پذیرفته باشد (یعنی انسان متصف به وصفی نیست که به اعتبار آن وصف، ضرورت نوسندگی برای انسان آمده باشد) وقت خاصی که انسان در ان قرار گرفته باشد (یعنی انسان در وقت و ظرف خاصی از زمان واقع شده که به اعتبار آن ظرف زمان، محمول نویسنده برای او ضرورت دارد.) ضرورت ندارد.

توضیح: گاهی ضرورت، ضرورت ذاتی است که یک محمولی برای ذات انسان ضرورت دارد مثل الانسان ناطق، که ناطق بودن ضرورت دارد برای ذات انسان، و گاهی ضرورت وصفی است مثل انسان مادامی که متصف به وصف کتابت است، متحرک الاصابع است، که تحرک اصابع برای ذات انسان ضرورت ندارد، بلکه تا مادامی که چنین وصفی را دارد، برای او ضرورت دارد و گاهی ضرورت وقتی است، مثلا زمین در وقت تابش نور خورشید روشن است، که روشن بودن برای زمین ضرورت ندارد، بلکه برای زمین در وقتی خاص، ضرورت دارد و آن وقت تابش خورشید است.

پس امکان اخص محمولی است که برای موضوعی ثابت شده است که این محمول نه برای ذات آن موضوع ضرورت دارد و نه بدون وصف خاصی از انسان ضرورت دارد و نه بدون وقت خاص انسان، ضرورت دارد.

۴ـ امکان استقبالی: وقایع عالم یا باید در ظرف زمان گذشته، یا آینده و یا حال محقق شود. در ظرف زمانی گذشته ضرورتا چون یا علت آن آمده پس قطعا محقق شده‌اند و یا علت آن نیامده پس قطعا معدوم شده‌اند. پس وقایع گذشته ضروری است (ضروری الوجود و ضروری العدم) و در زمان حال هم یا علت آن آمده، پس ضروری الوجود اند و یا علت آن نیامده، پس ضروری العدم هستند و یک وقایعی است که در ظرف آینده ممکن است تحقق پیدا کند، مثل زلزله که معلوم نیست علت قطعا خواهد آمد یا نه، پس این واقعیت در آینده محتمل است و حتما تحقق و عدم آن را ندارد. پس امکان ذاتی عبارت است از سلب ضرورت ذاتی، سلب ضرورت وصفی و سلب ضرورت وقتی، و سلب ضرورت بشرط محمول.

اما مرحوم علامه می‌فرماید: امکان استقبالی نداریم، این امکان استقبالی ناشی از جهل ماست و الا علت در نفس الامر و ظرف واقع خودش، یا می‌آید و یا نمی‌آید؛ لذا وقایع آینده هم مثل وقایع گذشته‌اند که ضروری هستند.

۵ـ امکان وقوعی: در مقابل امتناع وقوعی است، به عبارت دیگر: وقوع شیء به محال نمی‌انجامد، و دو شرط دارد: ۱ـ باید شیء ذاتاً ممکن باشد و ممتنع بالذات نباشد ۲ـ به سبب غیر هم ممکن باشد. مثل حرکت دست زید، که هم فی ذاته ممکن است و هم عاملی نباشد که مانع حرکت دست وی باشد، و الا اگر مثلا دست او شکسته است یا کسی دست او را گرفته باشد که نمی‌تواند دست خود را تکان دهد، امکان وقوعی ندارد.

طبق نظر مشهور قائل اند که حرکت ذاتا برای مجردات محال است، چون مجردات فعلیت تام است و در حرکت باید قوه‌ای به فعلی تغییر پیدا کند، پس حرکت مجردات امکان وقوعی ندارد.

۶ـ امکان استعدادی: در جلسه بعد

۶

تطبیق

فتحصل ، أن الترجيح إنما هو بإيجاب العلة وجود المعلول ، بحيث يتعين له الوجود ويستحيل عليه العدم ، أو إيجابها عدمه فالشيء ، أعني الممكن ما لم يجب لم يوجد.

خاتمة ، ما تقدم من الوجوب ، هو الذي يأتي الممكن من ناحية علته ، وله وجوب آخر يلحقه بعد تحقق الوجود أو العدم ، وهو المسمى بالضرورة بشرط المحمول ، فالممكن الموجود محفوف بالضرورتين ، السابقة واللاحقة.

الفصل السادس

في معاني الإمكان

الإمكان المبحوث عنه هاهنا هو ، لا ضرورة الوجود والعدم بالنسبة إلى الماهية ، المأخوذة من حيث هي ، وهو المسمى بالإمكان الخاص والخاصي.

وقد يستعمل الإمكان بمعنى ، سلب الضرورة عن الجانب المخالف ، سواء كان الجانب الموافق ضروريا أو غير ضروري ، فيقال الشيء الفلاني ممكن أي ليس بممتنع ، وهو المستعمل في لسان العامة ، أعم من الإمكان الخاص ، ولذا يسمى إمكانا عاميا وعاما.

وقد يستعمل في معنى أخص من ذلك ، وهو سلب الضرورات الذاتية والوصفية والوقتية ، كقولنا الإنسان كاتب بالإمكان ، حيث إن الإنسانية لا تقتضي ضرورة الكتابة ، ولم يؤخذ في الموضوع وصف يوجب الضرورة ، ولا وقت كذلك ، وتحقق الإمكان بهذا المعنى في القضية ، بحسب

الاعتبار العقلي ، بمقايسة المحمول إلى الموضوع ، لا ينافي ثبوت الضرورة بحسب الخارج بثبوت العلة ، ويسمى الإمكان الأخص.

وقد يستعمل بمعنى سلب الضرورة من الجهات الثلاث ، والضرورة بشرط المحمول أيضا ، كقولنا زيد كاتب غدا بالإمكان ، ويختص بالأمور المستقبلة التي لم تتحقق بعد ، حتى يثبت فيها الضرورة بشرط المحمول ، وهذا الإمكان إنما يثبت بحسب الظن والغفلة ، عن أن كل حادث مستقبل إما واجب أو ممتنع ، لانتهائه إلى علل موجبة مفروغ عنها ، ويسمى الإمكان الاستقبالي.

وقد يستعمل الإمكان بمعنيين آخرين ، أحدهما ما يسمى الإمكان الوقوعي ، وهو كون الشيء بحيث لا يلزم من فرض وقوعه محال ، أي ليس ممتنعا بالذات أو بالغير ، وهو سلب الامتناع عن الجانب الموافق ، كما أن الإمكان العام سلب الضرورة عن الجانب المخالف.

وثانيهما الإمكان الاستعدادي وهو كما ذكروه ، نفس الاستعداد ذاتا وغيره اعتبارا ، فإن تهيؤ الشيء لأن يصير شيئا آخر ، له نسبة إلى الشيء المستعد ، ونسبة إلى الشيء المستعد له ، فبالاعتبار الأول يسمى استعدادا ، فيقال مثلا النطفة لها استعداد أن تصير إنسانا ، وبالاعتبار الثاني يسمى الإمكان الاستعدادي فيقال ، الإنسان يمكن أن يوجد في النطفة.

والفرق بينه وبين الإمكان الذاتي ، أن الإمكان الذاتي كما سيجيء (١) ، اعتبار تحليلي عقلي ، يلحق الماهية المأخوذة من حيث هي ، والإمكان الاستعدادي صفة وجودية ، تلحق الماهية الموجودة ، فالإمكان الذاتي يلحق الماهية الإنسانية ، المأخوذة من حيث هي ، والإمكان الاستعدادي ، يلحق

__________________

(١) في الفصل الآتي.