حکم پنجم: وجود جزء ندارد (جز عقلی، خارجی و مقداری)
یعنی کل فراهم آمده از اجزاء نیست. یعنی اینطور نیست که یک کل به نام وجود باشد و برای آن اجزاء تشکیل دهنده باشد.
دلیل آن قیاس استثنانی اتصالی است:
اگر وجود دارای اجزاء باشد، یا باید دارای اجزاء خارجی باشد یا دارای اجزاء عقلی باشد و یا دارای اجزاء مقداری باشد و التابی بجمیع اقسامه باطل، فالمقدم مثله.
اثبات صغری (ملازمه): ابتدا لازم است مراد از جزء عقلی، خارجی و مقداری بیان شود: ـ البته فعلا کما هو حقه بیان نمیشود و کامل آن در محل خودش خواهد آمد ـ
جزء عقلی: جنس و فصل.
جزء خارجی: ماده و صورت،
تاره مراد از ماده: ماده اولی است که همان هیولای اولی است که صرافت قوه است و همان حقیقیتی بود که در مرز عدم قرار گرفته است و لافعلیه لها الا فعلیه انها لافعلیه لها. یعنی هیچ فعلیتی برای آن نیست، مگر فعلیت اینکه برای آن فعلیتی نیست.
و تاره مراد، ماده ثانیه است، یعنی آنچه پذیرای صورت است، یعنی به حیثیت قابلیت و پذیرش صورتهای نوعیه گفته میشود یعنی صورت نوعیه انسان، شجر و... بایستی لاجرم بر یک قابلی وارد شود و آن را به صورت نوعیه آن تحقق دهد که نتیجه انسان میشود، یعنی انسان شدن انسان ناشی از یک قابلیتی در ذات اوست که او میتواند انسان شود.
و مراد ما ماده ثانیه است نه ماده اولی.
و مراد از صورت این است که آنچه شیئیت شیء به آن است.، یعنی صورت نوعیه باعث شده که انسانی انسان باشد. و توضیح بیشتر آن در جای خودش خواهد آمد.
جزء مقداری: مقدار یعنی امتداد و جزء مقداری یعنی جزء امتدادی، مثلا این میز که یک چیز است، بالقوه میتواند به امتدادهای مختلفی تقسیم شود، امتداد طولیه و امتداد عرضیه و امتداد عمقیه. پس به طول، عرض و ارتفاع جزء مقداری گفته میشود. و این جزء امتدادی تاره جزء امتدای زمانی است و تاره جزء امتدای مکانی است و جزء امتدادی مکانی تاره تنها در یک جهت است، که به آن طول گفته میشود و گاه در دو جهت است که سطح و گاه در سه جهت است که به آن حجم گفته میشود.
اما صغری بیان شده پس وجود جزء خارجی، جزء عقلی و جزء مقداری هم ندارد و برای اثبات اینکه همه انواع جزئیت را ندارد باید سه برهان اقامه کنیم:
اثبات اینکه وجود جزء عقلی ندارد، یعنی جنس و فصل ندارد:
برای اثبات آن نیاز به بیان یک مقدمه است: مثلا الانسان حیوان ناطق که حیوان جنس است و ناطق فصل است، که اولین نقش فصل در رابطه با جنس این است که محصل جنس است، یعنی جنس که یک امر مبهم است و لاتحصل است و به واسطه این فصل تحصل پیدا میکند و از ابهام خارج میشود اما این ناطق که محصل حیوان است، مقوم آن نیست، چون باز هم حیوان با نبود ناطق قوام دارد و مثلتر بودن برای آب نیست، که در صورت فقدان وصفتر بودن برای آب، مفهوم اب هم مرتفع میشود پس معلوم میشود که ناطق مقوم حیوان نیست بلکه عرضی آن است، البته یک عرضی خاص آن است و حیوان برای ناطق عرضی عامه است. همچنین بایستی دانست که ناطق مقسم جنس است نه مقوم آن، یعنی جنس حیوان را تقسیم به ناطق و غیر ناطق میکند.
