درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۷۶: کتاب الغصب ۴: احکام الغصب ۳

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

غصب حرّ و عبد

غصب حر

سؤال: اگر شخص حرّی مورد غصب قرار بگیرد، غاصب او ضامن است یا خیر؟

پاسخ: سه صورت متصور است:

الف) حرّ، عاقل و کبیر باشد یا حرّ، صغیر باشد و من قبل الله تلف شود: غاصب، ضامن نیست عیناً و منفعتاً. (یعنی اگر خود حرّ از بین رفت، و یا منافع او از بین رفت مورد ضمان نیست). زیرا حرّ مال نیست و چون مالیت ندارد، تحتِ ید نیز داخل نمی‌شود و عموم «علی الید ما اخذت حتی تودی» شامل آن نمی‌شود.

ب) حرّ، صغیر باشد و به سبب نیش مار و فرو ریختن دیوار و امثال ذلک از بین برود: در این صورت، شیخ طوسی، دو قول را در کتبشان بیان کرده‌اند:

  • غاصب ضامن است (قول مصنف در دروس)[۱]: زیرا اولاً: غاصب باعث تلف و از بین رفتن صغیر شده است. یعنی اگر غاصب، بچه را نمی‌دزدید، این اتفاقات برای او نمی‌افتاد (پدر و مادر مراقب او بودند و از وقوع این اتفاقات جلوگیری می‌کردند. بچه توانایی مراقبت از خود را همانند بزرگ‌تر ها ندارد)./ ثانیا: مهلکاتی مثل نیش مار و فروریختن دیوار را کودک نمی‌تواند از خود دفع کند. (پس معلوم می‌شود که به کسی در اینجا صغیر گویند که نتواند این مهلکات را از خود دور کند. یعنی ممکن است بچه‌ای بالغ نباشد ولی به قدری زرنگ است که می‌تواند تمام این مهلکات را از خود دور کند. به چنین بچه‌ای در اینجا صغیر نمی‌گویند) (مجنون هم در اینجا ملحق به صغیر است)
  • غاصب ضامن نیست.

ج) حرّ، کبیری است که فساد عقل دارد (به حد جنون نمی‌رسد) یا کبیری است که از حیث دفع مهلکات همانند صغیر است (مثلا پیرمردی است که نمی‌تواند درست راه برود و نیاز به مراقبت فرزندانش دارد یا مثلا مریض است و به خاطر مرض توانایی دفع مهلکات را ندارد): دو وجه در این موارد مطرح شده است:

  • همانند صغیر است و غاصب ضامن است.
  • همانند عاقل کبیر است و غاصب ضامن نیست.

غصب عبد

سؤال۱: اگر شخصی، عبد یا کنیزی را غصب کرد حکم چیست؟

پاسخ: غصب عبد و کنیز، وضعیتی متفاوت نسبت به غصب حر دارند. در غصب حرّ اگر گفته می‌شد که ضمانی وجود ندارد، علتش این بود که حرّ مال نبود ولی عبد و کنیز هر دو مال محسوب می‌شوند. لذا شهید می‌فرمایند اگر مملوکی غصب بشود مورد ضمان است.

سؤال۲: اگر حرّی حبس بشود در مدتی که عادتا این مدت اجرت دارد، (مثلا اگر کارگری که روزی ۵۰ تومن در آمد داشته است را یک هفته زندانی کنند، ۳۵۰ تومن در طول یک هفته می‌توانسته درآمد داشته باشد که به سبب این حبس از او فوت شده است) آیا حابس، اجرت این مدت را ضامن است یا خیر؟

پاسخ: چند حالت دارد:

۱) اگر حابس از او کار نکشیده است (در این یک هفته فقط خورده است و خوابیده و کار خاصی انجام نداده است): حابس ضامن نیست. زیرا همانطور که حرّ به خاطر مال نبودن داخل در تحتِ ید نمی‌شود، منافع حر نیز تحت ید داخل نمی‌شود (فرقی هم نمی‌کند که اجیر برای عملی شده باشد و بعد او را حبس کرده باشند یا نه).

