درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۶۸: حجیت مطلقه امارات ظنیه ۶

 
۱

خطبه

۲

نکته دوم و سوم جواب اول به اشکال دوم

نکته دوم: اگر در اماره، کشف خلاف شد، دو صورت دارد:

صورت اول: گاهی کشف خلاف، در داخل وقت است، در این صورت، اعاده عمل واجب است. مثلا در واقع نماز ظهر واجب است اما مجتهد به خبر واحدی برخورد کرده که نماز ظهر واجب است و به آن حکم می‌کند حال در وقت نماز، متوجه می‌شود که اشتباه کرده است، در این صورت باید عمل را اعاده کند و نماز ظهر را بخواند.

صورت دوم: گاهی کشف خلاف، در خارج وقت است، در این صورت، اختلاف است که آیا قضاء واجب است یا خیر:

نظریه اول: بعضی می‌گویند که وجوب قضاء از امر اول استفاده می‌شود و احتیاج به امر جدید ندارد، طبق این نظریه، قضاء واجب است.

نظریه دوم: بعضی می‌گویند که وجوب قضاء، از امر اول استفاده نمی‌شود، بلکه احتیاج به امر جدید دارد. نسبت به امر جدید، دو قول است:

قول اول: بعضی می‌گویند موضوع امر جدید، فوت است. یعنی امر جدید به این صورت است: «اقضِ ما فات» (فوت یعنی اینکه مکلف واجب را انجام ندهد و به مصلحت آن هم نرسد)، طبق این قول، قضاء واجب نیست. چون در این صورت، فوت صادق نیست. به اینکه با انجام نماز جمعه، مصلحت به مکلف رسیده و فوت صادق نیست.

قول دوم: بعضی می‌گویند که موضوع امر جدید، ترک است، یعنی امر جدید به این صورت است «اقض ما تُرِکَ» (ترک یعنی واجب ترک شود چه شارع مصلحت به او بدهد یا خیر)، طبق این قول قضاء واجب است. چون در این صورت ترک صادق است، به اینکه در واقع نماز ظهر واجب بوده و موضوع ترک محقق شده است.

تبصره: یحتمل گفته شود که قضاء، مطلقا واجب است، چه موضوع امر جدید، فوت باشد یا ترک باشد. به دلیل:

صغری: مصلحتی که در حجیت امارات است، مصلحت نوعیه است.

کبری: و مصلحت نوعیه، منافاتی با صدق فوت ندارد.

نتیجه: مصلحتی که در حجیت امارات است، منافاتی با صدق فوت ندارد. یعنی مصلحت از مکلف فوت شده است و قضا واجب است. فافهم.

نکته سوم: اگر مکلف به امر ظاهری عمل کرد و بعد کشف خلاف شد، در اینکه امر ظاهری مجزی از واقع است یا خیر، دو نظریه است:

نظریه اول: بعضی می‌گویند مجزی نیست و باید واقع دوباره انجام شود، طبق این نظریه، فرق بین سببیت معتزلی (اجزاء است) و مصلحت سلوکیه (عدم اجزاء) روشن است.

نظریه دوم: بعضی می‌گویند مجزی است. طبق این نظریه، فرق بنی سببیت معتزلی و مصلحت سلوکیه مشخص نیست، چون طبق هر دو نظریه، مجزی است.

۳

تطبیق نکته دوم جواب اول به اشکال دوم

ثمّ إن قلنا: إنّ القضاء فرعُ صدق الفوت (یعنی انسان انجام ندهد و به مصلحت آن هم نرسد) المتوقّف على فوات الواجب من حيث إنّ فيه (واجب) مصلحة (با مصلحت آن)، (جواب ان:) لم يجب (قضاء) فيما نحن فيه؛ لأنّ الواجب وإن ترك إلاّ أنّ مصلحته (واجب) متداركة (با مصلحت سلوکیه)، فلا يصدق على هذا الترك (ترک واجب با جبران مصلحت آن) الفوت.

