درس بدایة الحکمة

جلسه ۲۶: جلسه بیست و ششم

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث

۳

تکرار اشکال مرحوم سبزواری و جواب علامه از آن

اشکال اول: اشکال مرحوم ملاهادی سبزواری

خلاصه جواب صدرالمتألهین: علم و صور ذهنی به حیث وجودی کیف بالذات است و به حیث حاکویت داخل در هیچ مقوله‌ای نیست، بلکه بالعرض (به واسطه حیثیت وجودی) کیف نفسانی است. بنابر این صور ذهنی به حمل اولی مندرج تحت مقوله‌ای نیستند و به حمل شایع فقط در مقوله کیف مندرج می‌باشند.

اشکال: اگر صورت‌های ذهنی کیف بالذات باشند، لازم می‌آید در ماهیت آنها کیف اخذ شود، والتالی باطل فالمقدم مثله.

اثبات صغری (اثبات ملازمه): هر طبیعتی در فرد خود مأخوذ است، مثل طبیعه الانسان که در فرد زید محفوظ است، بنابر این اگر صورت‌های ذهنی کیف بالذات باشند، پس افراد آن باید کیف باشد.

اثبات کبری (بطلان تالی): از طرفی صور ذهنی کیف بالذات است، و از طرفی (طبق ادعای دوم اکثر حکمای اسلامی) مفهوم یکی دیگر از مقولات نیز در آن فرد مأخوذ است، پس لازم می‌آید اجتماع دو مقوله متباین در یک فرد.

جواب: این جواب دو مرحله است:

۱ـ صغری: صور ذهنی کیف بالعرض اند، کبری: کیف بالعرض به کیف ما بالذات منتهی می‌شود، (و الا یتسلسل) بنابر این صور ذهنی به کیف ما بالذات منتهی می‌شود.

۲ـ اگر صور ذهنی کیف ما بالذات باشند، باید وجود صور ذهنی کیف بالذات باشند. والتالی باطل فالمقدم مثله.

اثبات صغری: چون مفروض همین است، (چون مقسم جوهر و عرض ماهیت است، و وجود صورت‌های ذهنی از حیث اینکه وجودند نه جوهر اند و نه عرض اند،) لذا نیاز به اثبات ندارد.

اثبات کبری: چون وجود نه جوهر و نه عرض است. پس از این دو مرحله این نتیجه به دست می‌آید: صورت‌های ذهنی کیف بالذات نیستند.

اشکال: در این جواب صغری یا ملازمه (اگر صور ذهنی کیف بالذات باشند، هر آینه باید وجود صور ذهنی کیف بالذات باشد) تمام نیست، چون شاید کیف بالذات همان وجود باشد، اما نه وجود صور ذهنی بلکه وجود دیگری که عبارت باشد از «وجود ظهور صورت‌های ذهنی برای نفس»که این ظهور کمال دومی است برای ماهیت‌های معلوم افزون بر اصل وجود و تحقق آن ماهیات در خارج، به عبارت دیگر: هنگام علم به یک چیز دو امر در ذهن تحقق پیدا می‌کند: ۱ـ صورت‌های ذهنی (که حقیقتا از مقوله خاص به خود می‌باشد و مجازاً کیف) ۲ـ ظهور این صورت‌های ذهنی برای نفس (که علم است و کیف بالذات). بنابر این دو مقوله مختلف و مباین در حد و ماهیت صورت‌های ذهنی اخذ نشده است.

جواب این اشکال: هنگام علم به یک چیز، دو امر در ذهن تحقق پیدا نمی‌کند، وجود صورت‌های ذهنی همان ظهور صورت‌های ذهنی برای نفس است، به عبارت دیگر: ظهور شیء ضمیمه‌ای افزوده شده بر وجود صورت‌های ذهنی نیست، دلیل:

۱ـ اگر ظهور شیء کیفی باشد، ضمیمه و افزوده شده بر وجود صور ذهنی هرآینه لازم می‌آمد، آن ضمیمه برای خود باشد، نه برای صورت‌های ذهنی و التالی باطل. فالمقدم مثله.

