بحث ما در تنبیهات صحیح و اعم است.
تنبیه اول: الفاظ معاملات
تا به الان در مبحث صحیح و علم، نگاه ما به سمت عبادات بود، از اینجا در تنبیه نخست این مبحث، همچنین در تنبیه دوم، نگاه ما به سمت الفاظ معاملات، مثل بیع و اجاره و نکاح و... است.
سوال: آیا نزاع صحیح و اعم، در الفاظ معاملات هم جاری است، در الفاظ معاملات هم میشود بعضی صحیحی و بعضی اعمی شوند یا خیر؟
جواب: مرحوم آخوند میفرمایند باید مقدمهای را بیان کنیم:
مقدمه: معاملات، گاه برای سبب وضع میشود و گاه برای مسبب، سبب، صیغهای است که با آن عقد را جاری میکنند، بعتُ، اشتریتُ. مسبب، اثری که بر صیغه مترتب است، مثل ملکیت که نسبت به مبیع برای مشتری و نسبت به ثمن برای بایع حاصل میشود.
بحث است که الفاظ معاملات برای اسباب وضع شدهاند یا برای مسببات وضع شدهاند؟
اگر موضوع له الفاظ معاملات را مسببات و آثار بدانیم، نزاع صحیح و اعم جاری نیست، چون اثر معامله متصف به وجود و عدم میشود، متصف به صحت و فساد نمیشود، یا اثر معامله است و یا اثر معامله نیست و حالت سومی ندارد. لذا جایی برای نزاع صحیح و اعم در الفاظ معاملات نیست، اگر موضوع برای مسببات نباشد. اگر اثر هست، صحیح و فساد ندارد و اگر نیست، متصف به فساد و صحیح نمیشود تا نزاع پیش بیاید.
اما اگر موضوع له الفاظ معاملات، اسباب باشد، واژه بیع، برای صیغه بعتُ و قبلتُ وضع شده باشد، اینجا نزاع صحیح و فساد جاری میشود. چون صیغه میتواند متصف به صحیح و فساد شود، یا صیغه مثلا عربی نیست و فاسده است و یا تمام اجزاء را دارد و متصف به صحیح میشود.
حال سوال میشود که به نظر آخوند، الفاظ معاملات، برای اسباب وضع شدهاند یا مسببات؟
ایشان دقیق پاسخ ندادهاند و اما کلام ایشان فهمیده میشود که الفاظ معاملات برای اسباب وضع شدهاند نه برای مسببات.
این از سوال بعد معلوم میشود که از مرحوم آخوند سوال میکنیم شما در اینجا قائل به اعمی هستید یا صحیحی، ایشان در جواب میگویند در اینجا بعید نیست که قائل به صحیحی باشیم و از این معلوم میشود که الفاظ معاملات وضع برای اسباب شده است که ایشان قائل به صحیحی است و الا بحث صحیح و فساد معنا ندارد.
تذکر: الفاظ معاملات، سابقهای در عرف دارد و فرق آنها با الفاظ عبادات دارد و این است که نقش شارع در عبادات، تاسیسی است اما در معاملات، نقش شارع، امضائی است.
ما یکسری قواعد عرفی معاملات داریم و یک سری قواعد شرعی، یعنی برای صحت معامله بعضی از قواعد را عرف گذشته و بعضی را شرع گذشته و گاهی اینها با هم فرق دارد، مثلا ربوی بودن را عرف مانع نمیداند و شرع مانع میداند یا عرف تمییز متعامل را کفایت میداند اما شرع میگوید باید بالغ باشد.
اگر ما قائل باشیم به الفاظ عبادات برای صحیح، این اختلافات بین شرع و عرف، باعث اضطرار در معنای الفاظ معاملات نمیشود که بگوئیم از موضوع له از منظر شرع یک چیز است و از منظر عرف چیز دیگر است، چون عرف و شرع معتقدند که معامله صحیحه، معاملهای است که اثر مقصود بر آن مترتب باشد و معامله فاسده این است که اثر مقصود بر آن مترتب نباشد. اختلاف شرع و عرف در مصداق اختلاف دارند اما در اصل بیع صحیح و فاسد هم عقیده هستند.
تنبیه دوم: ثمره صحیح و اعم در معاملات
ما قبلا گفتیم اگر صحیحی باشیم، یک ثمرهای آشکار میشود که عملا با اعمیها فاصله پیدا میکنیم و آن این بود که صحیحیها امکان تمسک به اطلاق ادله عبادات برای نفی شرط یا جزء مشکوک را ندارند، مثلا به صلّ نمیتواند برای نفی سوره از صل، تمسک کنند.
