درس بدایة الحکمة

جلسه ۲۰: جلسه بیستم

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث جلسه سابق

۳

ادله نظریه حکمای اسلامی

اما دلیل نظریه اول (حکمای اسلامی)

البته دو دلیل باید ارائه شود: اول: دلیل بر ادعای اول آنها که علاوه بر وجود خارجی، وجود ذهنی هم داریم. دوم: ذات و ماهیت اشیاء در وجود ذهنی هم محفوظ است.

ادعای اول (اثبات وجود ذهنی) به سه دلیل اثبات می‌شود: 

۱ـ قیاس استثنایی اتصالی: اگر وجود ذهنی نداشته باشیم، لازم می‌آید همه قضایای موجبه‌ای که موضوعشان در خارج تحقق ندارد، کاذب باشد. والتالی باطل فالمقدم مثله.

اثبات صغری (ملازمه):

بیان مقدمه: قضایای موجبه‌ای موضوعشان در خارج تحقق ندارد، دو دسته‌اند:

دسته اول: قضایایی که موضوعشان ممکن است، ولی معدوم است. مثل کوه طلا گرانقیمت است. که این یک قضیه موجبه است که موضوع آن در خارج تحقق ندارد گرچه ممکن است محقق شود.

دسته دوم: قضایایی که موضوعشان محال و معدوم است، مثل اجتماع نقضان محال است. که نه این موضوع در خارج وجود دارد و نه می‌تواند محقق شود.

اثبات ملازمه: دلیل این ملازمه قاعده فرعیت است: ثبوت شیء (محمول) لشیء (موضوع) فرع ثبوت المثبت له (موضوع). اما یک سری قضایایی داریم که موضوعشان در خارج تحقق ندارد، و فرض این است که وجود ذهنی نداریم پس باید این چنین قضایایی کاذب باشند، چون موضوعی ندارند تا محمولی بر آنها بار شود.

والتالی باطل، که همه قبول داریم که این قضایا صادق اند، مثلا کوه طلا گرانقیمت است، صادق است.

۲ـ قیاس مرکب: مرحله اول استدلال: صغری: تصور امور کلی اشاره عقلی به آنها است. کبری: اشاره عقلی به امور کلی کاشف از تحقق آنها است. نتیجه: پس تصور امور کلی کاشف از تحقق آنها است. مرحله دوم استدلال: تصور امور کلی غیرمحقق در خارج است. آنچه که غیر محقق در خارج است، در موطن دیگری محقق است. نتیجه: پس تصور امور کلی در موطن دیگری محقق است. که آن موطن دیگر وجود ذهنی نام دارد.

اشاره دو گونه است: اشاره حسی و اشاره عقلی. اشاره حسی همان اشاره‌ای است که در خارج به امور محسوس می‌کنیم، مثلا اشاره به این قلم می‌کنیم. اشاره عقلی: اموری که تصور می‌کنیم، که وقتی امری را تصور می‌کنیم در واقع اشاره به ان می‌کنیم و التفات به آن می‌کنیم. و اشاره بدون مشار الیه ممکن نیست؛ و در خارج هم مشار الیه امور کلی محقق نیست، پس باید در ظرف دیگری محقق باشد که آن وجود ذهنی است.

۳ـ ما ماهیت‌های صرفه (ماهیتی بدون هیچ امری غیر آن، مثل انسان صرف بدون هیچ چیزی غیر آن) را تصور می‌کنیم. متصور دارای اشاره عقلی است. پس ماهیت‌های صرفه دارای اشاره عقلی دار هستند.

آنچه دارای اشاره عقلی است بدون مشار الیه تحقق پیدا نمی‌کند، پس بنابر این ماهیت‌های صرف بدون مشار الیه تحقق پیدا نمی‌کنند. و مشار الیه ماهیت‌های صرفه در ظرف خارج محقق نیست، پس در ظرف دیگری به نام ذهن محقق است.

۴

تطبیق

۵

بیان ان قلت و قلت در آخر مطلب

ممکن است گفته شود: دلیل شما اخص از مدعای شما است، چون در دلیل اول گفتید که ما امور معدوم را در ذهن داریم، پس وجود ذهنی برای امور معدوم را اثبات کردید.

در دلیل دوم وجود ذهنی را برای تصورات کلی اثبات کردید و در دلیل سوم وجود ذهنی را برای ماهیات صرفه اثبات کردید.

در حالی که در مدعا این بود که وجود تقسیم به خارجی و ذهنی می‌شود، پس دلیل فقط بعضی از موارد را در ذهن اثبات کرد، اما اینکه همه وجود‌ها در ذهن هم محقق هستند، دلیلی بر آن بیان نشد؟

در جواب گفته می‌شود: همه ادراکات و علوم ما از سنخ واحد هستند، اگر علم ما به بعضی از امور به واسطه وجود ذهنی آنها هست، علم ما به سایر امور نیز به همین صورت خواهد بود و سایر علوم هم جزء معلومات ما واقع می‌شوند و در ذهن محقق اند، پس با یک مقدمه مدعا را تمام می‌کنیم که همه ادراکات و علوم ما از نسخ واحد هستند، پس اگر در این موارد مذکور به واسطه وجود ذهنی آنها علم داریم، پس علم ما به سایر امور هم به صورت ذهنی آنهاست.

ينسد معها باب العلم بالخارج من أصله.

وذهب بعضهم إلى إنكار الوجود الذهني مطلقا ، وأن علم النفس بشيء إضافة خاصة منها إليه ، ويرده العلم بالمعدوم ، إذ لا معنى محصلا للإضافة إلى المعدوم.

واحتج المشهور على ما ذهبوا إليه ، من الوجود الذهني بوجوه :

الأول أنا نحكم على المعدومات بأحكام إيجابية ، كقولنا بحر من زيبق كذا ، وقولنا اجتماع النقيضين غير اجتماع الضدين (١) ، إلى غير ذلك والإيجاب إثبات ، وإثبات شيء لشيء فرع ثبوت المثبت له ، فلهذه الموضوعات المعدومة وجود ، وإذ ليس في الخارج ففي موطن آخر ونسميه الذهن.

الثاني أنا نتصور أمورا تتصف بالكلية والعموم ، كالإنسان الكلي والحيوان الكلي ، والتصور إشارة عقلية لا تتحقق إلا بمشار إليه موجود ، وإذ لا وجود للكلي بما هو كلي في الخارج ، فهي موجودة في موطن آخر ونسميه الذهن.

الثالث أنا نتصور الصرف من كل حقيقة ، وهو الحقيقة ، محذوفا عنها ما يكثرها بالخلط والانضمام ، كالبياض المتصور بحذف جميع الشوائب الأجنبية ، وصرف الشيء لا يتثنى ولا يتكرر ، فهو واحد وحدة جامعة لكل ما هو من سنخه ، والحقيقة بهذا الوصف غير موجودة في الخارج ، فهي موجودة في موطن آخر نسميه الذهن.

__________________

(١) فإن قيل : إن أدلة الوجود الذهني مصبها إثبات الوجود الذهني للماهيات ، والممتنعات باطلة الذوات ليست لها ماهيات وإنما يختلق العقل مفهوما لأمر باطل الذات ، كشريك البارئ واجتماع النقيضين وغيرهما.

قلنا : إن لهذا الذي يختلقه العقل ثبوتا ما ، لمكان الحمل ، وإذ ليس في الخارج ففي موطن آخر ، نسميه الذهن. ـ منه (رحمه الله) ـ.