قبل از توضیح مسأله چند مقدمه لازم است:
۱ـ تفاویت این فصل با فصول گذشته در این است که در فصول سابق درباره مفهوم وجود سخن بود، ولی در این فصل به مصداق وجود و اینکه آیا وجود اصیل است یا ماهیت میپردازیم.
۲ـ تاریخچه این بحث: برای آشنایی بیشتر به کتاب آموزش فلسفه استاد مصباح ج۱ درس ۲۶ متن آن را میخوانیم:
همانگونه که قبلاً اشاره شد، پيش از فارابي تقريباً همه مباحث فلسفي بر محور ماهيت دور ميزد و دستکم بهصورت ناخودآگاه مبتني بر اصالت ماهيت ميشد، و در سخناني که از فلسفه يونان نقل شده، نشانهٔ روشني بر گرايش به اصالت وجود بهچشم نميخورد، ولي در ميان فلسفه اسلامي، مانند فارابي، ابنسينا، بهمنيار و ميرداماد، چنين گرايشي مشاهده ميشود، بلکه تصريحاتي نيز يافت ميگردد.
از سوي ديگر، شيخ اشراق که عنايت خاصي به بازشناسي اعتبارات عقلي مبذول ميداشت، در برابر گرايش اصالت وجودي نيز موضع ميگرفت و ميکوشيد با اثبات اعتباري بودن مفهوم وجود، آن گرايش را ابطال کند. هرچند در سخنان خود او نيز مطالبي يافت ميشود که با اصالت وجود سازگار است، و با قول به اصالت ماهيت توجيه صحيحي ندارد.
بههرحال صدرالمتألهين نخستين کسي بود که اين موضوع را در صدر مباحث هستيشناسي مطرح ساخت و آن را پايهاي براي حل ديگر مسائل قرار داد. وي ميگويد: «من خودم نخست، قائل به اصالت ماهيت بودم و سخت از آن دفاع ميکردم تا اينکه به توفيق الهي به حقيقت امر پيبردم».
او قول به اصالت وجود را به مشائين، و قول به اصالت ماهيت را به اشراقيّين نسبت ميدهد، ولي با توجه به اينکه موضوع اصالت وجود قبلاً به صورت مسئله مستقلي مطرح نبوده و مفهوم آن کاملاً بيان نشده بوده است، به آساني نميتوان فلاسفه را نسبت به آن بهطورمشخص و قطعي دستهبندي کرد و مثلاً قول به اصالت وجود را از ويژگيهاي مکتب مشائي، و قول به اصالت ماهيت را از خصايص مکتب اشراقي بهشمار آورد.
از دقیقه ۸:۵۹ تا ۱۱:۳۳ مربوط به بعد از دقیقه ۴۷:۱۶ است و باید بعد از آن باشد.
۴ـ ثمرات مسأله
برای اینکه تنبهی داده شود، برخی از ثمرات این مسأله بیان میشود:
۱ـ مثلا تشخص ماهیت
۲ـ علیت و حقیقت رابطه معلول با علت است که اگر قائل به اصالت وجود شویم، طبعا باید بپذیریم معلول هیچ استقلالی نسبت به علت خود ندارد و عین الربط به اوست، و وقتی این سخن را پذیرفتیم، برپایه همین معنا مسائل بسیار مهمی مثل جبر و تفویض و توحید افعالی حل میشود.
۳ـ حرکت جوهر اشتدادی و تکاملی است. که توضیح آن خواهد امد و تبیین آن مسأله متوقف بر اصالت وجود است.
۵ـ برای آشنایی بیشتر به کتاب امورش فلسفه درس ۲۶ و ۲۷ مراجعه کنند.
اصالت وجود یا اصالت ماهیت
در این مسأله چند مفهوم بکار رفته است:
۱ـ اصالت ۲ـ وجود ۳ـ ماهیت
اصالت در مقابل اعتبار میتواند معانی مختلفی داشته باشد، و مراد از اصالت یعنی برخورداری از حقیقت عینی واقعی خارج از ذهن.
وجود یک معنای مصدری یعنی بودن و یک معنای اسم مصدری دارد یعنی هستی و مراد در اینجا از وجود به معنای اسم مصدری آن است که مفهوم حدث را از آن الغاء کنیم، یعنی خود هستی را ملاحظه کنیم و از حیثیت استناد به فاعل کار نداریم. و تصور آن نه تنها امکان دارد بلکه بدیهی است و در فصل اول بیان شد که مفهوم وجود بدیهی است.
ماهیت: یک اصطلاح خاص دارد که آن معنای خاص ماهیت است، یعنی مایقال فی جواب ماهو. مثل زید، عمرو و... چیزی است که در جواب ما هو گفته میشود که مثال برای انسان در جواب ماهو گفته میشود. و یک معنای اعم دارد که عبارت است از «مابه الشیء هو هو» آنچه شیء به واسطه آن چیز، همان چیز میشود. حال ماهیت به معنای مایقال فی جواب ما هو حاکی از حد اشیاء است، حد اشیاء مثل انسان در این است که این شیء انسان است. پس بنابر این ماهیت به معنای ما یقال فی جواب ماهو در مورد اموری به کار میرود که دارای حدی است و لذا واضح است که الله تبارک و تعالی حد ندارد، لذا ما یقال فی جواب ما هو ندارد، چون محدود به حدی نیست.
