درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۶۰: کتاب الاقرار ۶: الفاظ اقرار ۱

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

دو نکته در اقرار به اکثر از مال دیگری

مقدمه: در جلسه قبل بیان شد که اگر کسی بیاید و بگوید «لزید علی اکثر من مال عمرو» در اینجا باید بیاییم ابتداءاً ببینیم که مال عمرو چه مقدار است و بعد مال عمرو + زیاده‌ای برای زید ثابت می‌شود.

بعد بیان شد که اگر مقرّ بیاید و بگوید «من خیال می‌کردم مال عمرو کمتر از این مقدار است». یعنی مقداری که بر ذمه‌اش است را کمتر از مال عمرو تفسیر کند، در این صورت چون اصل و ظاهر مطابق حرف اوست باید قسم بخورد (منکر است) و بعد از او بخواهیم که تفسیر کند که چه مقدار بدهکار است.

بحث جدید: بیان چند نکته:

نکته۱: اگر قبلا شخص مقرّ، اقرار به مالی برای عمرو کرده باشد. مثلا گفته باشد که «عمرو ۲۰۰ درهم دارد» دیگر الآن نمی‌تواند بیاید و ادعا کند که خیال می‌کرده کمتر از ۲۰۰ درهم دارد.

نکته۲: اگر مقرّ ابتداءً بگوید «له علی اکثر من مال عمرو» و بعد از آن بیاید و اقراری که کرده را تاویل ببرد و بگوید «منظور من مال حلال عمرو بوده است» یا «منظور من اموال دینی او بوده است و نه اموال عینی» (از باب اینکه این موارد اکثر نفعا و بقاءاً هستند). آیا چنین تاویلی پذیرفته می‌شود یا نه؟

پاسخ: دو وجه وجود دارد:

  • چنین تاویلی پذیرفته نمی‌شود: زیرا متبادر و ظاهر از کلمه اکثر، مقدار است. لذا «اکثر من مال فلان» حقیقت در کثرت مقداری است.
  • چنین تاویلی پذیرفته می‌شود: زیرا مقرّ ممکن است که معنای مجازی را اراده کرده باشد.

نظر شهید ثانی: وجه اول (تاویل پذیرفته نیست) قوی است. زیرا باید کلام متکلم حمل بر معنای متبادر و ظاهر شود نه بر معانی مجازی غیر متبادر. مگر اینکه این تفسیر متصل به کلام مقرّ باشد که قرینه بر کلام اول شود. ولی اگر فاصله شد، دیگر قبول نمی‌شود.

۴

تطبیق دو نکته در اقرار به اکثر از مال دیگری

نعم، لو كان قد أقرّ بأنّه (مال فلان) قدرٌ يزيد عمّا ادّعى ظنَّه (یعنی اگر قبلا به مالی برای شخصی اقرار کرده بوده است ولی الآن دارد به کمتر از آن اقرار می‌کند)، لم يقبل إنكاره ثانياً، ولو تأوّل (مقر) بأنّ «مال فلان حرام أو شبهة أو عين، وما أقررت به حلال أو دين، والحلال والدين أكثر نفعاً (برای مال حلال) أو بقاءً (برای مال دین) » ففي قبوله قولان: (دلیل عدم قبول تاویل:) من أنّ المتبادر كثرة المقدار (متبادر از واژه اکثر، کثرت مقداری است) فيكون (اکثر) حقيقة فيها (کثرة مقداری) وهي مقدّمة على المجاز مع عدم القرينة الصارفة، و (دلیل قبول تاویل:) من إمكان إرادة المجاز ولا يُعلم قصده إلّامن لفظه فيرجع إليه فيه. ولا يخفى قوّة الأوّل (زیرا حرف متکلم حمل بر معنای حقیقی می‌شود و نه مجازی). نعم لو اتّصل التفسير بالإقرار لم يبعد القبول (اگر مقر تفسیرش را متصل کرد به اقرار، حرف او را می‌توان قبول کرد ولی اگر بافاصله آورد دیگر قبول نمی‌شود).

۵

حالت‌های مختلف کذا، مورد اول: کذا درهم

مقدمه: اگر کسی گفت «له علی کذا درهم» یا گفت «له علی کذا کذا درهم» یا گفت «له علی کذا و کذا درهم». کلمه درهم در هرکدام از موارد، می‌تواند به سه حالت رفع و نصب و جر و وقف بیاید. پس مجموعا ۱۲ صورت متصور است (۳ ضربدر ۴).

