درس مکاسب محرمه

جلسه ۲۹۶: جوائز سلطان ۱۸

 
۱

خطبه

۲

انواع صورت سوم

سلطان جائری اموال دارد و یکی از اموال را به من می‌دهد و من علم تفصیلی دارم این مال، حرام است، حال این علم تفصیلی دو حالت دارد:

حالت اول: علم تفصیلی، قبل از اخذ است. مثلا می‌دانم این گوسفندی که در بین اموال سلطان جائر است، حرام است، حال سلطان این گوسفند را به من می‌دهد.

در اینجا، آخذ بر دو نوع است:

نوع اول: آخذ مال را به قصد اینکه به صاحبش برگرداند، می‌گیرد که در این صورت محسن می‌شود و در صورت تلف شدن، ضامن نیست.

نوع دوم: آخذ مال را به قصد اینکه به صاحبش برگرداند، نمی‌گیرد که در این صورت غاصب می‌شود و در صورت تلف شدن، ضامن است.

حالت دوم: علم تفصیلی، بعد از اخذ است. مثلا سلطان جائر یک مالی را به من می‌دهد و بعد از اینکه به من داد، می‌فهم که مال دیگری است که سه احتمال وجود دارد.

۳

تذکر

زیر فی حکمه صفحه قبل بنویسید: حکم مال حرام از سایر جهات (زمان و عدم زمان؛ وجوب فحص و عدم وجوب فحص؛ وجوب تصدق و عدم وجوب تصدق)

۴

تطبیق انواع صورت سوم

فنقول: علمه (آخذ) بحرمته (ما یاخذه) إمّا أن يكون (علم) قبل وقوعه (ما یاخذه) في يده (آخذ)، وإمّا أن يكون (علم) بعده (وقوع در ید).

فإن كان (علم) قبله (وقوع در ید) لم يجز له (آخذ) أن يأخذه (مال را) بغير نيّة (قصد) الردّ إلى صاحبه (مال)، سواء أخذه (آخذ، مال را) اختياراً (یعنی ترس از سلطان جائر، موجب اخذ مال حرام نشده است) أو تقيّة (یعنی حفظ خود از سلطان جائر، موجب اخذ مال حرام شده است)؛ (علت لم یجز:) لأنّ أخذه (مال) بغير هذه النيّة (رد به صاحب) تصرّف (تصرف در مال غیر) لم يعلم رضا صاحبه (مال) به (تصرف)، والتقية (اخذ مال حتی اگر تقیةً هم باشد، باید به قصد رد به صاحب مال باشد) تتأدّى (انجام می‌گیرد) بقصد الردّ، فإن أخذه (مال را) بغير هذه النيّة كان غاصباً ترتّب عليه (غاصب) أحكامه (غصب). وإن أخذه (آخذ، مال را) بنيّة الردّ كان (آخذ) محسناً، وكان (مال) في يده (آخذ) أمانة شرعية.

۵

حالت دوم از صورت سوم

حالت دوم: علم تفصیلی، بعد از اخذ است. مثلا سلطان جائر یک مالی را به من می‌دهد و بعد از اینکه به من داد، می‌فهم که مال دیگری است که سه احتمال وجود دارد:

احتمال اول: یحتمل حکم این حالت مثل حالت قبل باشد، یعنی اگر این مال را به قصد دادن به صاحبش گرفته، ضامن نیست و الا ضامن است.

احتمال دوم: آخذ مطلقا ضامن است، یعنی و لو بعد از فهمیدن که مال دیگران است، قصد برگرداندن مال به صاحب کند. چون فرد در حال گرفتن مال، به قصد مالک شدن خودش مال را گرفته نه به قصد برگرداندن به دیگران و در این هنگام علی الید به گردن فرد می‌آید و ضامن می‌شود و غایت علی الید حتی تودی است و قصد بعدی که به مال برگرداند، علی الید را خراب نمی‌کند.

احتمال سوم: مسالک: این گیرنده مطلقا ضامن نیست و لو بعد از فهمیدن حرام بودن، قصد برگرداندن به مالک نداشته باشد، چون زمانی که این فرد مال را می‌گرفت، علم به غصبی بودن نداشت و یدش، امانی است و ید امانی، ضمانت ندارد و بعد از علم تفصیلی شک می‌کند که ید امانی است یا خیر، استصحاب جاری می‌شود.

احتمال سوم:

۶

تطبیق حالت دوم از صورت سوم

وإن كان العلم به (حرمت ما یاخذه) بعد وقوعه (مال) في يده (آخذ) كان (علم بعد از وقوع در ید) كذلك (علم قبل از وقوع در ید) أيضاً، ويحتمل قوياً الضمان (ضامن بودن آخذ) هنا (در صورت علم بعد از وقوع در ید مطلقا «اگرچه بعد از علم پیدا کردن نیت برگرداندن به صاحب آن کند»)؛ لأنّه (آخذ) أخذه (آخذ، مال را) بنيّة التملّك (مال شدن)، لا بنيّة الحفظ والرد، ومقتضى عموم «على اليد» الضمان.

وظاهر المسالك عدم الضمان رأساً (مطلقا «و لو نوی التملک بعد العلم بحرمته») مع القبض (قبض مال) جاهلاً (جاهل به حرمت)، قال: لأنّه (ید آخذ در حین اخذ) يد أمانة فيستصحب (ید امانة بعد از علم به حرمت). وحُكي موافقته (مسالک) عن العلاّمة الطباطبائي رحمه‌الله في مصابيحه،

۷

اشکال بر مسالک

اشکال: حرف شما در اینجا با حرف شما در باب ترتب ایدی بر مال الغیر، تناقض دارد. چون در اینجا شما می‌گویید این فرد ضامن نیست اما در باب ترتب ایدی با اینکه نفر دوم جاهل است، شما می‌گویید ضامن است. و این دو حرف با هم منافات دارد.

۸

تطبیق اشکال بر مسالک

لكن (اشکال اول مرحوم شیخ بر مسالک) المعروف من المسالك وغيره (مسالک) في مسألة ترتّب الأيدي على مال الغير، ضمان كلّ منهم (ایدی) ولو مع الجهل، غاية الأمر رجوع الجاهل على العالم إذا لم يُقدم على أخذه مضموناً، 

حكم الجائزة لو وقعت في اليد

فنقول : علمه بحرمته إمّا أن يكون قبل وقوعه في يده ، وإمّا أن يكون بعده.

إذا علم بحرمة الجائزة قبل وقوعها في اليد

فإن كان قبله لم يجز له أن يأخذه بغير نيّة الردّ إلى صاحبه ، سواء أخذه اختياراً أو تقيّة ؛ لأنّ أخذه بغير هذه النيّة (١) تصرّف لم يعلم رضا صاحبه به ، والتقية تتأدّى (٢) بقصد الردّ ، فإن أخذه بغير هذه النيّة كان غاصباً ترتّب عليه أحكامه. وإن أخذه بنيّة الردّ كان محسناً ، وكان في يده أمانة شرعية.

إذا علم بحرمتها بعد وقوعها في اليد

وإن كان العلم به بعد وقوعه في يده كان كذلك أيضاً ، ويحتمل قوياً الضمان هنا ؛ لأنّه أخذه بنيّة التملّك ، لا بنيّة الحفظ والرد ، ومقتضى عموم «على اليد» (٣) الضمان.

وظاهر المسالك عدم الضمان رأساً مع القبض جاهلاً ، قال : لأنّه يد أمانة فيستصحب (٤). وحكي موافقته عن العلاّمة الطباطبائي رحمه‌الله في مصابيحه (٥) ، لكن المعروف من المسالك (٦) وغيره (٧) في مسألة ترتّب الأيدي على مال الغير ، ضمان كلّ منهم ولو مع الجهل ، غاية الأمر‌

__________________

(١) عبارة «بغير هذه النية» مشطوب عليها في «ف» ظاهراً.

(٢) كذا في «ن» و «ص» ، وفي «ف» ، «خ» ، «م» و «ع» : تنادي ، وفي «ش» : تتنادى.

(٣) عوالي اللآلي ١ : ٢٢٤ ، الحديث ١٠٦ ، والصفحة ٣٨٩ ، الحديث ٢١.

(٤) المسالك ٣ : ١٤٢.

(٥) حكاه صاحب الجواهر في الجواهر ٢٢ : ١٧٩ ، وانظر المصابيح (مخطوط) : ٥٥.

(٦) المسالك (الطبعة الحجرية) ٢ : ٢٠٥.

(٧) راجع جامع المقاصد ٦ : ٢٢٥.

رجوع الجاهل على العالم إذا لم يُقدم على أخذه مضموناً ، ولا إشكال عندهم ظاهراً في أنّه لو استمرّ جهل القابض المتّهب إلى أن تلف في يده كان للمالك الرجوع عليه ، ولا رافع (١) يقينياً (٢) لهذا المعنى مع حصول العلم بكونه مال الغير ، فيستصحب الضمان لا عدمه.

وذكر في المسالك في من استودعه الغاصب مالاً مغصوباً : أنّه لا يردّه إليه مع الإمكان ، ولو أخذه منه قهراً ففي الضمان نظر ، والذي يقتضيه قواعد الغصب أنّ للمالك الرجوع على أيّهما شاء وإن كان قرار الضمان على الغاصب (٣) ، انتهى.

والظاهر أنّ مورد كلامه : ما إذا أخذ الودعي المال من الغاصب جهلاً بغصبه ثمّ تبيّن له ، وهو الذي حكم فيه هنا بعدم الضمان لو استردّه الظالم المجيز أو تلف بغير تفريط.

وجوب ردّ الجائزة بعد العلم بالغصبية

وعلى أيّ حال ، فيجب على المُجاز ردّ الجائزة بعد العلم بغصبيتها (٤) إلى مالكها أو وليّه ، والظاهر أنّه لا خلاف في كونه فوريّاً (٥).

نعم ، يسقط بإعلام صاحبه به ، وظاهر أدلّة وجوب أداء الأمانة وجوب الإقباض ، وعدم كفاية التخلية ، إلاّ أن يدّعى أنّها في مقام حرمة الحبس ووجوب التمكين ، لا تكليف الأمين بالإقباض ، ومن هنا‌

__________________

(١) في «ص» : ولا دافع.

(٢) من «ش» فقط.

(٣) المسالك ٥ : ٩٩ ١٠٠.

(٤) في «ف» : بغصبها.

(٥) كذا في «ف» و «ش» ومصححة «ن» ، وفي سائر النسخ : ضامناً.