درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۷۰: کتاب الاقرار ۱۶: اقرار بالنسب ۳

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

اقرار عمو به وجود برادر و فرزند برای میت

مقدمه: در جلسه قبل بیان شد که اگر کسی از دنیا برود و به حسب ظاهر، وارث او فقط عموی او باشد، حال اگر عمو بیاید و اقرار کند به وجود یک برادر برای میت (که برادر در طبقات ارث، جلوتر از عموست). طبق این اقرار، عمو باید تمام آنچه را که به عنوان ارث گرفته است به برادر بدهد. حال اگر بعد از تسلیم مال به برادر، عمو بیاید و دوباره اقرار کند به اینکه: این میت یک پسر هم داشته است (فرزند میت، در طبقات ارث، بالاتر از برادر میت است). در این صورت ارث باید به فرزند می رسید (که الآن به برادر میت رسیده است). در اینجا اگر برادر میت، اقرار عمو را تصدیق کند، بدون مشکل باید تمام ارث را به ولد بدهد. اما اگر برادر میت، عمو را تصدیق نکند، چون عمو، سبب از بین رفتن ارث فرزند میت شده است، باید به همان مقدار ارثی که به برادر میت داده است، از جیب خود به فرزند میت هم بدهد.

بحث جدید: در عبارت، جناب شهید اول فرمودند «وغرم العمّ له ما دفع إلى الأخ» از این عبارت استفاده می شود که غرامت دادن عمو برای فرزند میت، در صورتی است که عمو، بادست خودش مال را به برادر میت داده باشد. و الا اگر عمو صرفا بگوید «این میت یک برادر دارد» این عبارت هم مفید این است که تمام ارث باید به این برادر برسد (اگر شخصی در طبقه بالاتر ارث نبرد) و هم مفید این است که به این برادر نباید ارثی برسد (اگر در طبقه بالاتر وارثی باشد). لذا صرف اقرار به وجود برادری برای میت، به این معنا نیست که تمام ترکه باید به اخ داده شود! بلکه صرفا معنایش این است که «منِ عمو، ارثی نمی برم».

اگر عمو، بعد از اقرار به این برادر، اقرار کرد به این که این برادر، تنها وارث میت است (یعنی صراحتا اقرار کرد که باید تمام ارث به برادر میت داده شود) در اینجا هم اگر بعد بیاید و به وجود ولد اقرار کند، باید غرامت بکشد و ارث ولد را بدهد. زیرا اقرار او به ولد، با اقرار قبلی او منافات دارد. زیرا در قبلی گفت تنها وارث میت، برادر اوست، ولی الآن می گوید وارث دیگری نیز در کار است.

نکته1: دلیل غرامت کشیدن عمو برای ولد این است که عمو با اقرار اول خود، حائل شده است بین ولد و ترکه میت. 

نکته2: در حکم به ضمان عمو (در جایی که اقرار به انحصار ارث در اخ کند) فرقی نیست بین این که حاکم حکم کند به دفع مال به اخ، و چه حکم نکند (در هر دو صورت غرامت بر گردن عموست). 

نکته3: اگر عمو، دفع مال به اخ را به حکم حاکم انجام دهد، ولی خودش اقرار نکرده باشد به اینکه ارث باید انحصارا به اخ برسد، [۱]در این صورت عمو ضامن نیست. زیرا با وجود حکم حاکم، دیگر عمو اختیاری از خودش نداشته است.

نکته4: آنچه در مورد این سه (عمو، اخ و ولد میت) بیان شد، از باب مثال بود! حالت های دیگر نیز متصور است که باید مطابق با آنچه بیان شد عمل کرد.

