چهار پاسخ از دو اشکال مذکور بیان کرده است:
۱ـ فاضل قوشجی
برای جواب ایشان ذکر دو مقدمه لازم است:
۱ـ هنگام تحقق ادراک دو چیز در ذهن تحقق پیدا میکند: علم و معلوم و علم عبارت است از انعکاس صورت یک ماهیت در نفس. و معلوم عبارت است از همان متعلق صورت انعکاس یافته است.
۲ـ در مورد علم و معلوم و نحوه تحقق آنها دو نظریه وجود دارد: ۱ـ اتحاد علم و معلوم در ذهن. ۲ـ انفکاک علم و معلوم در ذهن.
جواب ایشان: وقتی یک ماهیت را تصور میکنیم، مثل ماهیت انسان، در حقیقت دو حقیقت ممتاز در ذهن تحقق پیدا میکند: ماهیت انسان و انعکاس صورت انسان. ماهیت انسان همان متصور و معلوم است که در ظرف ذهن و نفس ماهیت انسان محقق میشود. پس این ماهیت انسان معلوم ما است که یک حقیقت قائم به ذات انسان است. یا مثلا ظرف زمان و ظرف مکان. که در این ظرف زمان و مکان چیزی به نام موجود مادی محقق میشود که تحقق این موجود مادی در این ظرف مکان و زمان باعث نمیشود که این ظرفها جزء مقومات آن شیء مادی نمیشود. و این سخن در بحث جاری است که وقتی علم به چیزی پیدا میکنیم، دو امر در ذهن ما تحقق پیدا میکند: ۱ـ ماهیت آن شیء مثل انسان که معلوم است که این حقیقت قائم به نفس و ذات انسان است. ۲ـ انعکاس صورت آن ماهیت مثل انعکاس صورت انسان که این همان علم ما است. که این علم یک کیفیت نفسانی قائم به نفس است که خاصیت آن این است که جهل انسان را تبدیل به علم میکند. پس با توجه به این بیان معلوم میشود که شیء واحد مندرج تحت دو مقوله یا دو نوع از یک مقوله لازم نمیآید؛ چون آن علم که قائم به ذات انسان است و معلوم هم کیف نفسانی است.
بله اگر قائل به اتحاد علم و معلوم شدیم و تغایر آن دو فقط اعتباری است، در این صورت این اشکال اندراج شیء واحد تحت دو مقوله یا دو نوع از یک مقوله لازم میآید، چون علم کیف نفسانی است و معلوم هم یک امر جوهری است و شیء واحد هم جوهر و هم کیف نفسانی شده است، اما اگر معلوم و علم متحد نباشد، اشکال ندارد که معلوم تحت یک مقوله و علم تحت مقوله دیگری باشد. پس وحدت موضوع که موجب تناقض گردد وجود ندارد.
علامه در جواب میفرماید: کلام ایشان به دو جهت صحیح نیست:
۱ـ این تحلیل از تحقق یک تصور در ذهن خلاف وجدان است، چون وقتی یک شیئی را تصور میکنیم، وقتی به نفس و وجدان مراجعه میکنیم، نمییابیم که دو چیز در نفس محقق شده باشد، بلکه یک حالتی قبل از ادراک نبود و بعد از ادراک وجدان میکنیم که یک صورتی را داریم. پس کلام ایشان خلاف وجدان است.
۲ـ اساس کلام ایشان مبتنی بر انفکاک حقیقت علم و معلوم است و حال آنکه بحث آن خواهد آمد که علم و معلوم اتحاد دارند، بلکه علم و معلوم و عالم اتحاد دارند. به بیان دیگر دلیلی بر انفکاک علم از معلوم وجود ندارد و حال آنکه ما ادلهای بر اتحاد بعداً قائم میکنیم.
۲ـ سید سند (محمد بن ابراهیم حسینی دشتکی شیرازی)
در وجود ذهنی ماهیت اشیاء خارجی حفظ نمیشود، و لذا اشکالی ندارد که شیء خارجی در خارج مندرج تحت هر مقولهای باشد، و حال آنکه وقتی به ذهن آمد یک انقلابی صورت میگیرد و ماهیت شیء خارجی به نحو منقلب شده در ذهن تحقق پیدا میکند، لذا شیء واحد نیست تا مندرج تحت دو مقوله باشد.
توضیح ذلک: ماهیت یک شیء متفرع بر وجود آن است، پس اول یک وجود محقق میشود و سپس واجد ماهیتی خاص میشود. مثلا این شیء اول موجود میشود سپس ماهیتی به نام جسم که جوهر است، پیدا میکند. و وجود خارجی با وجود ذهنی دو سنخ اند، و هر چه که دو سنخ باشد، پس دارای دو حقیقت مختلف است. پس وجود خارجی و وجود ذهنی دارای دو حقیقت مختلف اند. لذا در خارج جوهر است و در ذهن به کیف نفسانی تبدیل میشود.
ان قلت: وقتی میتوان گفت که همان شیء خارجی به ذهن آمد که یک امر مشترکی بین آن شیء خارجی و ذهن محقق باشد، و در این صورت که امر مشترک باشد، پس انقلاب نیست و اگر انقلاب باشد، پس امر مشترکی بین این شیء خارجی و ذهنی وجود ندارد.
قلت: بله، گرچه همان شیء خارجی به ذهن آمده است، و اتحاد ماهوی ندارند، ولی در عین حال یک امر مشترکی بین آنها مثل ممکن بودن یا شیء بودن هست.
علامه در جواب این نظریه میفرماید: این کلام از دو جهت صحیح نیست:
۱ـ این جواب با مبانی خود ایشان صحیح نیست، چون ایشان قائل به اصاله الماهوی است و حال آنکه طبق این استدلال ماهیت متفرع بر وجود شد. و ثانیا مبنای دیگر شما این است که ـ البته حق هم همین است ـ مقولات با هم تباین به تمام ذات دارند، و حال آنکه شما امر مشترکی بین شیء در خارج و در ذهن ادعا کردید مثل ممکن یا شیء بودن. ـ بله اگر ایشان قائل به اصاله الوجود بود و از طرفی قائل به حرکت جوهری بود، در این صورت اشکالی نداشت که یک وجودی در این مرحله از حرکت ماهیتی انتزاع شود که همان وجود در مرحله دیگر ماهیت دیگری از آن انتزاع شود. ـ و ثالثا ایشان فرمود که وجود خارجی و ذهنی از دو سنخ اند، و حال آنکه اصلا وجود طبق مبنای شما حقیقت ندارد تا از دو سنخ باشد.
۲ـ اگر شیء خارجی با وجود ذهنی تطابق ماهوی نداشته باشد، لازم میآید قول به نظریه اشباح و التالی باطل فالمقدم مثله.
اثبات صغری: چون نظریه اشباه همین بود که آنچه در ذهن تحقق پیدا میکند با آنچه که در خارج تحقق پیدا میکند ماهیتاً یکی نیستند، و نظریه اشباح را هم قبلا باطل کردیم. پس این مدعا باطل است.
۳ـ محقق دوانی
۴ـ صدرالمتألهین