شش اصطلاح برای امکان وجود دارد:
۱ـ امکان خاص: تساوی ماهیت نسبت به وجود و عدم یا به عبارت دیگر سلب ضرورت از طرف وجود و عدم، مثلا الانسان ممکن بالامکان الخاص. یعنی ماهیت انسان تساوی نسبت به وجود و عدم دارد.
۲ـ امکان عام: سلب ضرورت از طرف مقابل قضیه، مثل انسان موجود است بالامکان العام، که ضرورت ندارد موجود نبودن برای انسان و نسبت به طرف مذکور در قضیه ساکت است. یا مثلا الله تبارک و تعالی موجود بالامکان العام، که طرف مذکور موجود بودن است، و طرف غیر مذکور موجود نبودن، که موجود نبودن برای خدا ضرورت ندارد اما نسبت به موجود بودن خدا که ضرورت وجود دارد یا نه، ساکت است.
دو نکته:
الف ـ وجه تسمیه امکان عام از این جهت است که هم با امکان خاص سازگار است و هم با وجوب سازگار است. مثلا در الانسان موجود بالامکان العام، یعنی موجود نبودن برای انسان ضرورت ندارد و نسبت به موجود بودن ساکت است و ما از خارج میدانیم که موجود بودن هم برای انسان ضرورتی ندارد، پس امکان عام با امکان خاص در این مثال در ناحیه موجود بودن، جمع شد. و در مثال دوم الله موجود بالامکان العام که از طرف موجود نبودن سلب ضرورت میکند، که ما از خارج میدانیم که موجود بودن برای خداوند ضرورت دارد، پس امکان عام با وجوب هم سازگار است، لذا امکان عام گفته شده است.
ب ـ رابطه بین امکان عام و امکان خاص عموم و خصوص مطلق است، یعنی امکان عام گاهی با وجوب و گاهی با امکان خاص همراه میشود، لذا اعم است.
۳ـ امکان اخص: سلب ضرورت ذاتیه و سلب ضرورت وصفیه و سلب ضرورت وقتیه، مثلا انسان نویسنده است به امکان اخص که نویسنده بودن برای ذات انسان (یعنی نویسنده بودن برای ذات انسان ضرورت ندارد)، وصفی که انسان ان را پذیرفته باشد (یعنی انسان متصف به وصفی نیست که به اعتبار آن وصف، ضرورت نوسندگی برای انسان آمده باشد) وقت خاصی که انسان در ان قرار گرفته باشد (یعنی انسان در وقت و ظرف خاصی از زمان واقع شده که به اعتبار آن ظرف زمان، محمول نویسنده برای او ضرورت دارد.) ضرورت ندارد.
توضیح: گاهی ضرورت، ضرورت ذاتی است که یک محمولی برای ذات انسان ضرورت دارد مثل الانسان ناطق، که ناطق بودن ضرورت دارد برای ذات انسان، و گاهی ضرورت وصفی است مثل انسان مادامی که متصف به وصف کتابت است، متحرک الاصابع است، که تحرک اصابع برای ذات انسان ضرورت ندارد، بلکه تا مادامی که چنین وصفی را دارد، برای او ضرورت دارد و گاهی ضرورت وقتی است، مثلا زمین در وقت تابش نور خورشید روشن است، که روشن بودن برای زمین ضرورت ندارد، بلکه برای زمین در وقتی خاص، ضرورت دارد و آن وقت تابش خورشید است.
پس امکان اخص محمولی است که برای موضوعی ثابت شده است که این محمول نه برای ذات آن موضوع ضرورت دارد و نه بدون وصف خاصی از انسان ضرورت دارد و نه بدون وقت خاص انسان، ضرورت دارد.
۴ـ امکان استقبالی: وقایع عالم یا باید در ظرف زمان گذشته، یا آینده و یا حال محقق شود. در ظرف زمانی گذشته ضرورتا چون یا علت آن آمده پس قطعا محقق شدهاند و یا علت آن نیامده پس قطعا معدوم شدهاند. پس وقایع گذشته ضروری است (ضروری الوجود و ضروری العدم) و در زمان حال هم یا علت آن آمده، پس ضروری الوجود اند و یا علت آن نیامده، پس ضروری العدم هستند و یک وقایعی است که در ظرف آینده ممکن است تحقق پیدا کند، مثل زلزله که معلوم نیست علت قطعا خواهد آمد یا نه، پس این واقعیت در آینده محتمل است و حتما تحقق و عدم آن را ندارد. پس امکان ذاتی عبارت است از سلب ضرورت ذاتی، سلب ضرورت وصفی و سلب ضرورت وقتی، و سلب ضرورت بشرط محمول.
اما مرحوم علامه میفرماید: امکان استقبالی نداریم، این امکان استقبالی ناشی از جهل ماست و الا علت در نفس الامر و ظرف واقع خودش، یا میآید و یا نمیآید؛ لذا وقایع آینده هم مثل وقایع گذشتهاند که ضروری هستند.
۵ـ امکان وقوعی: در مقابل امتناع وقوعی است، به عبارت دیگر: وقوع شیء به محال نمیانجامد، و دو شرط دارد: ۱ـ باید شیء ذاتاً ممکن باشد و ممتنع بالذات نباشد ۲ـ به سبب غیر هم ممکن باشد. مثل حرکت دست زید، که هم فی ذاته ممکن است و هم عاملی نباشد که مانع حرکت دست وی باشد، و الا اگر مثلا دست او شکسته است یا کسی دست او را گرفته باشد که نمیتواند دست خود را تکان دهد، امکان وقوعی ندارد.
طبق نظر مشهور قائل اند که حرکت ذاتا برای مجردات محال است، چون مجردات فعلیت تام است و در حرکت باید قوهای به فعلی تغییر پیدا کند، پس حرکت مجردات امکان وقوعی ندارد.
۶ـ امکان استعدادی: در جلسه بعد