بحث ما در موضوع علم اصول بود که گفتیم صاحب قوانین و صاحب فصول، برای علم اصول، ادله اربعه را بیان کردهاند اگرچه در حیثیت آنها اختلاف دارند.
اما مرحوم آخوند بجای اینکه از ادله اربعه یاد کنند، گفتهاند موضوع علم اصول را عنوان کلی گرفتهاند، یعنی کلی منطبق بر مسائل اصول. در حقیقت ایشان میخواهند بگویند لازم نیست موضوع علم را بشناسیم، در علم اصول هم نمیدانیم عنوان کلی منطبق بر مسائل اصول، چیست و آنچه مهم است، وجود واقعی آن است. شاید ایشان میخواهد بگوید، وجود واقعی کافی است و نیاز به وجود علمی نیست.
اشکال آخوند بر موضوعی که صاحب فصول و قوانین عنوان کردهاند:
از نظر صاحب فصول و قوانین، موضوع علم اصول، ادله اربعه بود، آخوند در اشکال میگویند با این موضوعی که شما مطرح کردهاید، بسیاری از بحثهای مهم اصولی خارج میشود، به تعبیر دیگر در بسیاری از بحثهای مهم اصولی، دیگر نمیتوان گفت سخن از عوارض ذاتی علم اصول است، به این بیان که مثلا یکی از ادله اربعه سنت است که دو جور میتوان معنا کرد، معنای اعم آن شامل معنای اخص آن به علاوه چیز اضافهتر است.
معنای اخص سنت: معنای اخص سنت، قول، فعل و تقریر معصوم است.
معنای اعم سنت: معنای اعم سنت اعم از این سه تا و به علاوه آنچه که حاکی از یکی از سه چیز است، میباشد.
مثلا وقتی معصوم به سخن میآیند، سنت به معنای اخص اطلاق میشود، اما وقتی زراره چیزی نقل میکند، قول زراره معنای سنت به معنای اخص نیست اما حاکی از سخن معصوم است که سنت به معنای اعم است.
جمع بندی: بیان شد که سنت بر دو قسم است، یا به معنای اخص یا به معنای اعم.
حال اشکال آخوند بر صاحب فصول و قوانین: شما که ادله اربعه من جمله سنت را موضوع قرار دادید، از شما سوال میشود که مرادتان از سنت چیست؟ یا میگوئید مراد سنت به معنای اخص است، که خیلی از بحثهای مهم علم اصول خارج میشود. اگر غیر مهم بود میگفتیم استطرادی هستند اما مهم هستند، مثل بحثهای حجیت خبر ثقه که یکی از بحثهای کلیدی و اساسی و پر ثمر اصول است. خبر ثقه، کتاب و عقل و اجماع نیست، سنت به معنای اخص هم نیست، چون نه قول معصوم و نه فعل و نه تقریر او است، بلکه قول ثقه است که شخص معمولی است که حاکی از سنت میکند.
یا در بحثهای تعارض که در خاتمه کتب اصولی جدید مطرح شده یا در مقصد هشتم کفایه آمده است، سخن از حجیت خبر مرجح است یا مختار است. چون در تعارض یا یک دلیل ترجیح داده میشود یا حکم به تخییر میشود. حال خبر مختار یا مرجح چه ربطی به سنت که قول و سنت و تقریر باشد، دارد؟ در اینجا اشکال به صاحب قوانین و صاحب فصول وارد است که اگر منظور سنت به معنای اخص باشد، بسیاری از مباحث اصول خارج میشود.
اشکال از طرف شیخ انصاری: ایشان میگویند اینکه ما سخن از حجیت خبر واحد میکنیم، در واقع سخن از ثبوت سنت میکنیم، اگر خبر واحد حجت شود، با آن سنت اثبات میشود، پس بحث ما در حجیت خبر واحد و خبر مرجح و مختار، سخن از ثبوت سنت است، یعنی میخواهیم با حجیت ثقات، قول و فعل و تقریر معصوم را ثابت کنیم، پس بحث از حجیت خبر ثقه، بحث از عوارض ذاتی سنت است. بله اگر در علم اصول ما بحث از ساخت پنجره میکردیم، بیربط بود اما بحث از حجیت خبر ثقه اینگونه نیست.
جواب آخوند: مقدمه: ما دو جور قضیه داریم:
قسم اول: قضیه حلیه بسیطه: این قضیه مفاد کان تامه است و سخن از ثبوت و وجود شیء میکند. کان زید، یعنی ثبت و وجد زیدا. مثلا میگوئیم الله موجود که قضیه حلیه بسیطه است.
قسم دوم: قضیه حلیه مرکبه: این قضیه، مفاد کان ناقصه است که سخن از ثبوت شیء لشیء است. زید قائم، حلیه مرکبه است، چون سخن از ثبوت قیام برای زید میکند.
بعد از این مقدمه آخوند میفرمایند: ما در علم از عوارض ذاتیه موضوع بحث میکنیم، که این عوارض، عبارت از حلیات مرکبه است نه حلیات بسیطه، سخن از ثبوت و وجود موضوع، سخن از عوارض ذاتیه موضوع نیست، لذا علماء میگویند بحثهایی که مربوط به وجود موضوع علم است، جزء مبادی تصدیقی علم است و جزء موضوع علم نیست، یعنی قبلا از ورود به علم، باید اثبات کنیم این وجود دارد، بعد وارد علم شود، کسی که میخواهد وارد فقه شود، اول باید وجود تکلیف شرعی متوجه به مکلف را اثبات کند، بعد وارد فقه شود. کسی که منکر است انسان مکلف به تکلیف است، اصلا فقه نمیخواند. پس چیزی که به عنوان عوارض ذاتیه موضوع است، عبارت است از شیء که برای موضوع ثابت میکنند و حلیه مرکبه است، حال شیخ فرمود بحث حجیت خبر واحد یا تعادل و ترجیح، بحث از ثبوت سنت است که حلیه بسیطه است و جزء عوارض ذاتی سنت محسوب نمیشود، در نتیجه در علم اصول جایی ندارد.
یعنی بر فرض که حجیت خبر واحد، ثبوت سنت باشد، این جزء حلیه بسیطه است و جزء موضوع علم اصول قرار نمیگیرد.
حال اگر مراد از سنت معنای اعم از فعل و قول و تقریر و آنچه حاکی از یکی از آنها باشد، مرحوم آخوند اینجا اشکال میگیرد.
در بحث جلسه قبل گفتیم، موضوع علم با موضوع مسائل یا باید مساوی باشد یا اعم از مطلق باشد، مثل کلمه در علم نحو که یا خودش موضوع مسئله نحویه است یا آنچه که اخص مطلق از آن است مثل فاعل، موضوع مسئله نحویه است.
آخوند در اشکال میگوید اگر موضوع علم اصول، ادله اربعه باشد که شامل سنت هم میشود، در این صورت، بسیاری از موضوعات مسائل علم اصول رابطه شان با موضوع علم اصول، عموم و خصوص من وجه میشود نه تساوی و نه اخص مطلق از آن. مثل بسیاری از مباحث لفظی، مانند صیغه امر حقیقت در وجوب است که با موضوع علم اصول، عموم و خصوص من وجه میشود. به اینکه بعضی از صیغههای امر از موالی عرفی صادر شدهاند که دلیل شرعی نیستند و بعضی از ادله شرعی هم مشتمل بر صیغه امر نیستند مثلا کتب علیکم الصیام که صیغه امر نیست اما دلیل شرعی است، پس بین صیغه امر و دلیل شرعی، عموم و خصوص من وجه است. یا مثل صیغه نهی که حقیقت در حرمت است که مسئله اصولیه است و رابطه آن با موضوع علم اصول، عموم و خصوص من وجه هستند، به اینکه بعضی از صیغههای نهی دلیل شرعی نیستند و بعضی از ادله شرعیه هم صیغه نهی نیستند، و قاعدهای که قبلا گفتیم در اینجا صدق نمیکند. یا در بحث عقل، امر به شی مقتضی نهی از ضد است، حال امر به شیء همیشه دلیل شرعی نیست و از سوی مولای عرفی صادر شده است که رابطه آن با موضوع اصول، عموم و خصوص من وجه است که همه اوامر امر شرعی نیستند و همه ادله شرعی، اوامر نیستند.
در اینجا مرحوم آخوند میگویند شما اسمی از موضوع علم اصول نیاورید و بگوئید عنوان کلی بر مسائل علم اصول است و چیز جزئی معرفی نمیکند.