حال مشابه آن ثمره در الفاظ معاملات هم ذکر میکنیم. اگر شک کنیم در صحت معاملات جزء یا شرطی دخیل است یا نیست، مثلا شک میکنیم آیا در صحت بیع، عربی بودن یا ماضی بودن صیغه شرط است یا خیر؟ آیا تمسک به اطلاق ادله معاملات و نفی شرط مشکوک یا جزء مشکوک کنیم یا خیر؟
جواب: این دو حالت دارد:
حالت اول: میدانیم این شرط یا جزء مشکوک در صحت عرفی معامله دخیل نیست، اما شک داریم که در صحت شرعی دخیل است یا خیر؟ مثلا ماضی بودن صیغه میدانیم عرفا مهم نیست اما نسبت به شرع شک میکنیم.
در این حالت میتوانید تمسک به ادله معاملات کنید، اگرچه صحیحی باشید. چون الفاظ ماخوذ در ادله را باید بر اساس فهم عرف سنجید، شما شک میکنید که آیا معامله بدون شرط مشکوک صحیح است یا خیر و میدانید از نظر عرف، بدون شرط صحیح است و در عرف معامله، به معامله فاقد شرط، صحیح است، حال میتوانیم به اطلاق دلیل تمسک کرد و گفت این بیع صحیح است، احل الله البیع، مراد از بیع در این آیه، بیع عرفی است و در عرف، عربی بودنی که مشکوک است، شرط نیست و شارع هم همین را امضاء میکند و میگوید عربی بودن صیغه لازم نیست.
حالت دوم: شرط یا جزء مشکوک، در صحت عرفی هم مشکوک الدخالت بود، یعنی شک کنیم آیا این شرط یا جزء مشکوک در صحت عرفی دخیل است یا خیر؟ مثلا طرف در معاملات زود گول میخورد، شک میکنیم آیا گول خوردن زیاد، مانع صحت معامله میشود یا خیر؟ در میان شرع و عرف، این شک وجود دارد.
در این حالت با تمسک به ادله معاملات، نمیتوان این شرط یا جزء مشکوک را برداشت. چون با شک در اینکه در معامله فاقد شرط مشکوک، عرفا لفظ معامله صدق میکند یا خیر، چون شک در صحت است، تمسک به دلیل معامله نمیتوان کرد و اگر تمسک به ادله کرد، میشود تمسک به عام در شبهه مصداقیه.
تنبیه سوم: در این تنبیه نسبت به امور دخیل در مامور به صحبت میشود.
مامور به، یعنی متعلق امر، مامور به صلّ، صلات است، مامور به خمِّس، خمس است.
اولا: امور دخیل در مامور به، گاه جزء است، یعنی خارج در مامور به است و گاه شرط است، یعنی خارج از مامور به است، رکوع و سجده، جزء هستند و طهارت شرط است.
ثانیا: امور دخیل در مامور به، گاه دخیل در ماهیت مامور به است و گاهی دخیل در تشخص مامور به است.
توضیح: صلات و حج و خمس، دارای ماهیتی هستند، برای محقق شدن این افعال، شرایط و اجزائی لازم است، نماز صحیح نیاز به تکبیر، قرائت، طهارت و... دارد، این امور در مامور به دخیل هستند، اما این ماهیت برای اینکه وجود پیدا کند و در خارج محقق شود، باید متشخص شود، قبل گفتیم الشیء ما لم یتشخص، لم یوجد، این حج برای تحقق در خارج، باید متشخص به یکسری خصوصیات شود، در ماهیت حج، اینکه با هواپیما یا ماشین یا حیوان یا پیاده بروی، دخالت ندارد، اما برای تشخص پیدا کردن حج، نیاز است با یکی از اینها برود.
حال اگر به آنچه که در ماهیت مامور به دخیل است، مثل طهارت نسبت به نماز یا طواف نسبت به حج، اخلال وارد شود، مامور به فاسد است و دیگر لفظ آن، بر آن صادق نیست. چون صدق از نگاه صحیحیها ملازم با صحت است و با رفتن صحت، صدق لفظ بر آن هم از بین میرود.
اما اگر اخلال به آنچه که دخیل در تشخص مامور به است، تعلق بگیرد، در این صورت مامور به صحیح است و لفظ هم بر آن صادق است و نهایتش این است که با این اخلال از مزیت مامور به کم کرده است، مثلا طرف با هواپیمای غصبی حج برود، حج صحیح است اما این حج، مزیتی که داشت را از دست میدهد، البته گناه معصیت بر این فرد نوشته میشود اما حج صحیح است.