اما بیان اینکه وجود جنس ندارد، به یک قیاس استثنائی اثبات میشود: اگر وجود جنس داشته باشد یا جنس آن وجود است و یا غیر وجود و التالی بکلاقسمیه باطل. فالمقدم مثله.
اما اثبات صغری: از این دو فرض خارج نیست، چون دوران بین نفی و اثبات است، اما اینکه جنس وجود نمیشود خود وجود باشد، چون در این صورت فصل مقوم جنس خواهد بود نه محصل و مقسم آن، به این بیان که اگر قرار باشد فصل وجود جنس آن هم وجود باشد، پس اصل ذات جنس یعنی وجود را بایستی به وجود بدهد و حال آنکه بیان شد فصل محصل و مقسم است.
و اگر جنس وجود غیر وجود باشد، چون قبلا اثبات شده که غیر وجود فاقد اصالت است، و لذا فاقد وجود عینیت و تحقق ندارد. پس نتیجه این شد که وجود جنس ندارد.
اما اثبات اینکه وجود فصل ندارد: صغری: وجود فاقد جنس است کبری: هرچه فاقد جنس باشد، فصل ندارد. نتیجه وجود فصل ندارد.
اما صغری را قبلا اثبات کردیم، و دلیل کبری این است که چون نقش فصل خروج جنس از ابهام و تحصل بخشیدن به آن است، در حالی که وقتی جنسی نباشد، پس وجود فصل هم معنی ندارد.
اثبات اینکه وجود جزء خارجی ندارد، یعنی وجود ماده و صورت ندارد:
صغری: وجود فاقد جنس و فصل است. کبری: هر آنچه فاقد جنس و فصل است، ماده و صورت ندارد. نتیجه: وجود ماده و صورت ندارد.
صغری که قبلا اثبات شد و اما اثبات کبری: چون در حقیقت ماده و صورت همان جنس و فصل است و به عبارت دیگر وقتی یک حقیقت مرکبی مورد بررسی قرار میگیرد، آن حقیقت مرکب تشکیل شده از یک ما به الاشتراک و ما به الامتیاز و به جزء مشترک نوع و جزء مختص نوع را میتوان در ذهن اعتبار و لحاظ کرد، که اگر حیث ما به الاشتراک را بشرط لا از حمل لحاظ شود، ماده میشود و اگر جزء مختص را بشرط لا از حمل لحاظ شود، صورت میشود و اگر ما به الاشتراک را بلابشرط از حمل لحاظ کنیم، جنس میشود و اگر ما به الاختصاص (جزء مختص) را لابشرط از حمل لحاظ کنیم، فصل میشود. پس ماده و صورت همان جنس و فصل است.
اثبات اینکه وجود جزء مقداری ندارد:
اثبات آن: صغری: وجود فاقد جسم است. کبری: هرچه فاقد جسم باشد، جزء مقداری و امتدادی ندارد. نتیجه: وجود جزء مقداری و امتدادی ندارد.
اما علت صغری این است که چون وجود ماده و صورت ندارد، و حال آنکه جسم متشکل از ماده و صورت است. و علت کبری این است که چون جزء مقداری و امتدادی از خصوصیات جسم است. پس نتیجه اثبات شد.
پس وجود جزء عقلی، خارجی و مقداری ندارد.
حکم ششم: وجود نوع نیست
اثبات آن: اگر وجود نوع میبود، لازم میآید که نیازمند مشخصات فردی (عوارض مشخصه) بود. و التالی باطل فالمقدم مثله.
چون نوع در خارج محقق نمیشود مگر در ضمن فرد، و فرد هم هنگامی محقق میشود که مشخصات فردی داشته باشد.
اما اینکه حقیقت وجود مطلق، نمیتواند مشخصات فردی داشته باشد چون تحصل عین ذات وجود است و برای تحصل وجود نیازمند به هیچ امر دیگری نیست. پس نوع هم نیست.
ا