نکته5: اگر اقرار اولی با اقرار دومی مساوی باشد (یعنی عمو اول بیاید و اقرار به وجود اخ کند برای میت و دوباره بیاید اقرار کند به اخ دیگری برای میت) در این صورت اگر تمام ارث را به اخ اول داده باشد، اگر اخ اول، وجود اخ دوم را تصدیق کند، اخ اول باید نصف مال را به اخ اول بدهد. اما اگر اخ اول، وجود اخ دوم را تصدیق نکند، عمو باید نصف ارث را به اخ دوم غرامت بدهد. زیرا این دو اخ در یک طبقه اند و هر کدام نصف ارث می برند.


یعنی عمو فقط گفته است که این میت، یک اخ دارد. نه خودش با دست خودش این پول را به اخ داده است و نه گفته است ارث منحصرا متعلق به اخ است. فقط گفته من می دانم این میت یک برادر دارد. حال حاکم بیاید و حکم کند که باید ارث را به برادر میت بدهی! 

 

۴

تطبیق اقرار عمو به وجود برادر و فرزند برای میت

ونبّه بقوله (توجه داد جناب مصتف با قول خود) : «غرم ما دفع» على أنّه لو لم يدفع (عمو) إليه (اخ) لم يغرم (اگر خودِ عمو ارث را به اخ نداده باشد، لازم نیست غرامت بدهد) بمجرّد إقراره (عمو) بكونه أخاً (به صرف اینکه اقرار کرد عمو به این که این شخص برادر میت است، نمی گوییم باید جور بکشد) ؛ لأنّ ذلك (اخ بودن) لا يستلزم كونه وارثاً (خیلی میت ها برادر دارند ولی به او ارث نمی رسد) بل هو أعمّ (اخ بودن، اعم است از این است که ارث ببرد و یا ارث نبرد) ، وإنّما يضمن (ضامن است عمو) لو دفع (عمو) إليه (اخ) المال (آنجایی که دفع کند مال را به برادر میت، ضامن است) لمباشرته إتلافَه حينئذٍ (به خاطر مباشرت عمو، اتلاف مال را در وقتی که با دست خودش این مال را به برادر داده است).

وفي معناه (حکم دفع به دست خود را دارد) ما لو أقرَّ بانحصار الإرث فيه (اخ) (با دست خودش ارث را به برادر میت نداده است ولی اذعان می کند که تنها وارث این میت، برادر اوست) ؛ لأنّه بإقراره بالولد (زیرا با اقرار دوم عمو به وجود فرزند برای میت) بعد ذلك (بعد از اقرار به انحصار ارث در اخ) يكون رجوعاً عن إقراره الأوّل (این می شود رجوع از اقرار اول) فلا يسمع (این اقرار از او شنیده نمی شود. یعنی نمی توان یقه اخ را بگیریم و بگوییم تو نباید ارث ببری! زیرا اقرار اول، تمام ارث را برای او ثابت کرد. لذا اقرار دوم، نمی تواند لطمه ای به اقرار اول وارد کند ولی ضمان نسبت به ولد ثابت است) ، ويغرم للولد (غرامت می کشد، عمو برای ولد) لحيلولته بينه وبين التركة بالإقرار الأوّل (زیرا با اقرار اول خود، فاصله انداخته است بین ولد و ترکه) ، كما لو أقرّ بمال لواحد ثمّ أقرّ به (مال) لآخر (اگر شخصی اقرار کند که این خانه ای که در دست من است مال زید است، بعد قاضی خانه را به زید بدهد ولی بعد بیاید و بگوید این خانه مال عمرو بوده است. در اینجا می گویند خانه ای که به زید داده شده است دیگر پس گرفته نمی شود! لذا پول آن خانه را باید به عمرو بدهی و غرامت بکشی!) . ولا فرق في الحكم بضمانه (عمو) (فرقی نیست به حکم به ضمان عمو) حينئذٍ بين حكم الحاكم عليه بالدفع إلى الأخ وعدمه (اینکه حکم کرده باشد حاکم علیه عمو، یا حکم نکرده باشد، تفاوتی در حکم ندارد. البته در جایی که اقرار به انحصار ارث کرده باشد) ؛ لأنّه مع اعترافه بإرثه (اخ) (وقتی عمو اعتراف کند به ارث اخ) مفوِّت بدون الحكم (مال را نسبت به ولد از بین برده است).

