درس کفایة الاصول - بخش اول (فشرده)

جلسه ۱: جلسه ۱

 
۱

خطبه

۲

تذکرات ابتدائی

بحث ما دوره فشرده کفایه است و باید چند تذکر را رعایت کنند:

اول: ما تعهدی نسبت به امتحان نداریم و هدف ما این نیست که بدون خواندن کامل کفایه، به مرحله بالاتر برود و هدف ما این است که نگاه اجمالی به این کتاب پیدا کنید.

دوم: ما در اینجا مباحثی که تکراری است مثل معنای حرفی، تکرار نخواهیم کردیم و مباحثی که فایده علمی ندارد را هم حذف می‌کنیم و فقط چیزیهایی که فایده علمی را دارد، مطرح کنیم.

سوم: بناء ما بر ۲۰ جلسه است، ان شاء الله در این جلسات تمام شد.

ما در اینجا به شما خواهیم گفت که در کجای کتاب هستیم تا مشکلی در تطبیق نداشته باشید.

ساختار کلی کتاب:

نکته‌ای که مهم است این است که ساختار و نظم سایر کتابهای بعد از کفایه، مثل کفایه است از این رو خوب است که این ساختار را در ذهن داشته باشید.

کفایه از سه بخش تشکیل شده است:

بخش اول: مقدمه؛ این مقدمه از ۱۳ امر تشکیل شده که جزء علم اصول نیست اما دانستنش برای اصولی لازم است.

بخش دوم: مقاصد؛ این مقاصد در ۸ مقصِد نوشته شده که بدنه علم اصول در این ۸ مقصد است، ۵ مقصد مربوط به مباحث الفاظ است و سه تا مربوط به مباحث حجج است.

مقاصد مربوط به الفاظ:

اول: اوامر؛

دوم: نواهی؛

سوم: مفاهیم؛

چهارم: عام و خاص؛

پنجم: مطلق و مقید که در آن مجمل و مبین هم بیان خواهد شد.

مقاصد مربوط به حجج:

اول: امارات؛ در ابتدای آن حجیت قطع هم مطرح می‌شود.

دوم: اصول عملیه؛

سوم: تعارض.

بخش سوم: خاتمه؛ در خاتمه پیرامون اجتهاد و تقلید است که در کتابهای بعدی جایی ندارد و به فقه ملحق شده است.

۳

مقدمه

بیان شد که ۱۳ امر در مقدمه بحث می‌شود:

امر اول: دید کلی پیرامون علم اصول

در این امر می‌خواهیم بفهمیم موضوع و تعریف علم اصول چیست.

برای شناخت موضوع و تعریف علم اصول، باید مطالبی پیرامون علم بیان کنیم و بعد موضوع و تعریف علم اصول را بشناسیم.

تعریف علم:

علم چیست؟ مجموعه قضایایی که در حصول یک غرض نقش دارند، علم نامیده می‌شوند.

چند نکته محل توجه است:

اولا: علم مجموعه قضایا است، یعنی علم تشکیل یافته از قضایایی است که سلول‌های علم هستند.

دوم: این قضایای واحد، محور غرض علم می‌باشند. مثلا علم نحو الفاعل مرفوع، المفعول منصوب و... که این قضایا تحت یک غرض به نام صیانت لسان از خطاء در گفتار و اعراب می‌باشند.

قضایایی که تحت یک غرض هستند، مسائل علم هستند، یعنی علم مجموعه مسائل هستند که متشکل از دو جزء است: موضوع و محمول، الفاعل موضوع است و مرفوع محمول آن است.

موضوع علم:

موضوع علم آن عنوان کلی است که بر تمام موضوعات این مسائل منطبق است. موضوع علم نحو کلمه است، الفاعل مرفوع که موضوع آن فاعل است که کلمه است.

تذکر: بیان شد که موضوع علم بر تک تک مسائل علم، منطبق است، حال می‌خواهیم رابطه بین موضوع علم و موضوع مسائل علم را بیان کنیم، که این موضوع علم یا عین موضوع مسائل علم است یا اینکه نسبت آنها کلی و جزئی است، مثلا موضوع علم نحو را کلمه فرض گرفتیم، الکلمة علی اقسام ثلاثه: الاسم و الفعل و الحرف؛ این یک قضیه نحویه است که موضوع آن دقیقا همان موضوع علم نحو است، هر دو موضوعشان کلمه است اما گاهی نسبت موضوع علم و موضوع مسائل آن کلی و جزئی است مثلا الفاعل مرفوع نسبت به کلمه، که الفاعل مصداق و جزئی کلمه است.

