درس بدایة الحکمة

جلسه ۲۸: جلسه بیست و هشتم

 
۱

خطبه

۲

اشکال پنجم بر وجود ذهنی

بیان اشکال: اگر ماهیت اشیاء خارجی در وجود‌های ذهنی هم محفوظ بماند، لازم می‌آید انطباع کبیر در صغیر، و التالی باطل فالمقدم مثله.

اثبات صغری: چون قرار است ماهیت اشیاء خارجی در وجود ذهنی محفوظ باشد و انسان‌ها هم اشیاء خارجی بسیاری را تصور می‌کنند، که بعضی از آنها بسیار بزرگ هستند مثل کوه‌ها، اقیانوس‌ها، و... و اگر قرار باشد ماهیت این‌ها در وجود ذهنی محفوظ باشد، پس باید به همان اندازه در ذهن هم محقق شوند در حالی که ذهن و نفس یک حجم محدودی دارد، لذا انطباع کبیر (مثل کوه) در صغیر (ذهن انسان) می‌شود.

کبری هم بدیهی است که هیچ کبیری در صغیر بدون تغییر اندازه آنها منطبع نمی‌شود. پس ماهیت اشیاء خارجی در وجود ذهنی محفوظ نمی‌ماند.

اما خود مستشکل اشکالی مطرح می‌کنند: اگر گفته شود که این صور با عظمت خود انطباع در مغز پیدا می‌کنند که آن مغز به اقتضاء ماهیتی که دارد قابلیت انقسام به بی‌نهایت را دارد، چون ماده این قابلیت را دارد که به بی‌نهایت اجزاء تقسیم شود، چون اگر قرار باشد به جایی برسد که تجزیه نشود، یعنی به جایی رسیده است که طول و عرض و ارتفاع ندارد و در این صورت مسلتزم این است که آنچه که ذو ابعاد ثلاثله نیست، باعث ایجاد ذو ابعاد ثلاثه گردد و فاقد شیء معطی شیء نمی‌شود. پس نتیجه این شد که انطباع کبیر در بی‌نهایت شد.

اما جواب می‌دهد: اولا: این شبهه‌ای در مقابل بدیهی است، چون اگر چیزی به بی‌نهایت تقسیم شد، ملازمه ندارد که خود آن هم بی‌نهایت باشد، بلکه آن شیء محدود است ولی بی‌نهایت تقسیم می‌پذیرد.

ثانیا: یک جسم مادی قابلیت انقسام تا بی‌نهایت را داراست، اما تا بی‌نهایت اقسام بالفعل ندارد تا گفته شود که کبیر بالفعل هر کدام از آن در قسمتی از این اجزاء بی‌نهایت بالفعل انطباق پیدا کند. پس چون بالفعل به اجزاء بی‌نهایت تقسیم نمی‌شود و فقط قابلیت آن را دارد، لذا انطباق کبیر در آن معنی ندارد.

اشکال علامه:

اولا: بیان شد که ماهیت وجود‌های خارجی در وجود‌های ذهنی محفوظ است نه اینکه آن وجود خارجی بخارجیته در ذهن محقق می‌شود

ثانیا: این اشکال در جایی است که کبیر مادی باشد و محل آن هم مادی باشد، و حال آنکه صور ذهنی غیر مادی است و هم نفسی که این صور ذهنی در آن تحقق پیدا می‌کند، غیر مادی است. پس آن انطباع کبیر در صغیر که محال است در اینجا موضوع ندارد.

البته علامه در خلال جواب به یک مطلبی هم اشاره می‌کند:

تجرد نفس مراتبی دارد، یک تجرد مثالی و یک تجرد غیر مثالی دارد که در مرتبه تجرد مثالی، نفس مادی نیست، یعنی از قید زمان، مکان، و امثال ذلک رهاست، اما سایر خواص ماده مثل رنگ، و شکل و... وجود دارد.

و یک تجرد غیر مثالی دارد که هیچ یک از خواص ماده را ندارد. و صورت‌های محقق در نفس اگر صور حسی و خیالی باشند، در مرتبه تجرد مثالی حضور دارند و اگر صور علمی از معانی کلی باشند، مثل ظلم، عدل و... در مرتبه تجرد غیر مثالی نفس هستند.

۳

تطبیق

۴

اشکال به عدم مادی بودن صور ادراکی

صور ادراکی جزئی امر مجرد نیستند، و یا نهایتا در مرتبه مثالی نفس انطباق پیدا می‌کند، چون وقتی انسان چیزی را ادراک می‌کند، یک فعل و انفعالاتی در مغز انسان رخ می‌دهد که قابل مشاهده با چشم هست، پس معلوم می‌شود که این صورت علمی به وسیله همین فعل و انفعالات مادی رخ می‌دهد.