اثبات صغری: بدیهی است.

اثبات کبری: زیرا باید صورت‌های ذهنی ظهور بالعرض داشته باشند نه ظهور بالذات و این بالاجماع باطل است.

۲ـ مقدمه: محمول بالصمیمه (خارج محمول، یعنی محمولاتی که از صمیم و نهاد موضوع انتزاع می‌شوند و بر موضوع حمل می‌شوند مثل الانسان ممکن، الانسان معلول، الابیض بیاض) یا محمول بالضمیمه (محمولاتی که امری خارج از موضوع بوده وبر موضوع بار می‌شوند، مثل الانسان متعجب، العدد کم، اللون کیف)

صغری: اگر ظهور صورت ذهنی در پیشگاه نفس کیفی باشدضمیمه و افزوده شده بر وجود صورت‌های ذهنی، هر آینه باید همان ظهور، محمول بالضمیمه باشد، نه وجود صورت‌های ذهنی والتالی باطل فالمقدم مثله.

اثبات صغری: کیف از مقولات و محمول بالضمیمه است.

اثبات کبری: وجود صورت عارض نفس می‌شود و سپس ظهور بر این وجود عارض می‌شود، پس خود وجود صورت ذهنی کیفی برای نفس است.

اما اشکال این است که صورت‌های ذهنی یا موجود‌های ذهنی کیف برای نفس نیستند، چون اگر کیف بودند باید نسبت نفس با آنها اضافه مقولی می‌شد، و حال آنکه صحیح نیست، چون لازمه اضافه مقولی بودن دو طرف مستقل بودن است، و از طرفی باید صورت‌های ذهنی تحت مقوله اضافه باشند، و اگر رابطه آنها اضافه اشراقی باشد، چون اینها از سنخ وجود هستند، و وجود صورت از آن جهت که وجود است داخل تحت هیچ مقوله‌ای نیست، چون همه مقولات ماهیت است. لذا کلام استاد صحیح نیست.

حال به پاسخ سوال می‌پردازیم: این ارتباط (ارتباط بین نفس و ظهور صورت در پیشگاه نفس) یا اضافه و ارتباط مقولی است (که قبول نداریم و مردود است) که در این صورت ماهیت علم از مقوله «اضافه» خواهد بود نه کیف. و یا اضافه نفس و شیء ظاهر در آن اضافه اشراقی است (که همین نظر صحیح است) در این صورت علم به شیء = ایجاد صورت شیء در ذهن = وجود صورت در ذهن. بنابر این تحت هیچ مقوله‌ای نیست.

علامه در جواب می‌فرماید:

از شأن ایشان این اشکال به دور است، چون خود ملاصدرا بیان فرمود که وجود‌های ذهنی متحیز به دو حیث اند: مرآتیت، وجود و به حیث مرآتیت مندرج تحت هیچ مقوله‌ای نیستند، و به حیث وجودی آن مندرج تحت مقوله کیف هستنند و اضافه آنها به نفس اشراقی است، که نفس این‌ها را ایجاد کرده است.

ثانیا: اینکه صور ذهنی کیفی نیستند که ضمیمه به نفس شوند خلاف وجدان است، و جدان حاکم است که در نفس با دیدن تصویر کیفیتی حادث می‌شود که قبل از آن وجود نداشته است.

۴

تطبیق

فتبين أن الصورة الذهنية ، غير مندرجة تحت ما يصدق عليها من المقولات ، لعدم ترتب آثارها عليها ، لكن الصورة الذهنية ، إنما لا تترتب عليها آثار المعلوم الخارجي من حيث هي وجود ، مقيس إلى ما بحذائها من الوجود الخارجي ، وأما من حيث إنها حاصلة للنفس ، حالا أو ملكة تطرد عنها الجهل ، فهي وجود خارجي موجود للنفس ناعت لها ، يصدق عليه حد الكيف بالحمل الشائع ، وهو أنه عرض لا يقبل قسمة ولا نسبة لذاته ، فهو مندرج بالذات تحت مقولة الكيف ، وإن لم يكن من جهة كونه وجودا ذهنيا ، مقيسا إلى الخارج داخلا تحت شيء من المقولات ، لعدم ترتب الآثار ، اللهم إلا تحت مقولة الكيف بالعرض.

