بحث در باره اعاده عین معدوم است که ممتنع است، به بیان اوضح: برگرداندن عین معدوم یا عین موجود معدوم شده محال است.
برای روشن شدن بحث دو کلمه باید توضیح داده شود:
اعاده: عبارت است از اینکه یک فرد در طول زمان دو بار موجود شود. و روشن است که اعاده مساوی با تکرار نیست، چون تکرار نه تنها محال نیست، بلکه واقع میشود، و تکرار یعنی افراد یک ماهیت که هر یک جدا و متمایز از یکدیگرند و در عین حال همه شبیه به هم میباشند در طول زمان موجود میشوند، مثل زید که یک ماهیت انسان است، موجود میشود، سپس عمرو که از همان ماهیت انسان است، دوباره موجود میشود و این تکرار ماهیت انسان است.
عین (عین معدوم): دو معنا دارد: یک معنای عرفی: یعنی مثل، یک معنای عقلی: شخص، پس وقتی گفته میشود یک چیزی عین دیگری است، پس عین یک شیء یعنی شخص یک شیء با تمام خصوصیات و مشخصات همان فرد، حتی خصوصیات زمانی، پس در صورتی قلم دیگر شخص این قلم خواهد شد که در تمام خصوصیات حتی زمان تولید، مکان آن، حجم آن، وزن آن و جرم آن همین قلم باشد. و در بحث مراد از عین همان معنای عقلی آن یعنی شخص همان چیز است.
پس اعاده عین معدوم یعنی برگرداندن شخص آن چه موجود شده و سپس معدوم شده در طول زمان محال است.
همانطور که معلوم است این قضیه بدیهی است و نیاز به استدلال ندارد و جزء فطریات از قضایای بدیهیه است. (فطریات قضایایی بودند که قیاساتها معها بودند).
البته میتوان یک دلیل تنبّهی ارائه کرد:
صغری: موجود معدوم شده لاشیء است. کبری: لاشیء قابلیت اتصاف به اعاده را ندارد. نتیجه: موجود معدوم شده قابلیت اتصاف به اعاده ندارد.
اینکه لاشیء قابلیت اتصاف به اعاده را ندارد، چون ثبوت شیء لشیء فرع ثبوت المثبت له است. پس باید موضوعی باشد تا قابلیت پذیرش محمولی داشته باشد و عدم لاشیء است لذا قابلیت اتصاف به شیئی را ندارد.
اما با این حال این قضیه را بعضی نظری دانستهاند و برای آثبات آن چهار دلیل اقامه کردهاند:
۱ـ قیاس استثنایی اتصالی: اگر معدوم اعاده شود، لازم میاید عدم یا نیستی میان شیء و خودش فاصله شود. کبری: والتالی باطل. نتیجه: فالمقدم مثله.
اثبات صغری: چون مفروض این است که شیئی معدوم میشود و بعد همان شخص وجود محقق میشود، پس بین این وجود که بوده و آن وجود که بعد عدم خواهد آمد، عدم فاصله شده است.
اثبات کبری: علت اینکه عدم بین شیء و خودش فاصله شود محال است، به این جهت است که لازمه آن تقدم الشیء علی نفسه است، چون قرار این است که خود شیء بعد از عدم دوباره همان شیء محقق شود، پس یعنی آن شیء باشد قبل از آنکه باشد که میشود هم باشد و هم نباشد و این تناقض است.
۲ـ قیاس استثنایی اتصالی: اگر ایجاد موجود با تمام خصوصیات آن پس از معدوم شدن دوباره ممکن باشد، لازم میآید بتوان همزمان با به وجود آوردن دو باره آن موجودی را که از هر جهت شبیه آن است، به وجود آورد. کبری: والتالی باطل. نتیجه: فالمقدم مثله.
اثبات صغری: سر این ملازمه در یک کلمه است: حکم الامثال فیما یجوز و فیما لایجوز واحد، مثلا الف ایجاد شد و بعد معدوم شد، اگر جایز باشد عین الف ایجاد شود، لازمه آن این است که یک موجود دیگر هم مثل الف ایجاد شود، چون اگر ممکن است یک بار الف را ایجاد کرد، دوباره هم بتوان الف را ایجاد کرد.