۲) اگر شخصی، دیگری را اجیر کند برای کاری (مثلا زید عمر را یک ماه برای کارگری سر ساختمان اجیر بکند) و بعد او را در همین مدت او را حبس کند: حابس ضامن اجرت است زیرا عقد اجاره‌ای که بسته شده است، متعلق به مدت زمانی معین است، و اجیر هم اعلام آمادگی برای کار کرده بوده است، و لذا اجرتی که به اجیر تعلق می‌گیرد از باب اجاره است و نه از باب غصب.

نکته: مملوک در صورت حبس، همانند حرّ نیست! زیرا مملوک همانگونه که خودش مال است، منافع او نیز مال می‌باشد و غاصب ضامن منافع اوست.


استاد: بنده هم به کتب شیخ طوسی و دروس شهید اول مراجعه کردم. این بزرگواران بیان نکرده‌اند که ضمان غاصب در این مورد به چه چیزی است؟ آیا باید کودک را عبد تصور کرد ضامن قیمت آن است و یا ضامن پرداخت دیه است؟

۴

تطبیق غصب حرّ و عبد

﴿ والحرّ لا يضمن بالغصب (حرّ مورد ضمان قرار نمی‌گیرد با غصب کردن) ﴾ عيناً ومنفعة؛ لأنّه ليس مالاً (زیرا مال نیست) فلا يدخل تحت اليد (تحت ید هم قرار نمی‌گیرد) (استاد: اینکه گفته می‌شود حرّ مورد ضمان قرار نمی‌گیرد، منظور این نیست که غاصب حرّ هیچ چوبی نمی‌خورد! بلکه منظور این است که حرّ همانند عبد قیمت گذاری نمی‌شود. والا چه بسا قاضی تعزیراتی سخت‌تر از غصب عبد، برای غاصب حر تعیین کند ولی این فعلا مورد بحث ما نیست).

(صورت اول:) هذا إذا كان كبيراً عاقلاً إجماعاً (اگر حرّ کبیر و عاقل باشد این حکم اجماعی است)، أو صغيراً فمات من قبل اللّٰه تعالى (در این دو صورت حرّ ضمان ندارد). و (صورت دوم:) لو مات بسببٍ كلدغ الحيّة (کاف تشبیه) (نیش زدن مار) ووقوع الحائط (ریختن دیوار)، ففي ضمانه قولان للشيخ (مرحوم شیخ دو قول دارد: ضمان و عدم ضمان) واختار المصنّف في الدروس الضمان (مرحوم شهید اول در دروس قائل به ضمان شدند) لأنّه سبّب الإتلاف (زیرا در اینجا، غاصب سبب اتلاف است)، ولأنّ الصغير لا يستطيع دفع المهلِكات عن نفسه (صغیر نمی‌تواند مهلکات را از خود دفع کند)، وعروضها أكثريّ (عارض شدن این قبیل مهلکات برای صغیری که کسی مراقبش نباشد زیاد است)، فمن ثَمّ رجّح السبب (به همین دلیل در اینجا سبب به مباشر ترجیح داده می‌شود. سبب در اینجا غاصب است و مباشر مار و دیوار است).

