درس بدایة الحکمة

جلسه ۲۹: جلسه بیست و نهم

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث سابق

۳

اشکال ششم بر وجود ذهنی

دو نکته در رابطه با این اشکال:

۱ـ این اشکال ناظر به ادعای دوم است که اثبات کند ماهیت خارجی در وجود ذهنی محفوظ نیست.

۲ـ مبنای این اشکال بر اساس دانس فیزیولوژی است.

بیان اشکال ایشان:

صغری: علم و ادراک فعل و انفعال مادی است. کبری: فعل و انفعال مادی آورنده تصویری مادی است. نتیجه: علم و ادراک آورنده تصویری مادی است. پس ماهیت وجود ذهنی با وجود خارجی متحد نیست، بلکه وجود ذهنی دارای ماهیت مادی است که تصویری است که در ذهن نقش بسته است. پس همان ماهیت مادی در وجود ذهنی محفوظ نمانده است.

توضیح صغری: وقتی که با یک شیء خارجی برخورد می‌کنیم، از این شیء خارجی یک نوری به چشم ما برخورد می‌کند، سپس مسیری را طی می‌کند و در ماده زلالی به نام شبکیه می‌افتد، و در آنجا این نور باعث می‌شود که یک سلسله تغییرات و تحریکاتی را در رگ‌های عصبی ایجاد کند و پیام‌هایی به وسیله این رگ‌های عصبی به مغز رود و بخشی از سلول‌های مغز آنچه را که در خارج دیده‌ایم، تفسیر می‌کند، لذا پدیده دیدن رخ می‌دهد، پس دیدن، علم و ادراک یک فرایند و مجموعه‌ای از فعل و انفعالات مادی است.

توضیح کبری: امر مادی به نام نور آمد و تبدیل به امر مادی دیگری به نام تصویر شد.

جواب علامه:

اگر علم و ادراک همان فعل و انفعالات مادی بود، که ایجاد کننده تصویر مادی است، لازم می‌آمد دو امر: ۱ـ جهل مرکب ۲ـ سفسطه و التالی باطل فالمقدم مثله.

اثبات صغری: علت این ملازمه این است که مدرک بالذات ما تصویری است که ماهیتاً مادی است و وقتی مادی بود الزاما با واقعیت خارجی مطابقتی نخواهد داشت، و وقتی مطابقت نداشته باشد، پس هم جهل مرکب لازم می‌آید و هم سفسطه. جهل مرکب از این جهت که متوجه نیست که نمی‌داند و تصویر مادی است در حالی که آنچه که در خارج است ممکن است ماهیت مادی نباشد، پس صورت ذهنی منطبق با ماهیت خارجی نیست. و سفسطه (عدم ادراک و راهیابی نسبت به واقع) از این جهت که انچه که در خارج است یک واقعیتی دارد، و آنچه که در ذهن معلوم است، یک ماهیت دیگری دارد؛ پس راهی به واقعیت خارج از خود انسان ندارد.

اثبات کبری: بطلان سفسطه و جهل مرکب به بداهت آن واگذار می‌کنیم.

البته در بحث علت و معلول بیان خواهیم کرد که علت (حیثیت اثر گذار) به دو قسم است:

۱ـ علت حقیقی: مثلا در جهان هستی علت حقیقی خداوند متعال است.

۲ـ علت معد: مثل بارندگی باران و مساعد بودن زمین. که باعث رشد گیاهان می‌شود.

حال ما که قائل هستیم که علم عبارت از فعل و انفعالات مادی نیست، ولی فعل و انفعالات مادی می‌توانند علت معد برای تحقق علم باشند، به عبارت دیگر برای اینکه نفس ایجاد ادراک و علم کند، نیازمند به علل معدی هست که همین اندام‌های مادی است.

۴

تطبیق و توضیح

علت اینکه علماء طبیعی در صورت می‌خواهد مثال بیان کنند، در صور حسی و خیالی صحیبت می‌کنند و حال آنکه در ذهن صور حسی و خیالی و وهمی و عقلی داریم؟

جواب این است که آن دو صور، جزئی متشخص معدود هستند، ولی در صور عقلی در اشکال هفتم خواهد آمد.

اگر کسی اشکال کند که این تصویری که در نقطه زرد شبکیه می‌افتد، به اندازه خیلی کوچک است، و چطور می‌تواند این مقدار از نور طول و عرض و ارتفاع این کوه را نشان دهد؟

در جواب می‌فرماید: به همان نسبتی که اجزاء یک شیء وجود دارد، به همان نسبت در تصویر وجود دارد و این نوری که حاوی تصویر است، هر مقدار آن به همان نسبت از این شیء تشکیل شده است.

۵

اشکال هفتم بر وجود ذهنی

این اشکال متشکل از یک قیاس استثنایی اتصالی است: 

صغری: اگر علم عبارت باشد از صورت‌های ذهنی حاصل از اشیاء در نفس، لازم می‌آید امر واحد هم کلی باشد و هم متشخص و جزئی و التالی باطل فالمقدم مثله.