نعم ، لو كان دفعه (دفع کند عمو مال را) في صورة عدم اعترافه بكونه الوارث بحكم الحاكم (جار و مجرور متعلق به دفع) (در صورتی که عمو، اعتراف نکرده باشد که اخ وارث است. یعنی نه با دست خودش مال را داده است و نه انحصار ارث را برای اخ اعتراف کرده است ولی به حکم حاکم دفع کرده است) اتّجه عدم الضمان (قول حق این است که عمو، ضامن نیست) ؛ لعدم اختياره في الدفع (در پرداخت ترکه به اخ، اختیاری نداشته است) ، وكذا الحكم في كلّ من أقرَّ بوارثٍ أولى منه (همچنین است حکم در هر کسی که اقرار کند به یک وارثی، که اولی از مقر است) ، ثمّ أقرَّ بأولى منهما (بعد اقرار کند به شخصی که از هر دو این ها اولی است. یعنی یکی از طبقه یک ارث، دومی از طبقه دو ارث و سومی از طبقه سوم ارث باشد) (عمو و اخ و ولد ویژگی خاصی ندارند! از باب مثال ذکر شده اند). وتخصيص الأخ والولد مثال. ولو كان الإقرار الأوّل بمساوٍ للثاني كأخ آخر (اگر عمو بیاید و اول بگوید این میت یک برادر دارد و بعد بیاید بگوید یک برادر دیگر هم دارد) ، فإن صدّقه (اخ اول، اخ دوم را تصدیق کند) تشاركا (مال تقسیم می شود و مشکلی نیست) وإلّا (برادر اول، برادر دوم را تصدیق نکرد) غرم (عمو) للثاني نصفَ التركة على الوجه الذي قرّرناه (زیرا هر دو برادر در یک طبقه اند لذا هرکدام نصف می برند).

۵

بیان سه فرع

فرع اول: اگر زوجة، اقرار کند به ولدی برای زوج متوفّی، در حالی که وارث متوفی (به حسب ظاهر) برادران میت باشند، در این جا دو صورت متصور است:

  • برادران میت، زوجة را تصدیق می کنند: در این صورت، تمام مالی که برای برادران است، باید به ولد برگردد (یعنی سه چهارم ترکه. زیرا یک چهارم، به زوجة رسیده است بنا بر فرضی که ولد نداشته است) زوجة هم از آن یک چهارمی که گرفته است، نصف آن را باید به ولد بدهد (زیرا زوجه ای که ولد دارد، یک هشتم ارث می برد).
  • برادران میت، زوجة را تکذیب کنند: در این صورت، برادر ها لازم نیست چیزی را پرداخت کنند. اما زوجة باید آن مقدار اضافه ای که دریافت کرده است را به ولد بدهد (یعنی نصف یک چهارمی که دریافت کرده است را باید به ولد بدهد). (سؤال: چرا یک هشتم را باید برگرداند به ولد؟ چرا نباید برگرداند به برادر ها؟ زیرا برادر ها ولد را تکذیب کرده اند، پس یعنی خودشان اقرار دارند که یک چهارم ترکه برای زن میت است و برای آن ها نیست!)

نکته: شهید در اینجا یک احتمالی می دهند مبنی بر اینکه: زوجة باید هفت هشتم مالی که در دست دارد را به ولد برگرداند! به این صورت که آن یک چهارمی که در دست زوجة هست را به نحو مشاع حساب می کنیم! یعنی می گوییم این زوجة ای که یک چهارم کل مال را در دست دارد، یک هشتم از آن مال خودش است و هفت هشتم آن مال ولد است. از آن سه چهارمی هم که در دست برادر هاست، یک هشتم آن برای زوجة است و بقیه برای ولد است. حالا سهم زوجة که در دست برادر هاست را نتوانسته دریافت کند،  لذا همین یک چهارمی که در دست دارد را باید یک هشتم بر دارد و بقیه را به ولد بدهد.

فرع دوم: عکس فرع اول است. یعنی برادران، اعتراف به وجود ولد برای میت می کنند، ولی زوجة انکار می کند (مثلا سه برادر اند که سه چهارم مال را گرفته اند و یک چهارم را به زوجة داده اند) در این صورت، برادر ها باید تمام سه چهارمی که گرفته اند را به ولد بدهند! زیرا این برادر ها در طبقه دوم اند ولی ولد، در طبقه اول است. ولی زوجة لازم نیست چیزی به ولد بدهد! زیرا اقرار را قبول نکرده است. (اقرار العقلاء علی انفسهم جایز. لذا اقرار برادر ها در حق زوجة نافذ نیست)

فرع سوم: اگر ولدی که ولد بودن او برای متوفی ثابت است، بیاید و اقرار کند به ولد دیگری برای متوفی، در این صورت اگر در ذکوریت و انوثیت مساوی باشند، طبیعتا باید نصف آنچه به فرزند اول رسیده، به فرزند دوم داده شود. حالا اگر این دو ولد، بیایند و اقرار کنند که ما یک ولد سومی هم داریم، در این صورت باید هر کدام یک سوم مالی که به آن ها رسیده است را به ولد سومی بدهند. (یعنی هر کدام یک سوم می برند). و هکذا... 

نکته: اگر از میان ورثه مقر، دو نفر عادل باشند (به طوری که بتوانند بینه و شاهد قرار بگیرند) در این صورت هم نسب ثابت می شود وهم میراث. یعنی علاوه بر اینکه به مقر له ارث میدهند، نسب هم ثابت می شود. اما اگر هیچ کدام عادل نبودند، در این صورت ارث ثابت می شود (در حدی که ضرر فقط به مقر می خورد ارث ثابت است) زیرا در اقرار عدالت شرط نیست. ولی با اقرار فاسد، نسب ثابت نمی شود! 

۶

تطبیق بیان سه فرع

﴿ ولو أقرّت الزوجة بولد (اگر اقرار کند زوجة به وجود ولدی برای زوج میت) ﴾ للزوج المتوفّى ووارثه ظاهراً إخوته (در حالی که به حسب ظاهر، برادر میت، تنها وارثان نسبی او هستند) ﴿ فصدّقها الإخوة ﴾ على الولد (اگر تصدیق کردند اخوه این زوجة را بر ولد) ﴿ أخذ ﴾ الولد ﴿ المالَ ﴾ الذي بيد الإخوة (فرزند، تمام آنچه در دست برادر هاست یعنی سه چهارم ترکه را می گیرد) أجمع ونصفَ ما في يدها (و نصف آنچه در دست زوجة است را نیز می گیرد) ؛ لاعترافهم باستحقاقه ذلك (چون خود این برادر ها اعتراف کرده اند که این ولد، چنین استحقاقی دارد).

﴿ وإن أكذبوها (اگر تکذیب کردند زوجة را) دفعت إليه (دفع می کند زوجة به ولد) ﴾ ما بيدها (آنچه در دست خود اوست) زائداً عن نصيبها على تقدير الولد (یعنی با فرض ولد یک هشتم به او می رسد و بدون فرض ولد یک چهارم. لذا باید الآن از آن یک چهارم، نصفش را به ولد بدهد)  وهو ﴿ الثُمن ﴾ (یک هشتم کل مال) لأنّ بيدها ربعاً (آنچه در دست زوجة بوده است یک چهارم بوده است) نصيبَها على تقدير عدم الولد (خیال می کردند این میت ولدی ندارد و لذا یک چهارم مال را به زوجة اش دادند) ، فتدفع إلى الولد نصفَه. ويحتمل أن تدفع إليه سبعة أثمان ما في يدها (محمتل است که دفع کند زوجة به این ولد، هفت هشتم آنچه در دست زوجة است) ، تنزيلاً للإقرار على الإشاعة (به این صورت که ما اقرار را حمل بر اشاعه می کنیم) ، فيستحقّ في كلّ شيءٍ سبعة أثمانه بمقتضى إقرارها (زوجة).

