در این مبحث بحث این است که یک لفظ را استعمال کنیم و چند معنا از آن لفظ مستعمل، به صورت مجزا اراده کنیم.
به تعبیر دیگر در طی یک استعمال، میشود یک لفظ در دو یا چند معنا به شکل مستقل و مجزا استعمال شود یا خیر. مثلا بگوئید جئنی بعین، و مرادش جئنی بذهب، جئنی بفضة باشد، یعنی گویا گفته جئنی بعین و عین، با یکی ذهب را و با دیگری فضه را اراده کرده است.
سوال: این استعمال مجاز و ممکن است یا ممکن نیست؟
جواب: مرحوم آخوند میگویند این استعمال محال است و نمیتوان یک لفظ را در بیش از یک معنا استعمال کرده است، دلیل ایشان عقلی است. (نکته: همیشه ادله ضرورت، استحاله و امکان، عقلی است) ایشان میفرمایند استعمال یعنی اینکه لفظ را، عنوان و وجه معنا قرار داد به گونهای که گویا معنا از کلام متکلم بیرون آمده است نه لفظ، و زمانی که شیء وجه شیء دیگر قرار میگیرد، در حقیقت فانی آن میشود و تا زمانی که فانی شدن نباشد، امکان اینکه یک شیء، وجه شیء دیگر باشد، فراهم نمیشود.
حال استعمال یک لفظ در معنا، افناء یک لفظ در معنا است، گویا این معنا، صورت لفظی پیدا کرده است.
شاهد: بعضی وقتها حسن و قبح معانی در نزد عقلاء، به الفاظ هم سرایت میکند. حسن و قبح برای معنا است، اما آنقدر بین لفظ و معنا، ارتباط زیادی است، لفظ فانی در معنا دیده میشود و اصلا لفظ دیده نمیشود، مثلا صدام، این لفظ آنقدر قبح پیدا کرده است، اگر اسم کسی دیگر صدام باشد، میگوئید این چه اسمی است، صدامی که بد بود، معنای آن بود نه خود لفظش، اما قبحی که مال معنا است به لفظ سرایت کرده، به طوری که اگر این لفظ را برای معنای دیگری وضع کنید، این قبح به معنای جدید هم سرایت میکند.
پس استعمال یعنی فنا کردن لفظ در معنا، حال استعمال یک لفظ در دو معنا به صورت مجزا، عبارت است افناء یک شیء همزمان (طی یک استعمال) در دو شیء به صورت مجزا و این عقلا محال است. یک شیء نمیتواند در دو شیء به گونه مجزا فانی شود، یعنی فناء یک شیء در شیء اول، ضد فناء همان شیء در شیء دوم است این ضدین میشود که محال است.
مثال: عکسهای ۳ در ۴، وجه صاحبش است، نمیشود عکسی که وجه منحصر صاحبش است، در عین حال وجه کس دیگری هم باشد و این محال است. در لفظ هم همین است.
مرحوم قمی وجه دیگری برای استحاله ذکر کردهاند و آخوند رد کردهاند که ما بیان نمیکنیم.
تفصیل صاحب معالم: ایشان میگویند استعمال لفظ در اکثر از یک معنا ممکن است. ایشان میگویند این لفظی که میخواهید در چند معنا استعمال کنید از دو حالت خارج نیست، یا مفرد است یا مثنی و جمع است. به تعبیر دیگر از یک لفظ یا مفرد اراده شده یا مفرد اراده نشده است. استعمال لفظ مفرد، در اکثر از معنای واحد، ممکن است اما مجازا، استعمال لفظ مثنی و جمع در اکثر از معنای واحد ممکن است اما حقیقتا.
بند اول: ایشان میگویند لفظ مفرد برای معنا به قید وحدت (وحدت معنوی) وضع شده است، یعنی برای یک معنا وضع شده است و این امکان دارد دهها مصداق داشته باشد که مهم نیست. مثلا لفظ زید برای یک معنا طی یک وضع معنا شده است و آن هیکل خارجی یک فرد است و اگر بخواهد برای معنای دیگری وضع شود، وضع دومی میطلب، پس موضوع له مفرد دو چیز است: اصل معنا و وحدت معنا است.
استعمال لفظ مفرد در بیشتر از یک معنا، مساوی با الغاء قید وحدت و جزء موضوع له است، یعنی زمانی میشود یک لفظ را در بیشتر از معنای واحد استعمال کرد که قید وحدت را برداریم، این میشود استعمال در غیر ما وضع له که همان مجاز است.
جواب آخوند: نحوه بیان صاحب معالم این است که استعمال لفظی که برای معنای مقید به وحدت وضع شده، در معنای عاری از این قید، استعمال یک لفظ موضوع برای معنای مقید، در جزء معنا منهای قید وحدت است. گویا ایشان موضوع له را کل میبیند و مستعمل فیه را جزء میبیند، آخوند در اشکال میگویند اگر قبول کنیم که موضوع له لفظ مفرد، مقید به قید وحدت است، استعمال این لفظ در اکثر از معنای واحد، میشود استعمال غلط نه مجاز. چون استعمال مباین در مباین است، نه استعمال کل در جزء. به اینکه از نگاه صاحب معالم، موضوع له لفظ مفرد معنا به شرط وحدت است، اگر بخواهید این لفظ را در اکثر از معنا استعمال کنید، مستعمل فیه، معنا به شرط کثرت میشود یعنی بیش از یک معنا، این دو با هم مباین هستند، رابطه این دو کل و جزء نیست. بعدها خواهید خواند که این گونه لحاظها با هم تباین دارند، یعنی نمیشود یکی را اعم از دیگری یا کل نسبت به دیگری دانست.