نکته: حداقل شرط لازم بین موضوع علم و موضوع مسائل علم، اتحاد وجودی است. به این نحو که یا هر دو متساوی باشند یا موضوع علم اعم مطلق از موضوعات مسائل باشد.

پس گفتیم علم تشکیل یافته از قضایای علم است که به آن مسائل گفته می‌شود که از دو جزء موضوع و محمول تشکیل شده است و رابطه بین موضوع علم و موضوعات مسائل شناخته شد.

حال می‌خواهیم رابطه موضوع علم با محمولات مسائل را یاد بگیریم که محمولات این مسائل، عوارض ذاتی موضوع علم است. عوارض جمع عارض و ذاتی در مقابل غریب است.

توضیح: می‌گویند موضوع العلم ما یبحث عن عوارض ذاتیه، عوارض ذاتیه همان محمولات مسائل علم است. عوارض ذاتی عبارت است از آنچه که بر شیء به حمل حقیقی و بدون واسطه قابل حمل است. حمل حقیقی یعنی حملی که واسطه نمی‌خواهد و در مقابل حمل مجازی است که محتاج به واسطه است. مثلا می‌گوئید آب جاری است، جریان به حمل حقیقی به آب حمل شده که چیزی که جریان دارد خود آب است اما می‌گوئید ناودان جاری است، اسناد جریان به ناودان مجازی است، چون جریان از آب است و نسبت جریان به ناودان مجازی است و به واسطه آب، جریان به آن نسبت داده شده است.

جریان نسبت به آب، عارض ذاتی است چون قابل حمل بر آب است بدون واسطه و همین جریان نسبت به ناودان، عارض غریب است چون حمل باواسطه می‌شود.

لذا دانشی که می‌خواهیم بحث کنیم، هر چیزی که مربوط به شیء است و بدون واسطه بر آن حمل شود، موضوع علم است به شرط اینکه در غرضی که دارد، نقشی ایفا کند و فرق ندارد چیزی که مورد بحث قرار می‌دهد از نگاه منطقی ذاتی شیء باشد یا عرضی غریب یا... باشد.

مثلا اگر علم آب شناسی داشته باشیم سخن از جریان اب هم می‌توانیم بیاوریم و اگر علم ناودان شناسی داشته باشیم، نمی‌توانیم از جریان بحث کنیم چون جریان از ذاتی آن نیست.

نکته: گاهی یک قضیه در حصول دو یا چند غرض دخالت دارد و برای هر کدام از این اغراض علم مستقل وضع شده است، حال سوال این است این قضیه را در کدام علم قرار دهیم؟

آخوند می‌فرمایند جزء مسائل تمام این علوم است، لذا یک قضیه می‌تواند در چند علم به عنوان مسئله جای بگیرد، مثلا بحث متجری هم مبحث اصولی و هم کلامی است و در هر دو بحث می‌شود، مثل ظهور صیغه امر در وجوب یا صیغه نهی در حرمت هم در علم اصول است و هم در علم لغت.

نکته بعدی پیرامون علم شناسی:

مرحوم آخوند می‌فرمایند تمایز علوم به تمایز اغراض است، غرض است که مرز بین دو علم را مشخص می‌کند و به واسطه غرض از هم فاصله پیدا می‌کنند.

بعضی می‌فرمایند تمایز علوم به تمایز موضوعات است.

بعضی می‌فرمایند تمایز علوم به تمایز محمولات است.

و بعضی اقوال دیگر را ذکر کرده‌اند.

اما مرحوم آخوند می‌فرمایند تمایز علوم، به تمایز اغراض است، یعنی غرض واحد منشاء پیدایش یک علم شده و غرض دیگر، علم دیگر را پدید آورده است، مثلا صیانت فکر از خطای در استدلال، علم منطق را پدید آورد، صیانت لسان از خطا در گفتار، علم نحو را پدید آورد، صیانت بدن از امراض، علم طب را پدید آورد.

۴

موضوع علم اصول

اما علم اصول:

اولین مطلبی که آخوند اشاره می‌کنند پیرامون موضوع علم اصول است، مرحوم آخوند می‌فرمایند، کلیات منطبق بر مسائل علم اصول، موضوع علم اصول است.

حقیقتا این فرار از تعیین علم اصول است، مثلا می‌گوئیم شوهر این خانم کیست، می‌گوید کسی است که با این خانم ازدواج کرده است.

بعد ایشان نه فقط کلی جواب داده است، بلکه به کسانی که جزئی را در موضوع علم اصول گفته‌اند خرده هم گرفته است.