والظاهر أنّ حدّ «الصِغَر» العجز عن دفع ذلك (این قبیل مهلکات) عن نفسه (معیار در صدق عنوان صغیر، این است که شخص عاجز باشد از دفع این مهلکات از خودش. اگر نتواند مهلکات را از خود دور کند، صغیر است) حيث يمكن الكبير دفعها عادةً (یعنی آن جاهایی که کبیر می‌تواند مهلکات را از خودش دفع کند، صغیر نمی‌تواند. زیرا برخی اوقات، کبیر هم نمی‌تواند برخی مهلکات را از خود دفع کند! اینجا این دسته از مهلکات منظور نیست. مثل زلزله که نه صغیر و نه کبیر قابلیت دفع آن را ندارند)، لا عدم التمييز (ملاک در صدق عنوان صغیر، عجز از دفع مهلکات است و نه ممیّز بودن). واُلحق به المجنون (مجنون هم ملحق به صغیر است)، و (صورت سوم:) لو كان بالكبير خَبَل (خبل فساد عقل است اما نه در حدّ جنون. یعنی شخص حواس پرت و شیرین عقل است) أو بلغ [مرتبة] الصغير لكبر أو مرض (به واسطه پیری یا مریضی، شبیه صغیر شده است و باید کسی مراقب او باشد)، ففي إلحاقه به وجهان (از طرفی همانند صغیر قدرت دفع مهلکات را ندارد و از طرفی صغیر نیست و کبیر و عاقل است) (استاد: با توجه به حرف‌هایی که شهید تا به حال زده‌اند، به نظر می‌رسد در اینجا نیز باید قائل شویم که چنین شخصی نیز حکم صغیر را دارد و غاصب ضامن است زیرا ملاک سبب بودن غاصب و عدم توانایی بر دفع مهلکات است که هر دو این‌ها موجود است).

﴿ ويُضمن الرقيق (عبد و کنیز) ﴾ بالغصب (مملوک به واسطه غصب مورد ضمان است)؛ لأنّه (مملوک) مال (در مقابل آن قیمتی تعیین می‌شود) ﴿ ولو حُبس الحرّ ﴾ مدّة لها اُجرة بالعادة ﴿ لم يضمن اُجرته إذا لم يستعمله (اگر حر حبس شود مدتی که برای آن مدت عادتا اجرت قرار می‌دهند، حابس ضامن منافع نیست البته اگر او را به کار نکشیده باشد)(چرا ضامن نیست؟) لأنّ منافع الحرّ لا تدخل تحت اليد تبعاً له (حر) (منافع حر تحت ید قرار نمی‌گیرد همانگونه که خودش هم تحت ید قرار نمیگیرد)، سواء كان قد استأجره لعمل فاعتقله (فرقی نمی‌کند که او را برای عملی اجیر کرده باشد و بعد او را بند کند و از او هم کار نکشد) ولم يستعمله أم لا (تم لا یستاجره).

نعم، لو كان قد استأجره مدّة معيّنة (اگر از قبل عقد اجاره بسته است با او) فمضت زمنَ اعتقاله (آن مدتی که عقد اجاره بسته شده است بگذرد در حالی که او در بند است) وهو باذل نفسه للعمل (اجیر، حاضر و آماده کار کردن باشد) استقرّت الاُجرة لذلك (اجرت را ضامن است به خاطر اجارة بر عمل)، لا للغصب (به جهت غصب ضامن نیست) ﴿ بخلاف الرقيق (حبس رقیق مثل حبس حرّ نیست) ﴾ لأنّه مال محض ومنافعه كذلك (عبد و کنیز همانگونه که خودشان مال اند، منافع آن‌ها نیز مال است).

۵

غصب خمر و خنزیر

بعضی چیز‌ها هستند که «مالیت» ندارند مثل خمر و گوشت خوک (ولو اینکه این‌ها بین کفار خرید و فروش می‌شود ولی از حیث شرعی و اسلامی مالیت ندارد). حال سؤالی این است که اگر خمر یا خنزیر (که مالیت ندارد) مورد غصب قرار بگیرد، ضمان دارد یا ندارد؟

غصب خمر و خنزیر دو صورت دارد:

الف) خمر، متعلق به کافری است که متظاهر به خمر نیست (یعنی کافر ذمی است و در خانه خودش پنهانی خمر میخورد): این مال، احترام دارد از این باب که کافر، تحت ذمه حکومت اسلامی است و جان و مال او محترم است و خمر هم برای او مال محسوب میشود. لذا در این صورت خمر با غصب، مورد ضمان است. چه غاصب مسلمان باشد و چه غاصب کافر باشد. چون خمر نسبت به کافر مستتر مال محسوب می‌شود و شارع مقدس هم این کافر را به عنوان ذمی تحت حکومت اسلامی پذیرفته است و کسی حق ایجاد مزاحمت برای او و اموالش را ندارد.

ب) خمر، متعلق به مسلمان فاسق است یا متعلق به کافر متظاهر است: چنین خمری در صورت غصب، ضمان ندارد. حتی اگر مغصوب منه (مسلمان فاسق/ کافر متظاهر) این خمر را درست کرده باشد تا از آن سرکه درست کند. [۱] زیرا برای خمر در شرع مقدس قیمتی وجود ندارد. البته در فرضی که مغصوب منه برای سرکه درست کردن خمر درست کرده باشد، غاصب گناه کرده است و وجوب رد دارد ولی ضمان ندارد از باب اینکه مالیتی ندارد. [۲]

سؤال: در صورت اول (که بیان شد غصب خمر مورد ضمان است) آیا ضمان به قیمت است یا ضمان به مثل است؟

پاسخ: خمر مثلی است (قیمی نیست مثل گوسفند). مثلی یعنی آن چیزی که اجزاء آن در قیمت و استفاده به یک صورت باشد (مثل یک کیسه گندم که گندم سر کیسه با ته کیسه قیمتش فرقی ندارد). حال در ضمان خمر دو قول وجود دارد:

۱) ضمان خمر، به قیمت است: زیرا اگرچه که خمر مثلی است ولی حکم به استحقاق خمر در اسلام متعذّر است. اگرچه اگر خود کافر تظاهر به آن نکند کسی متعرض آن نمی‌شود ولی اگر بگوییم شخص بضامن خود خمر است، خود این حکم سبب تظاهر و رواج خمر است.

۲) اگر متلِف کافر باشد باید مثل خمر را بدهد: زیرا نسبت به کافر امکان پرداخت مثل وجود دارد (باید به صورتی پرداخت کند که تظاهر نشود مثلا پارچه‌ای دور آن بپیچد و تحویل دهد).

شهید ثانی: قول دوم ضعیف است. زیرا اگر حکم کنیم که کافر ضامن مثل است در برخی موارد این حکم سبب اظهار خمر می‌شود زیرا ممکن است متلِف امتناع کند از اداء مثل و لذا مستحق می‌تواند بیاید درخواست حبس او را بدهد که سبب تظاهر می‌شود.

نکته: هر آنچه در مورد خمر گفته شد، در مورد خنزیر هم صادق است با این تفاوت که خنزیر مثلی نیست و قیمی است.


اگر انگور در دبه‌ای قرار داده شود تا بگندد و به جوش بیاید می‌شود خمر. اگر بازهم یک مدتی بگذرد تبدیل به سرکه می‌شود.

البته این مساله جای پرسش داردو خمری که برای سرکه درست کردن است چه بسا گفته شود که مالیت هم دارد. نمی‌دانم آقایان بر اساس روایت خاصی این حرف را زده‌اند یا نه؟ شاید این حکم به جهت جلوگیری از سوء استفاده‌هایی باشد که ممکن است رخ دهد.

۶

تطبیق غصب خمر و خنزیر

﴿ وخمر الكافر المستتر ﴾ بها (یعنی خمر کافری که این خمر را استتار کرده و تظاهر به آن نمی‌کند) ﴿ محترم (چنین خمری اخترام دارد) يُضمن بالغصب (اگر کسی چنین خمری را غصب کند، ضمان دارد) ﴾ مسلماً كان الغاصب أم كافراً؛ لأنّها (خمر) مال بالإضافة إليه (کافر) (این چنین خمری مال است نسبت به کافر مستتر) وقد اُقرّ عليه (تثبیت شده است کافر بر مال بودن خمر. یعنی شارع مال بودن خمر را برای کافر پذیرفته است) ولم تجز مزاحمته (کافر) فيه (حکم شارع) (مجاز نیست مزاحمت کافر در مورد حکمی که شارع داده است).

(عبارت شهید اول این بود: ـ خمر الکافر المستتر محترم یضمن بالغصب ـ یک ضمیر محترم است که شهید نگفتند محترمة. یک یضمن داریم که شهید نگفتند تضمن. این دو ضمیر به خمر بر می‌گردد. یعنی گویا شهید اول با خمر معامله مذکر کرده‌اند) وكان عليه تأنيث ضمائر «الخمر»؛ لأنّها مؤنّث سماعيّ (اشکال شهید ثانی: خوب بود که شهید اول ضمیرهایی را که به خمر بر می‌گردانند مونث می‌آوردند زیرا خمر مونث سماعی است. لذا خود شهید ثانی ضمیر‌ها را مونث برگردانده‌اند مثل ـ المستتر بهاـ یا ـ لانها مال ـ. البته برخی جا‌ها از دست خود شهید ثانی هم در رفته و مذکر آورده‌اند که در عبارت می‌رسیم).

ولو غصبها من مسلم أو كافر (اگر غصب کند غاصبی خمر را از مسلمان و یا از کافر متظاهر به خمر) متظاهر فلا ضمان (ضمانی در کار نیست) وإن كان (مسلمان و یا کافر متظاهر) قد اتّخذها للتخليل (این خمر را برای سرکه درست کرده باشد) (تخلیل: جعل الخل خمرا)؛ إذ لا قيمة لها في شرع الإسلام (زیرا خمر در شریعت اسلام قیمتی ندارد)، لكن هنا يأثم الغاصب (هر چند در اینجا غاصب معصیت کرده است) (این حرف در جاهای دیگر نیز می‌آید. مثلا اگر به برنج فروشی بروی و یک دانه برنج را برداری و غصب کنی گناه کرده‌ای ولی ضامن نیستی زیرا یک دانه برنج مالیت ندارد)

وحيث يضمن الخمر يعتبر ﴿ بقيمته عند مستحلّيه ﴾ لا بمثله وإن كان بحسب القاعدة مثليّاً؛ لتعذّر الحكم باستحقاق الخمر في شرعنا وإن كنّا لا نعترضهم إذا لم يتظاهروا بها. ولا فرق في ذلك بين كون المتلف مسلماً وكافراً على الأقوى.

وقيل: يضمن الكافرُ المثلَ لإمكانه في حقّه، من حيث إنّه مثليٌّ مملوك له يمكنه دفعه سرّاً.

ورُدّ بأنّ استحقاقه كذلك يؤدّي إلى إظهاره؛ لأنّ حكم المستحقّ أن يَحبس غريمَه لو امتنع من أدائه وإلزامه بحقّه، وذلك ينافي الاستتار.

﴿ وكذا ﴾ الحكم في ﴿ الخنزير ﴾ إلّاأنّ ضمان قيمة الخنزير واضح؛ لأنّه قيمي حيث يُملك.

﴿ والحرّ لا يضمن بالغصب عيناً ومنفعة؛ لأنّه ليس مالاً فلا يدخل تحت اليد.

هذا إذا كان كبيراً عاقلاً إجماعاً ، أو صغيراً فمات من قبل اللّٰه تعالى. ولو مات بسببٍ كلدغ الحيّة ووقوع الحائط ، ففي ضمانه قولان للشيخ (١) واختار المصنّف في الدروس الضمان (٢) لأنّه سبّب الإتلاف ، ولأنّ الصغير لا يستطيع دفع المهلِكات عن نفسه ، وعروضها أكثريّ ، فمن ثَمّ رجّح السبب.