حال به بررسی موارد می‌پردازیم:

مورد اول: له علی کذا درهم

در این مورد، در تمامی حالات (نصب و رفع و جر و وقف) بر حداقل یک درهم دلالت می‌کند. زیرا کذا می‌تواند مشترک بین ۱ درهم و بیش از آن باشد لذا حداقل یک درهم را در نظر میگیریم. بر اساس اینکه کذا کنایه باشد از «شیء» لذا اگر:

  • کذا درهمٌ باشد: درهم بدل است از شیء (کذا).
  • کذا درهماً باشد: هم می‌تواند تمییز باشد وهم می‌تواند مفعول فعل مقدر باشد (اعنی درهما)
  • کذا درهمٍ باشد: اضافه بیانیه می‌شود (مثل خاتم فضة)

اشکال: در حالت جر می‌تواند مقصود کمتر از یک درهم باشد. یعنی وقتی گفته می‌شود «له علی کذا درهمٍ» یعنی «جزء درهمٍ».

نکته: برخی اعراب جر را بعد از کذا غلط میدانند. زیرا کذا را مرکب از (ک +ذا) میدانند و ذا اسم اشاره است و اسم اشاره قابلیت اضافه شدن ندارد.

  • کذا درهم (وقف) باشد: اگر نصب باشد که باید «کذا درهما» نوشته شود. لذا کذا درهم یا باید حمل بر حالت رفعی شود و یا حمل بر حالت جری (یا یک درهم یا یک جزء از یک درهم)
۶

تطبیق حالت‌های مختلف کذا، مورد اول: کذا درهم

﴿ ولو قال: له عليَّ كذا دراهم، بالحركات الثلاث ﴾: الرفع والنصب والجرّ ﴿ والوقف ﴾ بالسكون، وما في معناه (اشمام، روم) ﴿ فواحد ﴾ لاشتراكه بين الواحد فما زاد وضعاً (چون مشترک است بین یک درهم و بیشتر)، فيحمل على الأقلّ؛ لأنّه المتيقّن إذا لم يفسّره بأزيد، فإنّ «كذا»كناية عن «الشيء». (برخی کذا را کنایه از عدد می‌گیرند که بحث آن خواهد آمد)

فمع الرفع يكون الدرهم بدلاً منه (کذا)، والتقدير: «شيءٌ درهمٌ».

ومع النصب يكون (احتمال ۱:) تمييزاً له (کذا). و (احتمال۲:) أجاز بعض أهل العربيّة نصبَه على القطع كأنّه قطع ما ابتدأ به وأقرّ بدرهم.

ومع الجرّ تُقدّر الإضافة بيانيّة (مرحوم سلطان العلماء این قول را قبول ندارند زیرا می‌گویند در اضافه بیانیه باید بین طرفین رابطه عام و خاص من وجه باشد که در اینجا چنین چیزی جاری نیست) ك‍ «حَبّ الحصيد» (دانه‌های دروکردنی) والتقدير شيء هو درهم.

ويشكل (در حالت جر) بأنّ ذلك وإن صحّ، إلّا أنّه يمكن تقدير ما هو أقلّ منه (می‌توان در حالت جرّ اقل از یک درهم را درنظر گرفت) بجعل «الشيء» جزءاً من الدرهم اُضيف إليه (درهم)، فيلزمه جزء يرجع في تفسيره إليه (یعنی شیء درهم یعنی جزء درهم)؛ لأنّه المتيقّن، ولأصالة البراءة من الزائد، ومن ثَمّ حُمل الرفع والنصب على الدرهم مع احتمالهما أزيد منه. وقيل: إنّ الجرّ لحنٌ (غلط) يحمل على أخويه فيلزمه حكمهما.

وأمّا مع الوقف فيحتمل الرفع والجرّ لو اُعرب، لا النصب (اگر نصب بود باید می‌گفت درهما)؛ لوجوب إثبات الألِف فيه وقفاً، فيحمل على مدلول ما احتمله.

فعلى ما اختاره (یعنی طبق آنچه مصنف اختیار کرده است) يشتركان في احتمال الدرهم فيحمل عليه. وعلى ما حقّقناه (که می‌توانست در حالت جری کمتر از یک درهم باشد)، يلزمه جزء درهم خاصّة؛ لأنّه باحتماله الرفع والجرّ حصل الشكّ فيما زاد على الجزء فيحمل على المتيقّن، وهو ما دلّت عليه الإضافة (اضافه بیانیه).

۷

مورد دوم و سوم: كذا كذا درهم، كذا وكذا درهم

مورد دوم: كذا كذا درهم

حمل بر درهم واحد می‌شود در تمامی حالت‌ها (رفع و نصب و جر و وقف). زیرا ممکن است کذا دوم، تاکید کذا اول باشد. لذا حکم اعراب آن دقیقا همانند کذا درهم است.