اثبات صغری: چون بنابر نظریه کسانی که قائل به وجود ذهنی هستند، صورت‌های عقلی ـ صور حسی و خیالی فعلا خارج از بحث است، چون امر جزئی هستند ـ مثل مفهوم انسان، جسم، ظلم و... باید کلی باشند، چون از عوارض شخصیه تجرید شده‌اند، و از طرفی باید جزئی باشند، چون یک صورتی است که در نفس انسان محقق شده و نفس انسان امر جزئی است، پس صورت ایجاد شده در نفس جزئی است، پس مفهوم کلی در نفس جزئی شده است، پس امر واحد هم کلی است و هم جزئی.

و التالی باطل چون ممکن نیست که امر واحد هم جزئی و هم کلی باشد، چون این دو متقابل اند و لایجتمعان.

جواب علامه:

تالی کلام باطل است، یعنی اشکال ندارد که یک شیء واحد هم کلی باشد و هم متشخص، چون متقابلان در زمان واحد، موضوع واحد، جهت واحد جمع نمی‌شوند، و الا اگر وحدت این سه امر وجود نداشته باشد، قابل جمع اند و در اینجا به حمل اولی کلی اند و به حمل شایع جزئی اند.

۶

تطبیق

براريها وبحارها ، وما فوقها من السماء بأرجائها البعيدة ، والنجوم والكواكب بأبعادها الشاسعة ، وحصول هذه المقادير العظيمة في الذهن ، بمعنى انطباعها في جزء عصبي أو قوة دماغية كما قالوا به ، من انطباع الكبير في الصغير وهو محال ، ودفع الإشكال بأن المنطبع فيه ، منقسم إلى غير النهاية لا يجدي شيئا ، فإن الكف لا تسع الجبل ، وإن كانت منقسمة إلى غير النهاية.

والجواب عنه أن الحق كما سيأتي (١) ، أن الصور الإدراكية الجزئية غير مادية ، بل مجردة تجردا مثاليا ، فيها آثار المادة من مقدار وشكل وغيرهما ، دون نفس المادة ، فهي حاصلة للنفس في مرتبة تجرده المثالي ، من غير أن تنطبع في جزء بدني أو قوة متعلقة بجزء بدني.

وأما الأفعال والانفعالات الحاصلة في مرحلة المادة ، عند الإحساس بشيء أو عند تخيله ، فإنما هي معدات تتهيأ بها النفس ، لحصول الصور العلمية الجزئية المثالية عندها.

الإشكال السادس أن علماء الطبيعة بينوا ، أن الإحساس والتخيل بحصول صور الأجسام المادية ، بما لها من النسب والخصوصيات الخارجية ، في الأعضاء الحاسة وانتقالها إلى الدماغ ، مع ما لها من التصرف فيها بحسب طبائعها الخاصة ، والإنسان ينتقل إلى خصوصية ، مقاديرها وأبعادها وأشكالها بنوع من المقايسة ، بين أجزاء الصورة الحاصلة عنده ، على ما فصلوه في محله ، ومع ذلك لا مجال للقول ، بحضور الماهيات الخارجية بأنفسها في الأذهان.

والجواب عنه ، أن ما ذكروه من الفعل والانفعال المادي ، عند حصول العلم بالجزئيات في محله ، لكن هذه الصور المنطبعة ، المغايرة للمعلومات الخارجية ، ليست هي المعلومة بالذات ، بل هي معدات تهيىء النفس ، لحضور الماهيات الخارجية عندها ، بوجود مثالي غير مادي ، وإلا لزمت السفسطة لمكان

__________________

(١) في المرحلة الحادية عشرة الفصل الأول والثاني.

المغايرة بين الصور ، الحاصلة في أعضاء الحس والتخيل وبين ذوات الصور.

بل هذا من أقوى الحجج على حصول الماهيات ، بأنفسها عند الإنسان بوجود غير مادي ، فإن الوجود المادي لها كيفما فرض ، لم يخل عن مغايرة ما بين الصور الحاصلة ، وبين الأمور الخارجية ذوات الصور ، ولازم ذلك السفسطة ضرورة.

الإشكال السابع ، أن لازم القول بالوجود الذهني ، كون الشيء الواحد كليا وجزئيا معا وبطلانه ظاهر ، بيان الملازمة أن ماهية الإنسان المعقولة مثلا ، من حيث تجويز العقل صدقها على كثيرين كلية ، ومن حيث حصولها لنفس عاقلها الشخصية ، وقيامها بها جزئية متشخصة بتشخصها ، متميزة من ماهية الإنسان المعقولة ، لغير تلك النفس من النفوس ، فهي كلية وجزئية معا.

والجواب عنه أن الجهة مختلفة ، فهي من حيث إنها وجود ذهني مقيس إلى الخارج كلية ، تقبل الصدق على كثيرين ، ومن حيث إنها كيفية نفسانية ، من غير مقايسة إلى الخارج جزئية.