والظاهر أنّ حدّ «الصِغَر» (٣) العجز عن دفع ذلك عن نفسه حيث يمكن الكبير دفعها عادةً ، لا عدم التمييز. واُلحق به المجنون ، ولو كان بالكبير خَبَل (٤) أو بلغ [مرتبة] (٥) الصغير لكبر أو مرض ، ففي إلحاقه به وجهان.

﴿ ويُضمن الرقيق بالغصب؛ لأنّه مال ﴿ ولو حُبس الحرّ مدّة لها اُجرة بالعادة (٦) ﴿ لم يضمن اُجرته إذا لم يستعمله لأنّ منافع الحرّ لا تدخل تحت اليد تبعاً له ، سواء كان قد استأجره لعمل فاعتقله ولم يستعمله أم لا.

نعم ، لو كان قد استأجره مدّة معيّنة فمضت زمنَ اعتقاله وهو باذل نفسه للعمل استقرّت الاُجرة لذلك ، لا للغصب ﴿ بخلاف الرقيق لأنّه مال محض

__________________

(١) القول بعدم الضمان في المبسوط ٣ : ١٠٥ ، والقول بالضمان أيضاً فيه ٧ : ١٨ ، وفي الخلاف ٣ : ٤٢١ ، المسألة ٤٠ من كتاب الغصب.

(٢) الدروس ٣ : ١٠٦.

(٣) في (ف) و (ش) : الصغير.

(٤) الخَبلُ : فساد العقل بحيث لم يبلغ حدّ الجنون.

(٥) في المخطوطات : رتبة.

(٦) في (ر) : عادةً.

ومنافعه كذلك.

﴿ وخمر الكافر المستتر بها ﴿ محترم يُضمن بالغصب مسلماً كان الغاصب أم كافراً؛ لأنّها مال بالإضافة إليه وقد اُقرّ عليه ولم تجز مزاحمته فيه.

وكان عليه تأنيث ضمائر «الخمر» ؛ لأنّها مؤنّث سماعيّ.

ولو غصبها من مسلم أو كافر متظاهر فلا ضمان وإن كان قد اتّخذها للتخليل؛ إذ لا قيمة لها في شرع الإسلام ، لكن هنا يأثم الغاصب.

وحيث يضمن الخمر يعتبر ﴿ بقيمته عند مستحلّيه لا بمثله وإن كان بحسب القاعدة مثليّاً؛ لتعذّر الحكم باستحقاق الخمر في شرعنا وإن كنّا لا نعترضهم إذا لم يتظاهروا بها. ولا فرق في ذلك بين كون المتلف مسلماً وكافراً على الأقوى.

وقيل : يضمن الكافرُ المثلَ لإمكانه في حقّه ، من حيث إنّه مثليٌّ مملوك له يمكنه دفعه سرّاً (١).

ورُدّ بأنّ استحقاقه كذلك يؤدّي إلى إظهاره؛ لأنّ حكم المستحقّ أن يَحبس غريمَه لو امتنع من أدائه وإلزامه بحقّه ، وذلك ينافي الاستتار.

﴿ وكذا الحكم في ﴿ الخنزير إلّاأنّ ضمان قيمة الخنزير واضح؛ لأنّه قيمي حيث يُملك.

﴿ ولو اجتمع المباشر وهو موجد علّة التلف ـ كالأكل والإحراق والقتل والإتلاف ـ ﴿ والسبب وهو فاعل ملزوم العلّة كحافر البئر ﴿ ضمن المباشر لأنّه أقوى ﴿ إلّامع الإكراه أو الغرور للمباشر ﴿ فيستقرّ الضمان في الغرور على الغارّ وفي الإكراه على المكرِه لضعف المباشر بهما ، فكان السبب أقوى ،

__________________

(١) وهو أحد قولي القاضي في المهذّب ١ : ٤٤٤.