در جواب ایشان می‌فرماید:

این علت معد است، یعنی فراهم کننده زمینه تأثیر علت اصلی است، و علت اصلی همان نفس است. پس این فعل و انفعالات خارجی باعث می‌شود که تأثیر اصلی علت اصلی که نفس است، حاصل شود و آن ادراک صور ذهنی است.

۵

تطبیق

موضوعة لها مستغنية عنها في نفسها ، فهي عرض لها ويصدق عليها حد الكيف ، ودعوى أن ليس هناك أمر زائد على النفس ، منضم إليها ممنوعة.

فظهر أن الصورة العلمية من حيث كونها ، حالا أو ملكة للنفس كيف حقيقة وبالذات ، ومن حيث كونها موجودا ذهنيا ، كيف بالعرض وهو المطلوب.

الإشكال الثالث ، أن لازم القول بالوجود الذهني ، وحصول الأشياء بأنفسها في الأذهان كون النفس ، حارة باردة عريضة طويلة ، متحيزة متحركة مربعة مثلثة مؤمنة كافرة وهكذا ، عند تصور الحرارة والبرودة إلى غير ذلك ، وهو باطل بالضرورة بيان الملازمة ، أنا لا نعني بالحار والبارد والعريض والطويل ونحو ذلك ، إلا ما حصلت له هذه المعاني وقامت به.

والجواب عنه ، أن المعاني الخارجية كالحرارة والبرودة ونحوهما ، إنما تحصل في الأذهان بماهياتها لا بوجوداتها العينية ، وتصدق عليها بالحمل الأولي دون الشائع ، والذي يوجب الاتصاف حصول هذه المعاني ، بوجوداتها الخارجية وقيامها بموضوعاتها ، دون حصول ماهياتها لها وقيام ما هي هي بالحمل الأولي.

الإشكال الرابع أنا نتصور المحالات الذاتية ، كشريك الباري واجتماع النقيضين وارتفاعهما ، وسلب الشيء عن نفسه ، فلو كانت الأشياء حاصلة بأنفسها في الأذهان ، استلزم ذلك ثبوت المحالات الذاتية.

والجواب عنه ، أن الحاصل من المحالات الذاتية في الأذهان ، مفاهيمها بالحمل الأولي دون الحمل الشائع ، فشريك الباري في الذهن شريك الباري بالحمل الأولي ، وأما بالحمل الشائع فهو كيفية نفسانية ممكنة مخلوقة للباري ، وهكذا في سائر المحالات.

الإشكال الخامس أنا نتصور الأرض ، بما رحبت بسهولها وجبالها و

براريها وبحارها ، وما فوقها من السماء بأرجائها البعيدة ، والنجوم والكواكب بأبعادها الشاسعة ، وحصول هذه المقادير العظيمة في الذهن ، بمعنى انطباعها في جزء عصبي أو قوة دماغية كما قالوا به ، من انطباع الكبير في الصغير وهو محال ، ودفع الإشكال بأن المنطبع فيه ، منقسم إلى غير النهاية لا يجدي شيئا ، فإن الكف لا تسع الجبل ، وإن كانت منقسمة إلى غير النهاية.

والجواب عنه أن الحق كما سيأتي (١) ، أن الصور الإدراكية الجزئية غير مادية ، بل مجردة تجردا مثاليا ، فيها آثار المادة من مقدار وشكل وغيرهما ، دون نفس المادة ، فهي حاصلة للنفس في مرتبة تجرده المثالي ، من غير أن تنطبع في جزء بدني أو قوة متعلقة بجزء بدني.

وأما الأفعال والانفعالات الحاصلة في مرحلة المادة ، عند الإحساس بشيء أو عند تخيله ، فإنما هي معدات تتهيأ بها النفس ، لحصول الصور العلمية الجزئية المثالية عندها.

الإشكال السادس أن علماء الطبيعة بينوا ، أن الإحساس والتخيل بحصول صور الأجسام المادية ، بما لها من النسب والخصوصيات الخارجية ، في الأعضاء الحاسة وانتقالها إلى الدماغ ، مع ما لها من التصرف فيها بحسب طبائعها الخاصة ، والإنسان ينتقل إلى خصوصية ، مقاديرها وأبعادها وأشكالها بنوع من المقايسة ، بين أجزاء الصورة الحاصلة عنده ، على ما فصلوه في محله ، ومع ذلك لا مجال للقول ، بحضور الماهيات الخارجية بأنفسها في الأذهان.

والجواب عنه ، أن ما ذكروه من الفعل والانفعال المادي ، عند حصول العلم بالجزئيات في محله ، لكن هذه الصور المنطبعة ، المغايرة للمعلومات الخارجية ، ليست هي المعلومة بالذات ، بل هي معدات تهيىء النفس ، لحضور الماهيات الخارجية عندها ، بوجود مثالي غير مادي ، وإلا لزمت السفسطة لمكان

__________________

(١) في المرحلة الحادية عشرة الفصل الأول والثاني.