مورد سوم: کذا و کذا درهم

حمل بر درهم واحد می‌شود در تمامی حالت‌ها (رفع و نصب و جر و وقف). زیرا ممکن است مجموع کذای اول و دوم یک شیء مبهم باشد.

۸

تطبیق مورد دوم و سوم: کذا کذا درهم، کذا و کذا درهم

﴿ وكذا كذا درهماً، وكذا وكذا درهماً كذلك (مثل کذا درهم است) ﴾ في حمله على الدرهم مع الحركات الثلاث والوقف؛ لاحتمال كون «كذا» الثاني تأكيداً للأوّل في الأوّل (کذا کذا درهم)، والحكم في الإعراب ما سلف (همان اعراب‌هایی که در کذا درهم گفتیم)، وفي الوقف يُنزَّل على أقلّ الاحتمالات. وكون (در کذا و کذا درهم) «كذا» شيئاً مبهماً والثاني معطوفاً عليه في الثاني، ومُيّزا (از هر دو تمییز آورده شده است) بدرهم على تقدير النصب، واُبدلا منه على تقدير الرفع، وبُيّنا (اضافه بیانیه آورده شده است) معاً بالدرهم مع الجرّ، ونُزّل على أحدهما مع الوقف، أو اُضيف (در کذا کذا درهم) الجزء إلى جزء الدرهم في الجرّ على ما اخترناه، وحُمل الوقف عليه أيضاً.

﴿ ولو فسّر في ﴾ حالة ﴿ الجرّ ﴾ من الأقسام الثلاثة ﴿ ببعض درهم جاز ﴾ لإمكانه وضعاً بجعل الشيء المراد من «كذا» وما اُلحق به كنايةً عن الجزء.

وفيه: أنّ قبول تفسيره (کذا) به (بعض درهم) يقتضي صحّته (تفسیر) بحسب الوضع، فكيف يحمل مع الإطلاق على ما هو أكثر منه مع إمكان الأقلّ؟ فالحمل عليه (بعض درهم) مطلقاً أقوى. (اگر می‌گویید احتمال کمتر از یک درهم هم وجود دارد، پس چرا به همان اخذ نکردید؟! چرا به یک درهم که بیشتر است اخذ کردید؟ مگر اصاله برائة از زائد نداریم؟!) 

لغير ذلك مثل (فِئَةً كَثِيرَةً) (١) و (ذِكْراً كَثِيراً) (٢) ودعوى أنّه عرف شرعيّ فلا قياس ، خلاف الظاهر. وإلحاق «العظيم» به غريب (٣).

﴿ ولو قال : له عليَّ أكثر من مال فلان لزمه بقدره وزيادة ﴿ و لو ﴿ فسّره بدونه وادّعى ظنَّ القلّة حلف لأصالة عدم علمه به مع ظهور أنّ المال من شأنه أن يخفى ، وفسَّر (٤) بما ظنّه وزاد عليه زيادة. وينبغي تقييده بإمكان الجهل به في حقّه. ولا فرق في ذلك بين قوله قبل ذلك : «إنّي أعلم مال فلان» وعدمه.

نعم ، لو كان قد أقرّ بأنّه قدرٌ يزيد عمّا ادّعى ظنَّه ، لم يقبل إنكاره ثانياً ، ولو تأوّل بأنّ (٥) «مال فلان حرام أو شبهة أو عين ، وما أقررت به حلال أو دين ، والحلال والدين أكثر نفعاً أو بقاءً» ففي قبوله قولان (٦) : من أنّ المتبادر كثرة المقدار فيكون حقيقة فيها وهي مقدّمة على المجاز مع عدم القرينة الصارفة ، ومن إمكان إرادة المجاز ولا يُعلم قصده إلّامن لفظه فيرجع إليه فيه. ولا يخفى قوّة الأوّل. نعم لو اتّصل التفسير بالإقرار لم يبعد القبول.

﴿ ولو قال : له عليَّ كذا دراهم ، بالحركات الثلاث : الرفع والنصب والجرّ ﴿ والوقف بالسكون ، وما في معناه ﴿ فواحد لاشتراكه بين الواحد

__________________

(١) البقرة : ٢٤٩.

(٢) الأحزاب : ٤١.

(٣) الملحِق به ابن الجنيد [نقل عنه في المختلف ٦ : ٥٢ والدروس ٣ : ١٣٩]. (منه رحمه‌الله).

(٤) عطف على قول الماتن : حلف.

(٥) في (ر) : بأن قال.

(٦) القول بالقبول للعلّامة في الإرشاد ١ : ٤١٠ ، التحرير ٤ : ٤٠٧ ، الرقم ٥٩٩١ ، والتذكرة (الحجريّة) ٢ : ١٥٣ ، وولده في الإيضاح ