درس مکاسب محرمه

جلسه ۱۲۳: بیع چیزی که منفعت محلله معتد به ندارد ۶

 
۱

خطبه

۲

نکته پیرامون جلسه قبل

بالای و منه یظهر ص ۱۶۰ بنویسید: بیع جلود سباع و شحوم سباع و عظام سباع و بیع گربه جایز است، چون منفعت محلله شایعه دارند. ولی بیع لحوم سباع و بیع قرده جایز نیست، چون منفعت محلله آنها نادر است مگر اینکه روایت بیع اینها را جایز کند تعبدا.

۳

حکم چیزی که منفعت معتد بها ندارد

اگر یک چیزی منفعت معتد به ندارد (کلا منفعت ندارد یا منفعت قابل اعتنا ندارد)، دو صورت دارد:

صورت اول: بخاطر پست بودن منفعت قابل اعتنا ندارد، مثل آب دهان یا آب بینی.

صورت دوم: بخاطر کم بودن منفعت قابل اعتنا ندارد، مثل یک دانه گندم.

مرحوم شیخ می‌گویند این دو در اینکه بیعشان جایز نیست، اشتراک دارند، چون هر دو مالیت ندارند و عقلاء در مقابل آنها مالی نمی‌دهند.

اما یک فرقی با هم دارند و آن این است که صورت اول به ملکیت در نمی‌آید اما صورت دوم به ملکیت در می‌آید و اگر کسی آن را غصب کرد و مثلی بود، باید مثلش را بدهد و اگر قیمی بود، ضامن نیست، چون قیمت ندارد.

مرحوم علامه فرمودند در صورت دوم هم اگر کسی غصب کند، ضامن نیست.

بعضی در اشکال گفته‌اند اگر غاصب به تدریج یک خرمن را غصب کند، ضامن نباید باشد.

مرحوم شیخ می‌فرمایند: در همین صورت تدریجی هم ضامن نیست. فافهم: اینکه علامه می‌گوید غصب یک دانه گندم ضمانت ندارد، در جایی است که موجب غصب خرمن نشود.

۴

تطبیق حکم چیزی که منفعت معتد بها ندارد

ثم (استیناف است) اعلم أنّ عدم المنفعة المعتدّ بها (منفعت) يستند (عدم منفعت) تارة إلى خِسّة (پست بودن) الشي‌ء كما ذكر من الأمثلة في عبارة المبسوط وأُخرى إلى قلّته (شیء)، كجزءٍ يسير من المال لا يبذل في مقابله (جزء یسیر) مال، كحبّةِ حِنطة.

والفرق: أنّ الأوّل (خسة الشیء) لا يملك (به ملکیت در نمی‌آید)، ولا يدخل (اول) تحت اليد كما عرفت من التذكرة بخلاف الثاني (قلت الشیء) فإنّه يملك (به ملکیت در می‌آید).

ولو غصبه (ثانی را) غاصب كان عليه (غاصب) مثله (ثانی) إن كان مِثليّاً (اگر ثانی، قیمی باشد، قیمت بر ذمه غاصب نمی‌آید چون قیمت ندارد)، خلافاً للتذكرة فلم يوجب شيئاً كغير المِثلي.

وضعّفه (کلام علامه را) بعضٌ بأنّ اللازم حينئذٍ (حین عدم ضمان در امثال حنطه) عدم الغرامة (خسارت غاصب) فيما لو غصب صبرة (خرمن) تدريجاً، ويمكن أن يلتزم فيه (تدریجی) بما يلتزم في غير المِثلي (قیمی)، فافهم (علامه بین غصب یک حبه و غصب صبره تدریجا قائل به فرق است).

۵

حق اختصاص

مرحوم شیخ انصاری می‌فرمایند: در دوم (قلت شیء) حق اختصاص پیدا می‌شود و در اول هم حق اختصاص پیدا می‌شود چون ادله حق اختصاص عام است.

۶

تطبیق حق اختصاص

ثم (استیناف است) إنّ منع حق الاختصاص في القسم الأول مشكل، مع عموم قوله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم: «من سبق إلى ما لم يسبق إليه أحد من المسلمين فهو («من») أحقُّ به («ما»)» مع عدِّ أخذه (ما لم یسبق) قهراً (به زور) ظلماً عرفاً.

عدم المنفعة المعتدّ بها تارةً يستند إلى خسّة الشيء واُخرى إلى قلّته

ثم اعلم أنّ عدم المنفعة المعتدّ بها يستند تارة إلى خِسّة الشي‌ء كما ذكر من الأمثلة في عبارة المبسوط (١) وأُخرى إلى قلّته ، كجزءٍ يسير من المال لا يبذل في مقابله مال ، كحبّةِ حِنطة.

والفرق : أنّ الأوّل لا يملك ، ولا يدخل تحت اليد كما عرفت من التذكرة (٢) بخلاف الثاني فإنّه يملك.

ولو غصبه غاصب كان عليه مثله إن كان مِثليّاً ، خلافاً للتذكرة فلم يوجب شيئاً (٣) كغير المِثلي.

وضعّفه بعضٌ بأنّ اللازم حينئذٍ عدم الغرامة فيما لو غصب صبرة تدريجاً (٤) ، ويمكن أن يلتزم فيه بما يلتزم في غير المِثلي ، فافهم.

ثم إنّ منع حق الاختصاص في القسم الأول مشكل ، مع عموم قوله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : «من سبق إلى ما لم يسبق إليه أحد من المسلمين فهو أحقُّ به» (٥) مع عدِّ أخذه قهراً ظلماً عرفاً.

__________________

(١) تقدّمت في الصفحة : ١٥٥ ١٥٦.

(٢) في الصفحة : ١٥٦.

(٣) التذكرة ١ : ٤٦٥.

(٤) قاله المحقّق الثاني في جامع المقاصد ٤ : ٩٠.

(٥) عوالي اللآلي ٣ : ٤٨١.