بیان شد که ماهیت وجود خارجی را حکما در وجود ذهنی محفوظ میدانند، که این ادعا را در ضمن جواب از اشکالات مطرح میشود.
که هفت شبهه مطرح میشود که شش شبهه پیرامون همین ادعای دوم (که ماهیت وجود خارجی در وجود ذهنی محفوظ است) مطرح شده است:
اشکالات:
۱ـ قیاس استثنایی اتصالی: اگر هنگام تصور یک جوهر ماهیت آن نیز به ذهن آید، لازم میآید شیء واحد هم جوهر و هم عرض باشد. والتالی باطل فالمقدم مثله.
اثبات ملازمه (صغری): برای اثبات ملازمه التفات به این نکته لازم است که تمام علوم و تصورات اموری هستند که در ذهن محقق میشوند، لذا قائم به نفس ما هستند، و آنچه که قائم به نفس است، عرض است، لذا همه علوم و تصورات ما عرض هستند.
و از طرف دیگر ماهیت قرار بود که ماهیت اشیاء خارجی در ذهن محفوظ بماند، پس هنگام تصور یک جوهر باید شیء واحد هم جوهر و هم عرض باشد.
اثبات کبری: چون اگر چیزی جوهر باشد، باید لافی موضوع باشد و اگر عرض باشد باید فی موضوع باشد و نمیشود شیء واحد لافی موضوع و فی موضوع باشد که تناقض میشود.
۲ـ برای طرح این اشکال شش مقدمه لازم است:
۱ـ مقوله یعنی جنس الاجناس یا جنس عالی، یعنی جنسی که مندرج تحت جنس بالاتری نیست. مثلا انسان، حیوان، جسم نامی، جسم، جوهر، که به جوهر جنس عالی یا جنس الاجناس یا مقوله میگویند و مندرج تحت مفهوم دیگری نیست.
۲ـ مقولات بنابر نظر مشهور مشائین عبارت از ده امر هستند: ۱ـ جوهر ۲ـ کم ۳ـ کیف ۴ـ متی ۵ـ أین ۶ـ وضع ۷ـ جده ۸ـ اضافه ۹ـ فعل ۱۰ـ انفعال که در مرحله ششم به تفصیل توضیح آن خواهد آمد.
۳ـ گاهی یک مقوله دارای انواع متعددی است، مثلا برای کیف چهار نوع ذکر کردهاند: ۱ـ کیف نفسانی ۲ـ کیف محسوس ۳ـ کیف مختص به کمیات ۴ـ کیف استعدادی.
۴ـ صورتهای علمی و ذهنی همه کیف نفسانی است.
۵ـ هنگام تصور یک جوهر، اگر ماهیت شیء خارجی محفوظ باشد باید صورت ذهنی هم جوهر و هم عرض (کیف نفسانی) باشد و همچنین هنگام تصور یک کم باید ماهیت صورتهای ذهنی هم کم باشد و هم عرض (کیف نفسانی) و همچنین هنگام تصور یک محسوس باید صورتهای ذهنی هم کیف محسوس و هم کیف نفسانی باشد، چون حکماء ادعا کردهاند که وقتی یک چیزی را تصور میکنیم و به وجود ذهنی در ذهن محقق میشود، ماهیت آن شیء خارجی باید در ذهن محفوظ باشد، پس اگر مثلا یک جوهری مثل جسم، این جوهر به همان ماهیت در ذهن هم محقق میشود، که از طرفی جوهر میشود و از طرفی در مقدمه چهارم بیان شد که همه صور ذهنی کیف نفسانی هستند، پس باید هم جوهر و هم عرض باشد.
۶ـ اندراج شیء واحد در دو مقوله متباین و یا اندراج شیء واحد در دو نوع از یک مقوله محال است، چون اگر شیء واحد اندراج تحت دو مقوله داشته باشد، یا تحت دو نوع از یک مقوله مندرج باشد، لازم میاید که دارای دو ذات و دو ماهیت باشد و این تناقض است، چون هم ماهیت باید آن ماهیت نخستین باشد و هم آن ماهیت نخستین نباشد.
اما خود اشکال دوم: به یک قیاس استثنایی اتصالی مطرح میشود: اگر ماهیت اشیاء خارجی در وجود ذهنی آنها نیز محفوظ باشد، لازم میآید اندراج شیء واحد در دو مقوله متباین یا در دو نوع از یک مقوله. والتالی باطل. فالمقدم مثله.
اثبات ملازمه: چون اگر ماهیت اشیاء خارجی در ذهن محفوظ باشد لازم میآید که اندراج شیء در دو مقوله یا دو نوع از یک مقوله پیش میآید، و این لازمه از این جهت است که همه صور ذهنی و علمی کیف نفسانی هستند ـ به مقتضای مقدمه چهارم. ـ پس باید مندرج تحت مقوله کیف باشد و بعد اگر همان شیء خارجی اگر از مقوله کیف باشد ولی از نوع دیگری کیف باشد، مثلا کیف محسوس باشد، لازم میآید شیء واحد هم کیف نفسانی و هم کیف محسوس باشد. یا صورت ذهنی که از کیفیات نفسانی است، و آن شیء خارجی که درک کردیم، جوهر باشد، پس باید شیئ واحد هم مندرج تحت دو مقوله باشد.
و التالی باطل که در مقدمه ششم بیان شد. تناقض میشود.
علامه در جواب میفرماید: انصاف این است که اشکال دوم از اشکال اول محکمتر است، چون در این مقولات عشر اولین مقوله جوهر است و نه مقوله دیگر عرض هستند، پس مفهوم عرض بر همه نه مورد دیگر منطبق است؛ و این مفهوم عرض از مفاهیم ماهوی و تشکیل دهنده آنها نیست، لذا میتوان به نحوی اشکال اول را پاسخ داد، به این جهت که گرچه ملازمه بیان شده در اشکال اول صحیح است اما تالی را نمیپذیریم، یعنی میشود که یک شیء هم جوهر و هم عرض باشد، چون اشکال ندارد که یک شیء در خارج لافی موضوع باشد و در ذهن فی موضوع باشد. و در تناقض وحدت مکان شرط است، و اینجا وحدت مکان ندارد، پس جوهر اذا وجد فی الخارج، وجد لافی موضوع و عرض اذا وجد فی الذهن، پس مندرج تحت دو مقوله نشد، چون عرض بودن جزء ماهیت از ۹ مورد نبود.
اما با این جواب نمیتوان اشکال دوم را مرتفع کرد، چون در اشکال دوم اشکال اندراج شیء تحت دو مقوله یا دو نوع از یک مقوله بود.
اما این دو اشکال باعث شده که بعضی در مقام جواب اینچنینی بگویند: ما قائل به نظریه اضافه هستیم، که طبق این نظریه اشکال سالبه به انتفاء موضوع است، چون طبق این نظریه اصلا صور ذهنی در ذهن محقق نیستند، و وجود ذهنی نداریم تا اندراج شیء تحت دو مقوله یا دو نوع از یک مقوله گردد. و لکن به دو دلیل اثبات شد این نظریه باطل است.
اما عده دیگری قائل به نظریه اشباح شدند، که اصل وجود ذهنی محقق است، ولی اینکه ماهیت شیء خارجی در ذهن محفوظ باشد را نمیپذیریم، چون شبه در ذهن ماهیت شیء خارجی را ندارد، لذا اندراج شیء تحت دو مقوله یا دو نوع از مقوله لازم نمیآید. که نظریه اشباح هم صحیح نبود.