مشهور و قوانین در موضوع علم اصول گفته‌اند: موضوع علم اصول ادله اربعه بما هی ادله است.

صاحب فصول در موضوع علم اصول گفته‌اند: موضوع علم اصول ادله اربعه بما هی است.

فرق بین ادله بما هی ادله و ادله بما هی هی:

اگر گفتند فلان بما هو بهمان، این گونه است، یعنی فلان به عنوان اینکه مصداق بهمان است اینگونه است. مثلا شما به عنوان اینکه طلبه هستید، بسیار دوست داشتنی هستید، یعنی چون طلبه هستید اینگونه هستید اما اگر بگویند فلان بما هو هو این گونه است، یعنی این فلان، ذاتش فارغ از هر عنوان دیگری که بر آن منطبق هست، اینگونه است، یعنی فرق ندارد طلبه باشد یا نباشد یا دکتر باشد یا بیکار باشد. مثلا مادر به شما علاقه مند است بما هو هو. یعنی مادر شما را مطلقا دوست دارد اما من دوستتان دارم چون طلبه هستید.

مشهور می‌گویند ادله اربعه به عنوان اینکه دلیلیت دارند، موضوع علم اصول هستند، ادله اربعه، کتاب و سنت و عقل و اجماع است، موضوع علم اصول عقل بما هو عقل نیست، بلکه عقل بما هو دلیل علم اصول است.

اما صاحب فصول به یک جهت از تعریف مشهور عبور کرده و گفته موضوع علم اصول ادله اربعه بما هی هی است، فارغ از اینکه دلیل باشند یا نباشند، چه عقل یا سنت دلیل شرعی باشد یا نباشد، ذات اینها در موضوع علم اصول دخالت پیدا می‌کنند.

۵

خلاصه مباحث از نگاه مقرر

مباحثی که در این جلسه بیان شد:

۱. ساختار کفایه؛

۲. موضوع هر علم؛

۳. مسائل علوم؛

۴. وجه تمایز علوم؛

۵. موضوع علم اصول.

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمد لله ربّ العالمين ، والصلاة والسّلام على محمّد وآله

الطاهرين ، ولعنة الله على أعدائهم أجمعين

وبعد ، فقد رتّبته على مقدّمة ومقاصد وخاتمة

أمّا المقدّمة

ففي بيان امور :

الأوّل

[موضوع العلم ومسائله]

[موضوع كلّ علم]

إنّ موضوع كلّ علم (١) ـ وهو الّذي يبحث فيه عن عوارضه الذاتيّة (٢) ، أي

__________________

(١) قبل الخوض في بيان موضوع كلّ علم ، يجب التنبّه على أصل الحاجة إلى الموضوع في العلوم. وكأنّه من الأصل المسلّم عند المصنّف رحمه‌الله كما هو كذلك عند أكثر أهل التحقيق ، ولعلّه لم يذكره المصنّف رحمه‌الله في المقام.

وقد خالفهم المحقّق العراقيّ وأنكر الحاجة إلى الجامع الواقعيّ لعدم تصوّر جامع صوريّ أو معنويّ في بعض العلوم. نهاية الأفكار ١ : ٩ ـ ١٠.

وخالفهم أيضا السيّد الإمام الخمينيّ وقال ـ ما حاصله ـ : أنّ ما اشتهر ـ من أن لا بدّ لكلّ علم من موضوع واحد جامع بين موضوعات المسائل ـ ممّا لا أصل له. والدليل عليه أنّه لم يعهد من أرباب التأليف ذكر موضوع واحد خاصّ للعلم الخاصّ ، بل كان كلّ علم بدو تدوينه عدّة قضايا مرتبطة ، فأضاف إليه الخلف حتّى صار كاملا. مناهج الوصول ١ : ٣٩ ـ ٤٠.

ولا يخفي : أنّ عدم تصوّر الجامع إنّما يدلّ على عدم الحاجة إلى العلم بالموضوع لا عدم الحاجة إلى الموضوع ، كما أنّ عدم نقل الموضوع من أرباب التأليف لا يدلّ على عدم الحاجة إليه.

(٢) إن شئت فقل : «هو الجامع الّذي يبحث في العلم عن عوارضه الذاتيّة».

وذهب السيّد المحقّق الخوئيّ إلى أنّه لا ملزم بأن يكون البحث عن العوارض الذاتيّة فقط بعد فرض دخل العوارض الغريبة أيضا في المهمّ. محاضرات في اصول الفقه ١ : ٢٤.