اثبات کبری: نمیتوان همزمان با تحقق دوباره معدوم شیء دیگری با تمام خصوصیات مثل آن ایجاد شود، چون دو چیز هیچ امتیاز و تغایری ندارند، اگر با هم محقق شوند با اثنینیت آنها مغایر است.
۳ـ قیاس استثنایی اتصالی: اگر اعاده معدوم بعینه ممکن باشد، لازم میآید موجود اعاده شده (معاد) همان موجود آغازین و مبتدأ باشد. و التالی باطل، فالمقدم مثله.
اثبات صغری: مقدمه: زمان یک معقول ثانی فلسفی است، یعنی چیزی است که عقل انتزاع میکند از حرکت تدریجی ماده، لذا مابإزاء ندارد و فقط منشأ انتزاع دارد. پس اگر کارخانهای یک خودکار را در زمان الف تولید کرده و مثل آن را در زمان ب تولید کرده است، دو چیز اند، چون هر یک مادهای هستند همانطور که حجم و جرم دارند، یک حرکت تدریجی هم داشتهاند که جزء هویت آنهاست که این خودکار در این زمان و خودکار دیگر در زمان دیگر تولید شده است.
عینیت یعنی شخص یک شیء با همه خصوصیات حتی خصوصیات زمانی. و لذا اگر قرار است موجود اعاده شده همان موجود معدوم شده باشد، باید حتی خصوصیات زمانی موجود معدم شده را داشته باشد
اثبات کبری: یا مبتدأ (شیء آغازین) بدون هیچ گونه تغییری یا کاستی موجود معاد شود، که با خصوصیت زمانی دیگری باشد، انقلاب رخ میدهد. و اگر قرار باشد تغییری کرده باشد، خلاف فرض است.
پس نمیتواند موجود متبدأ موجود معاد باشد.
۴ـ قیاس استثنایی اتصالی: صغری: اگر اعاده معدوم یک بار جایز باشد، لازم میآید برای بارهای دوم و سوم و بیشتر الی ما لانهایه نیز جایز باشد. و التالی باطل. فالمقدم مثله.
اثبات صغری: چون فرقی بین اعاده بار دوم و سوم و بیشتر نیست، و اعادههای بعدی همان اعاده نخستین است.
اثبات کبری: اما این که اعادههای بعدی هم جایز باشد، خلاف این قاعده الشیء ما لم یتشخص لم یوجد، و یکی از تشخصات شیء، تشخص عددی آن است و وقتی چیزی لاتعیین فی العدد است، پس تعیین عددی ندارد و لذا تعین و تشخص ندارد.
اما در قبال برخی از متکلمین به دو دلیل اعاده عین معدوم را جایز دانستهاند:
۱ـ اگر اعاده معدوم محال باشد، لازم میآید که معاد هم محال باشد. و التالی باطل فالمقدم مثله.
اثبات صغری: چون معاد همان اعاده معدوم است و خداوند در معاد همان شیء را با تمام خصوصیات آن موجود میکند.
اثبات کبری: معاد محال نیست، بلکه ۱۲۴ هزار پیامبر و عقل بشر هم به اصل معاد معترف است.
اشکال به صغری: معاد اعاده معدوم نیست، بلکه معاد اعاده موجود است.
۲ـ اگر اعاده معدوم ممتنع باشد، لازم میآید سبب این امتناع یا ذات و ماهیت شیء معدوم شده باشد، و یا لازم ماهیت شیء معدوم شده باشد و یا عرضی مفارق با شیء معدوم شده سبب امتناع باشد. والتالی بجمیع اقسامه باطل فالمقدم مثله.
اثبات صغری: چون اگر گفته شود ذاتی ماهیت یا لازم ماهیت شیء معدوم شده اقتضای عدم کرده باشد، این سخن باطل است، چون اگر ذات شیء اقتضای امتناع را کند، از اول آن محقق نمیشد و اگر عرضی مفارق سبب امتناع شده باشد، پس عرضی مفارق جدا میشود، پس دوباره شیء معدوم اعاده میشود و امتناعی نیست.
اشکال: این استدلال تمام بود اگر سبب امتناع فقط یکی از این سه امر باشد، و لکن سبب امتناع عبارت است از لازمه وجود معاد، یعنی لازمه وجود معاد امتناع است. لذا استدلال تام نیست.