﴿ ولو انعكس ﴾ الفرض (اگر فرض بالا بر عکس شود) ، بأن اعترف الإخوة بالولد دونها (برادر ها گفتند این میت فرزند دارد ولی زوجة قبول نکرد) ﴿ دفعوا إليه (اخوه، به ولد می دهند) ﴾ جميع ما بأيديهم (چون ولد در رتبه ارث، بالاتر است از اخوه. لذا با ارث بردن ولد، برادر های میت ارث نمی برند) وهو ﴿ ثلاثة الأرباع (سه چهارم ترکه دست برادرهاست) . ولو أقرّ الولد بآخر (اگر ولد میت، اقرار کرد به وجود ولد دیگری برای میت) دفع إليه النصف (ولد اول به ولد دوم نصف مال را میدهد) ﴾ لأنّ ذلك هو لازم إرث الولدين المتساويين ذكوريّةً واُنوثيّةً (اگر این دو ولد هر دو پسر و یا هر دو دختر باشند، لازمه ارث دو ولد این است که نصف به این برسد و نصف به آن) ﴿ فإن أقرّا ﴾ معاً ﴿ بثالث (اگر هر دو ولد به وجود فرزند سومی برای میت اقرار کردند) دفعا إليه الثلث (هر دو با هم دیگر، ثلث ترکه را می دهند. یعنی هر کدام باید یک سوم سهم خودشان را بدهند) ﴾ أي دفع كلّ واحد منهما ثلثَ ما بيده. وعلى هذا لو أقرّ الثلاثة (اگر هر سه این ها که هر کدام یک سوم ارث را برده اند، گفتند ما یک برادر چهارمی هم داریم) برابع دفع إليه كلّ منهم ربعَ ما بيده (هر کدام باید یک چهارم مالی که در دست دارند را به برادر چهارم بدهند).

﴿ ومع عدالة اثنين (اگر از بین اقرار کنندگان، دو نفرشان عادل باشند) ﴾ من الورثة المقرّين ﴿ يثبت النسب والميراث  (هم نسب ثابت می شود هم ارث)﴾ لأنّ النسب ممّا يثبت بشاهدين عدلين ، والميراث لازمه (ارث لازمه نسب است) ﴿ وإلّا ﴾ يكن في المعترفين عدلان (اگر در میان اقرار کنندگان، دو عادل نباشد، فقط میراث ثابت است) ﴿ فالميراث حسبُ ﴾ لأنّه لا يتوقّف على العدالة (اقرار القلاء علی انفسهم جایز! نه اقرار العدلاء!)  بل الاعتراف كما مرّ .

﴿ لم يدفع إليه لاستحقاقه المالَ باعتراف ذي اليد له ، وهو العمّ ، ولم تعلم أولويّة الثاني؛ لأنّ العمّ حينئذٍ خارج فلا يقبل إقراره في حقّ الأخ ﴿ وغرم العمّ له أي لمن اعترف بكونه ولداً ﴿ ما دفع إلى الأخ من المال؛ لإتلافه له بإقراره الأوّل مع مباشرته لدفع المال.

ونبّه بقوله : «غرم ما دفع» على أنّه لو لم يدفع إليه لم يغرم بمجرّد إقراره بكونه أخاً؛ لأنّ ذلك لا يستلزم كونه وارثاً بل هو أعمّ ، وإنّما يضمن لو دفع إليه المال لمباشرته إتلافَه حينئذٍ.