بلا واسطة في العروض (١) ـ هو نفس موضوعات مسائله عينا وما يتّحد معها خارجا ، وإن كان يغايرها مفهوما تغاير الكلّيّ ومصاديقه والطبيعيّ وأفراده (٢).

[مسائل العلوم]

والمسائل عبارة عن جملة من قضايا متشتّتة ، جمعها اشتراكها في الدخل في الغرض الّذي لأجله دوّن هذا العلم. فلذا قد يتداخل بعض العلوم في بعض المسائل ممّا كان له دخل في مهمّين (٣) ، لأجل كلّ منهما دوّن علم على حدة ، فيصير من مسائل العلمين (٤).

__________________

(١) كلمة : «العروض» من الأغلاط المشهورة ، ولم تساعد عليها اللغة ، بل الصحيح : «العرض».

والمراد من العروض هو الحمل ، فقوله : «بلا واسطة في العروض» أي بلا واسطة في الحمل ، فكلّ عارض يحمل على الموضوع حقيقة ـ بحيث يعدّ من اسناد الشيء إلى ما هو له ـ هو العرض الذاتيّ للموضوع.

والسرّ في تفسير العرض الذاتيّ بأن لا يكون هناك واسطة في العروض ـ مع أنّه خلاف ما هو المشهور في معنى العرض الذاتيّ من أنّه كونه بحيث يقتضيه نفس الذات ـ هو أنّ البحث في غالب مسائل العلوم ليس بحثا عن العوارض الذاتيّة لموضوعها بهذا المعنى ، فإنّ البحث عن حجّيّة خبر الواحد ـ مثلا ـ ليس بحثا عن ما يقتضيه ذات خبر الواحد ، بل هي من فعل الشارع ، وهكذا كثير من المباحث في العلوم الأخر. فلا بدّ من توسعة العرض الذاتيّ بأن يقال : أنّه ما كان يعرض الذات بلا واسطة في العروض وإن كان لأمر لا يقتضيه نفس الذات.

وذهب المحقّق الاصفهانيّ إلى أنّ الالتزام بعدم الواسطة في العروض من باب لزوم ما لا يلزم ، لأنّ العلم عبارة عن القضايا المتشتّتة ، ونفس تلك القضايا مسائل العلم ، ومحمولاتها أعراض ذاتيّة لموضوعاتها ، فلا ملزم بما ذكر. نهاية الدراية ١ : ٧.

(٢) قوله : «والطبيعيّ وأفراده» من العطف التفسيريّ.

وذهب المحقّق العراقيّ إلى التفصيل ، فجعل النسبة بين موضوع العلم وموضوعات مسائله في مثل العلوم الرياضيّة الاتّحاد ومن قبيل نسبة الكليّ إلى أفراده ، وفي مثل العلوم النقليّة بنحو العينيّة ومن قبيل نسبة الكلّ إلى أجزائه. راجع نهاية الأفكار ١ : ١٢.

(٣) أي : غرضين. والأولى أن يقول : «في غير واحد من الأغراض» حتّى يشمل تداخلها في ما له دخل في الأغراض.

(٤) كمسألة «التجرّي» ، فإنّه يتداخل فيها علم الفقه والاصول والكلام.

لا يقال : علي هذا يمكن تداخل علمين في تمام مسائلهما في ما كان هناك مهمّان متلازمان في الترتّب على جملة من القضايا لا يكاد انفكاكهما.

فإنّه يقال : ـ مضافا إلى بعد ذلك بل امتناعه عادة ـ لا يكاد يصحّ لذلك تدوين علمين وتسميتهما باسمين ، بل تدوين علم واحد ، يبحث فيه تارة لكلا المهمّين واخرى لأحدهما ، وهذا بخلاف التداخل في بعض المسائل ، فإنّ حسن تدوين علمين كانا مشتركين في مسألة أو أزيد في جملة (١) مسائلهما المختلفة لأجل مهمّين ممّا لا يخفي (٢).

[تمايز العلوم]

وقد انقدح بما ذكرنا أنّ تمايز العلوم إنّما هو باختلاف الأغراض الداعية إلى التدوين ، لا الموضوعات (٣) ولا المحمولات (٤) ، وإلّا كان كلّ باب ـ بل كلّ مسألة ـ من كلّ علم علما على حدة ـ كما هو واضح لمن كان له أدنى تأمّل ـ ، فلا يكون الاختلاف بحسب الموضوع أو المحمول موجبا للتعدّد (٥) ، كما لا يكون

__________________

(١) في قوله : «في جملة» وجهان :

الأوّل : أن يكون متعلّقا بقوله : «تدوين» ، ومعناه : أنّ حسن تدوين علمين ـ كانا مشتركين في مسألة أو أزيد ـ في جملة من مسائلهما المختلفة لأجل مهمّين ممّا لا يخفي.