وبهذا البيان يتضح اندفاع ما أورده بعض المحققين ، على كون العلم كيفا بالذات ، وكون الصورة الذهنية كيفا بالعرض ، من أن وجود تلك الصور في نفسها ووجودها للنفس واحد ، وليس ذلك الوجود والظهور للنفس ، ضميمة تزيد على وجودها تكون هي كيفا في النفس ، لأن وجودها الخارجي لم يبق بكليته ، وماهياتها في أنفسها كل من مقولة خاصة ، وباعتبار وجودها الذهني لا جوهر ولا عرض ، وظهورها لدى النفس ، ليس سوى تلك الماهية وذلك الوجود ، إذ ظهور الشيء ليس أمرا ينضم إليه ، وإلا لكان ظهور نفسه ، وليس هناك أمر آخر والكيف من المحمولات بالضميمة ، والظهور والوجود للنفس لو كان نسبة مقولية ، كان ماهية العلم إضافة لا كيفا ، وإذا كان إضافة إشراقية كان وجودا ، فالعلم نور وظهور وهما وجود ، والوجود ليس ماهية.

وجه الاندفاع ، أن الصورة العلمية هي الموجودة للنفس الظاهرة لها ، لكن لا من حيث كونها موجودا ذهنيا ، مقيسا إلى خارج لا تترتب عليها آثاره ، بل من حيث كونها حالا أو ملكة للنفس تطرد عنها عدما ، وهي كمال للنفس زائد عليها ناعت لها ، وهذا أثر خارجي مترتب عليها ، وإذا كانت النفس

موضوعة لها مستغنية عنها في نفسها ، فهي عرض لها ويصدق عليها حد الكيف ، ودعوى أن ليس هناك أمر زائد على النفس ، منضم إليها ممنوعة.

فظهر أن الصورة العلمية من حيث كونها ، حالا أو ملكة للنفس كيف حقيقة وبالذات ، ومن حيث كونها موجودا ذهنيا ، كيف بالعرض وهو المطلوب.

الإشكال الثالث ، أن لازم القول بالوجود الذهني ، وحصول الأشياء بأنفسها في الأذهان كون النفس ، حارة باردة عريضة طويلة ، متحيزة متحركة مربعة مثلثة مؤمنة كافرة وهكذا ، عند تصور الحرارة والبرودة إلى غير ذلك ، وهو باطل بالضرورة بيان الملازمة ، أنا لا نعني بالحار والبارد والعريض والطويل ونحو ذلك ، إلا ما حصلت له هذه المعاني وقامت به.

والجواب عنه ، أن المعاني الخارجية كالحرارة والبرودة ونحوهما ، إنما تحصل في الأذهان بماهياتها لا بوجوداتها العينية ، وتصدق عليها بالحمل الأولي دون الشائع ، والذي يوجب الاتصاف حصول هذه المعاني ، بوجوداتها الخارجية وقيامها بموضوعاتها ، دون حصول ماهياتها لها وقيام ما هي هي بالحمل الأولي.

الإشكال الرابع أنا نتصور المحالات الذاتية ، كشريك الباري واجتماع النقيضين وارتفاعهما ، وسلب الشيء عن نفسه ، فلو كانت الأشياء حاصلة بأنفسها في الأذهان ، استلزم ذلك ثبوت المحالات الذاتية.

والجواب عنه ، أن الحاصل من المحالات الذاتية في الأذهان ، مفاهيمها بالحمل الأولي دون الحمل الشائع ، فشريك الباري في الذهن شريك الباري بالحمل الأولي ، وأما بالحمل الشائع فهو كيفية نفسانية ممكنة مخلوقة للباري ، وهكذا في سائر المحالات.

الإشكال الخامس أنا نتصور الأرض ، بما رحبت بسهولها وجبالها و