وفي معناه ما لو أقرَّ بانحصار الإرث فيه؛ لأنّه بإقراره بالولد بعد ذلك يكون رجوعاً عن إقراره الأوّل فلا يسمع ، ويغرم للولد لحيلولته بينه وبين التركة بالإقرار الأوّل ، كما لو أقرّ بمال لواحد ثمّ أقرّ به لآخر. ولا فرق في الحكم بضمانه حينئذٍ بين حكم الحاكم عليه بالدفع إلى الأخ وعدمه؛ لأنّه مع اعترافه بإرثه مفوِّت بدون الحكم.

نعم ، لو كان دفعه في صورة عدم اعترافه بكونه الوارث بحكم الحاكم اتّجه عدم الضمان؛ لعدم اختياره في الدفع ، وكذا الحكم في كلّ من أقرَّ بوارثٍ أولى منه ، ثمّ أقرَّ بأولى منهما. وتخصيص الأخ والولد مثال. ولو كان الإقرار (١) الأوّل بمساوٍ للثاني كأخ آخر ، فإن صدّقه تشاركا وإلّا غرم للثاني نصفَ التركة على الوجه الذي قرّرناه.

﴿ ولو أقرّت الزوجة بولد للزوج المتوفّى ووارثه ظاهراً إخوته ﴿ فصدّقها الإخوة على الولد ﴿ أخذ الولد ﴿ المالَ الذي بيد الإخوة

__________________

(١) كذا في (ع) ، وفي سائر النسخ : إقرار.

أجمع ونصفَ ما في يدها؛ لاعترافهم باستحقاقه ذلك.

﴿ وإن أكذبوها دفعت إليه ما بيدها زائداً عن نصيبها على تقدير الولد (١) وهو ﴿ الثُمن لأنّ بيدها ربعاً نصيبَها على تقدير عدم الولد ، فتدفع إلى الولد نصفَه. ويحتمل أن تدفع إليه سبعة أثمان ما في يدها ، تنزيلاً للإقرار على الإشاعة ، فيستحقّ في كلّ شيءٍ سبعة أثمانه بمقتضى إقرارها.

﴿ ولو انعكس الفرض ، بأن اعترف الإخوة بالولد دونها ﴿ دفعوا إليه جميع ما بأيديهم وهو ﴿ ثلاثة الأرباع. ولو أقرّ الولد بآخر دفع إليه النصف لأنّ ذلك هو لازم إرث الولدين المتساويين ذكوريّةً واُنوثيّةً ﴿ فإن أقرّا معاً ﴿ بثالث دفعا إليه الثلث أي دفع كلّ واحد منهما ثلثَ ما بيده. وعلى هذا لو أقرّ الثلاثة برابع دفع إليه كلّ منهم ربعَ ما بيده.

﴿ ومع عدالة اثنين من الورثة المقرّين ﴿ يثبت النسب والميراث لأنّ النسب ممّا يثبت بشاهدين عدلين ، والميراث لازمه ﴿ وإلّا يكن في المعترفين عدلان ﴿ فالميراث حسبُ لأنّه لا يتوقّف على العدالة بل الاعتراف كما مرّ (٢).

﴿ ولو أقرّ بزوجٍ للميّتة أعطاه النصف أي نصف ما في يده ﴿ إن كان المقرّ بالزوج ﴿ غير ولدها لأنّ نصيب الزوج مع عدم الولد النصف ﴿ وإلّا يكن كذلك بأن كان المقرّ ولدها ﴿ فالربع لأنّه نصيب الزوج معه.

والضابط : أنّ المقرّ يدفع الفاضل ممّا في يده عن نصيبه على تقدير

__________________

(١) في (ع) : عدم الولد.

(٢) في الأمثلة المتقدّمة من إقرار الزوجة أو الإخوة.