الثاني : أن يكون بدلا عن قوله : «أو أزيد» ومعناه : أنّ حسن تدوين علمين ـ كانا مشتركين في مسألة أو في جملة من مسائلهما المختلفة ـ لأجل مهمّين ممّا لا يخفي.

(٢) خبر عن قوله : «فإنّ».

(٣) والقول بأنّ تمايزها بتمايز الموضوعات منسوب إلى المشهور ، كما في فوائد الاصول ١ : ٢٤.

وذهب المحقّق الأصفهانيّ والمحقّق النائينيّ إلى أنّ تمايزها بتمايز الموضوعات المتحيّثة بالحيثيّة الخاصّة ، ولكن اختلفا في ما يراد من تحيّث الموضوع. راجع نهاية الدراية ١ : ١٠ ، وفوائد الاصول ١ : ٢٥ ـ ٢٦.

(٤) لم أجد من ذهب إليه. وفي المقام قولان آخران ذهب إلى أحدهما السيّد الإمام الخمينيّ وإلى الآخر السيّد المحقّق الخوئيّ ؛ فذهب الأوّل إلى أنّ تمايزها بذات العلوم ، والثاني إلى عدم انحصاره بالموضوع والأغراض. راجع مناهج الوصول : ١ : ٤٤ والمحاضرات ١ : ٢٧.

(٥) أورد عليه المحقّق الاصفهانيّ في نهاية الدراية ١ : ١١ ـ ١٢.

وحدتهما سببا لأن يكون من الواحد.

ثمّ إنّه ربما لا يكون لموضوع العلم ـ وهو الكلّيّ المتّحد مع موضوعات المسائل ـ عنوان خاصّ واسم مخصوص ، فيصحّ أن يعبّر عنه بكلّ ما دلّ عليه ، بداهة عدم دخل ذلك في موضوعيّته أصلا.

[موضوع علم الاصول]

وقد انقدح بذلك أنّ موضوع علم الاصول هو الكلّيّ المنطبق على موضوعات مسائله المتشتّتة (١) ، لا خصوص الأدلّة الأربعة بما هي أدلّة (٢) ، بل ولا بما هي هي (٣) ، ضرورة أنّ البحث في غير واحد من مسائله المهمّة ليس عن عوارضها.

وهو (٤) واضح لو كان المراد بالسنّة منها (٥) هو نفس قول المعصوم أو فعله أو تقريره ، كما هو المصطلح فيها ، لوضوح عدم البحث في كثير من مباحثها المهمّة ـ كعمدة مباحث التعادل والترجيح ، بل ومسألة حجّيّة خبر الواحد ـ لا عنها ولا عن سائر الأدلّة.

__________________

(١) وخالفه كثير ممن تأخّر عنه. فذهب المحقّق العراقيّ إلى عدم وجود الموضوع لعلم الاصول ، لعدم جامع متصوّر في مسائل علم الاصول. وتبعه السيّد المحقّق الخوئيّ. راجع نهاية الأفكار ١ : ١٠ ، والمحاضرات ١ : ٢٨.

وذهب المحقّق النائينيّ إلى أنّ موضوعه كلّ ما كان عوارضه واقعة في طريق استنباط الحكم الشرعيّ أو ما ينتهي إليه العمل. فوائد الاصول ١ : ٢٨.

وذهب السيّد الإمام الخمينيّ ـ تبعا لاستاذه المحقّق البروجرديّ ـ إلى أنّ موضوع علم الاصول هو الحجّة في الفقه. راجع نهاية الاصول : ١١ ، وأنوار الهداية ١ : ٢٧٠ ـ ٢٧٢.

(٢) كما ذهب إليه المحقّق القميّ في قوانين الاصول ١ : ٩.

(٣) أي : الأدلّة الأربعة بذاتها ، وهي : الكتاب والسنّة والاجماع والعقل. وهذا ما ذهب إليه صاحب الفصول في الفصول الغرويّة : ١١ ـ ١٢.

وقريب منه ما عن بعض العامّة حيث فسّروا اصول الفقه ب «أدلّة الفقه» ـ أي الكتاب والسنّة والاجماع والقياس والاستدلال أو الاستصحاب ـ. كما في الإحكام ١ : ٩ ـ ١٠ ، واللمع : ٦.

(٤) أي : عدم كون البحث في أكثر مسائله عن عوارض الأدلّة.

(٥) أي : من الأدلّة الأربعة.