اما آن اصطلاح دیگر که شیء به واسطه آن، آن چیز میشود، طبق این معنا هم انسان ماهیت دارد و ذات خداوند متعال ماهیت دارد، یعنی آنچه که خدا به واسطه ان چیز خدا میشود که غیرمحدود باشد، و نسبت به مثلا دیوار که ما به الشیء هو هو همان دیوار بودن است و حد اوست و طبق این معنا اعم از معنای اول در توضیح ماهیت است. پس خداوند ما یقال فی جواب ما هو ندارد، ولی ما به الشیء هو هو دارد. پس هویت اعم از وجود و مایقال فی جواب ماهو میشود.
حال همین ماهیت به معنای خاص را میتوان به دو لحاظ ملاحظه کرد:
۱ـ به لحاظ حمل اولی
۲ـ به لحاظ حمل شائع
البته قبلا هم بیان شد که مراد از حمل اولی و شایع مراد عقد الوضع است، یعنی نحوه نگاه به یک مفهوم مفرد که مرحوم مظفر در منطق هم فصلی تحت عنوان العنوان و المعنون، او المفهوم او المصداق و در آنجا میفرماید که اگر به مفهومی به نام گل یا ماهیت برخورد کردید به دو نحو میتوان آن را ملاحظه کرد: ۱ـ نگاه به مفهوم آن ۲ـ نگاه به مصداق آن. مثلا وقتی نگاه به انسان میشود، گاهی نگاه به مفهوم انسان است که در حقیقت حیوان ناطق بودن آن ملاحظه میشود و گاهی نگاه به مصداق انسان یعنی زید و خالد و... نگاه میشود یعنی نگاه به انسان به حمل شائع شده است.
حال مفهوم ماهیت را هم میتوان به دو شکل نگاه گرد: تاره به حمل اولی و اخری به حمل شائع. به حمل اولی یعنی همان مفهوم مایقال فی جواب ما هو، و به حمل شائع به ماهیت نگاه کنیم یعنی به مصادیق ماهیت مثل انسان، شجر و... نگاه کرد.
پس بنابر این مراد ما از ماهیت در این بحث ماهیت به حمل شایع است، یعنی میخواهیم ببنیم وجود اصیل است یا ماهیت. و اینکه به لحاظ حمل اولی بحث نمیکنیم چون همه قبول دارند که ماهیت یک مفهوم ذهنی اعتباری است و حقیقت عینی خارجی ندارد. و فقط سوال در اینجا این است که مثلا نسبت به انسان، انسان بودن آن اصیل است یا هستی بودن انسان اصیل است.
پس به سوال اصلی میپردازیم که آیا آنچه که بهره مند از واقعیت عینی خارجی شده است، وجود است یا ماهیت؟ یا به عبارت دیگر: آنچه که در خارج منشأ آثار است هستی یک شیء است یا چیستی آن؟
اگر گفته شود وجود اصیل است و ماهیت اعتباری است، پس آنچه که واقعیت خارجی دارد هستی است و ماهیت صرفا یک مفهوم اعتباری است که ذهن انسان از حد شیء انتزاع میکند و در ظرف ذهن فقط محقق است و اگر گفته شود که ماهیت اصیل است، یعنی آنچه واقعیت عینی خارجی دارد مصادیق مایقال فی جواب ما هو است و هستی یک معنای انتزاعی ساختگی به وسیله ذهن است که فقط در ظرف ذهن تحقق پیدا میکند.
پس معلوم میشود که دعوا لفظی نیست که آیا واقعیات را لفظ وجود نام ببریم یا ماهیت، بلکه بحث سر این است که امر واقعی چیست تا با امر غیر واقعی تمییز داده شود.
در جواب از این مسأله مرحوم علامه میفرماید:
قوم به دو دسته شدند: اصالت با وجود است و ماهیت اعتباری است و دسته دوم خلاف آن قائل شدهاند.
و دسته سومی که قائل باشند که اصاله هم با وجود و هم با ماهیت است، وجود ندارد، ـ گرچه استاد فیاضی قائل به اصالت هر دو شدهاند ـ
اما اشکال اینکه هر دو اصیل باشد از نظر علامه این است که این سخن با یک امر بدیهی منافات دارد که لازمه اصالت هر دو این است که یک شیء در واقع دو شیء باشد. که در درس ۲۷ آموزش فلسفه به جواب فنیتر از این کلام ایشان پرداخته شده است که در آنجا بیان شده: اگر قرار باشد هر دو اصالت داشته باشند، و فرض این است که واقعیت دارای اثار خارجی است، پس باید هر دو دارای اثار خارجی باشند، بعد وقتی مفهوم ماهیت و وجود واقعیت عینی داشته باشند، پس دوباره از این واقعیات مفهومی به ذهن میآید و آن مفهوم ذهنی هر یک از آن دو، یک مفهوم چیستی خواهد داشت و یک مفهوم هستی و باز باید هر دو ماهیت و وجود ذهنی واقعیت خارجی داشته باشند و وقتی واقعیت خارجی داشت دوباره از آنها مفهوم انتزاع میشود و این مفهوم دوم هم وقتی به ذهن آمده یک چیستی و یک هستی پیدا میکند، بعد قرار است این چیستی در ذهن دوباره یک عینیت خارجی داشته باشد و این هستیت هم یک عینیت و اصالت داشته باشد چون اصیل است دو باره هر یک از این دو یک مفهوم به ذهن میاید که ان دو مفهوم نیز باید واقعیت در خارج داشته باشد و لتسلسل و یک امر بسیط خارجی مرکب از بینهایت واقعیتهای عینی بشود و این خلاف بداهت است.