استعمال کل در جزء، در جایی است که مستعمل فیه را لا بشرط قرار میدهیم، یعنی در این صورت کل میشود معنا با قید وحدت و مستعمل فیه معنای منهای قید وحدت میشود. اما در اینجا لفظی که مقید به قید وحدت است را در مقید به قید کثرت استعمال میکند که رابطه آنها تباین میشود.
بند دوم: استعمال مثنی و جمع در اکثر از معنا حقیقت است. چون تثنیه در حکم تکرار مفرد به دوبار، جمع در حکم تکرار مفرد به سه یا بیشتر است، عینین که گفته میشود، یعنی عین و عین، اعیان که گفته میشود، یعنی عین و عین و عین... جاء الرجال، یعنی جاء رجل و رجل و رجل...، حال اگر بگوئیم جئنی بعین و بعین، مراد از عین اول، ذهب باشد و از عین دوم، فضه باشد، این استعمال ممکن است یا خیر؟ ممکن است.
اکرم زیدا و زیدا، مراد از زید اول زید بن ارقم و دومی زید بن حارث باشد، اشکال دارد؟ ندارد.
اینجا استعمال هم حقیقی است. چون عین اول در موضوع له اول خود استعمال شده و عین دوم هم در موضوع له خود استعمال شده است، حال اگر گفته شود جئنی بعینین، و مرد ذهب و فضه باشد، استعمال حقیقی است و مانعی هم ندارد.
عین همین حرف در جمع هم است، اگر گفته شود جئنی باعیان و مراد فضه و اسد و ذهب باشد، اینجا استعمال جئنی بعین و بعین و بعین، ممکن است و حقیقی است و استعمال جئنی باعیان هم حقیقی است.
اشکال آخوند:
اولا: درست است که تثنیه و جمع در حکم تکرار لفظ مفرد است، اما همانطور که در تثنیه و جمع یک لفظ، اتحاد لفظی معتبر است، اتحاد معنوی هم معتبر است. یعنی در جمع و تثنیه، غیر از اتحاد لفظی، اتحاد معنوی هم باید باشد. و این با وجدان لغوی معلوم میشود. یعنی وجدان لغوی میگوید اتحاد معنوی در تثنیه و جمع هم معتبر است. لذا نمیتوان گفت عینین و اراده ذهب و فضه شود، چون اتحاد معنوی مختل شده است. یعنی تثنیه در حکم تکرار دو لفظ مفرد هم معنا است و نمیتوان آن را در اکثر از معنا استعمالش کرد و در جمع هم همین است.
ثانیا: بر فرض که در تثنیه و جمع، اتحاد معنوی لازم نباشد، اینجا از قبیل استعمال لفظ در اکثر از معنا نیست و موضوعا از محل بحث خارج است. چون شما میگوئید، مثنی دو لفظ مفرد است، و اگر مثنی را در دو معنا استعمال کنید، استعمال دو لفظ در دو معنا است و محل بحث ما استعمال یک لفظ در دو معنا است.
قول سوم: این قول، میتواند تلفیق قول معالم باشد و میتواند منفک از آن باشد. ایشان میگویند قرآن هفت یا هفتاد بطن دارد و این به این معنا است که الفاظ قرآن در عین وحدت، در هفت یا هفتاد معنا استعمال شده است، پس مصداق استعمال یک لفظ در چند معنا، قرآن است.
جواب آخوند:
اولا: اینکه گفته میشود قرآن هفت یا هفتاد بطن دارد، به معنای استعمال قرآن در هفت یا هفتاد معنا نیست، بلکه میتواند مراد اخبار این باشد که خداوند در وقت استعمال الفاظ قرآن، هفت یا هفتاد معنا را اراده کرده است اما الفاظ قرآن را فقط در یکی از معانی استعمال کرده است، هنگام استعمال هفت یا هفتاد معنا میتواند اراده شود اما مستعمل فیه یک معنا است. مثلا میخواهم به شما بگویم اول ماه است و وقت شهریه است و وقت قسط است و تا امتحانات وقتی نمانده، با این چهار معنا میگویم، امروز اول ماه است، این لفظ فقط در اولی استعمال شده است اما من با همین استعمال، اراده کردم که به شما ۴ معنا را بفهمانم، این میشود اراده عند الاستعمال.
و همچنین ممکن است که مراد از هفت یا هفتاد بطن، هفت یا هفتاد مدلول التزامی قرآن باشد، میخواهد بگوید قرآن هفت یا هفتاد مدلول التزامی یا لازم دارد که ما ممکن است نفهمیم اما راسخون فی العلم میتوانند بفهمند. مثلا میگویم زید ۲۰ سال است که استعمال لفظ در یک معنا است و این یک لازم عادی دارد که ریش در آورده و یک لازمه شرعی دارد که بالغ شده و لازمه دیگرش این است در حال حیات است و از عمر بزرگتر است و... از یک لفظ این مقدار لوازم درست شد اگرچه مراد هم نباشند.