وإن قلنا: إنّه (قضاء) متفرّع على مجرّد ترك الواجب، وجب (قضاء) هنا (در مصلحت سلوکیه)؛ لفرض العلم بترك صلاة الظهر مع وجوبها (نماز ظهر) عليه (مکلف) واقعا.

(تبصره:) إلاّ أن يقال: إنّ غاية ما يلزم في المقام (مصلحت سلوکیه)، هي (غایت) المصلحة في معذوريّة (در عمل به اماره مخالفه) هذا الجاهل (مصلحت نوعیه) مع تمكّنه (جاهل) من العلم ولو كانت (مصلحت) لتسهيل الأمر على المكلّفين (نوع مکلفین)، ولا ينافي ذلك (تسهیل امر بر مکلفین) صدق الفوت، فافهم (معیار در حجیت اماره مصلحت سلوکیه است نه مصلحت تسهیل).

ثمّ إنّ هذا كلّه على ما اخترناه من (بیان ما اخترناه است) عدم اقتضاء الأمر الظاهري (محتوای دلیل اجتهادی یا اصل عملی) للإجزاء، واضح.

وأمّا على القول باقتضائه (امر ظاهری) له (اجزاء)، فقد يشكل الفرق بينه (اجزاء) وبين القول بالتصويب (سببیت معتزلی)، وظاهر شيخنا (شهید ثانی) في تمهيد القواعد استلزام القول بالتخطئة (شیعه) لعدم الإجزاء، قال قدس‌سره: من فروع مسألة التصويب والتخطئة، (مربوط به تخطه است) لزوم الإعادة للصلاة بظنّ القبلة و (مربوط به تصویب است) عدمه (لزوم). وإن كان تمثيله لذلك (فروع مساله تصویب و تخطئه) بالموضوعات محلّ نظر (چون شیعه و اهل تسنن هر دو در موضوعات قائل به تخطئه هستند).

الأخير ـ لا بدّ أن يكون لمصلحة يتدارك بها مفسدة ترك الظهر.

ثمّ إن قلنا : إنّ القضاء فرع صدق الفوت المتوقّف على فوات الواجب من حيث إنّ فيه مصلحة ، لم يجب فيما نحن فيه ؛ لأنّ الواجب وإن ترك إلاّ أنّ مصلحته متداركة ، فلا يصدق على هذا الترك الفوت.

وإن قلنا : إنّه متفرّع على مجرّد ترك الواجب ، وجب هنا ؛ لفرض العلم بترك صلاة الظهر مع وجوبها عليه واقعا.

إلاّ أن يقال : إنّ غاية ما يلزم في المقام ، هي المصلحة في معذوريّة هذا الجاهل مع تمكّنه من العلم ولو كانت لتسهيل الأمر على المكلّفين ، ولا ينافي ذلك صدق الفوت ، فافهم (١).

ثمّ إنّ هذا كلّه على ما اخترناه من عدم اقتضاء الأمر الظاهري للإجزاء ، واضح.

وأمّا على القول باقتضائه له ، فقد يشكل (٢) الفرق بينه وبين القول بالتصويب ، وظاهر شيخنا في تمهيد القواعد استلزام القول بالتخطئة لعدم الإجزاء ، قال قدس‌سره (٣) : من فروع مسألة التصويب والتخطئة ، لزوم الإعادة للصلاة بظنّ القبلة وعدمه (٤). وإن كان تمثيله لذلك بالموضوعات محلّ نظر.

__________________

(١) لم ترد «فافهم» في (ت) و (ه).

(٢) في (ت) و (ه) بدل «باقتضائه له فقد يشكل» : «بالاقتضاء فيشكل».

(٣) لم ترد عبارة «إلاّ أن يقال ـ إلى ـ قدس‌سره» في (ظ) ، (ل) و (م) ، ووردت بدلها : «ولأجل ما ذكرنا ذكر في تمهيد القواعد» ، نعم وردت عبارة «إلاّ أن يقال ـ إلى ـ قدس‌سره» في هامش (ل) تصحيحا.

(٤) تمهيد القواعد : ٣٢٢ ـ ٣٢٣.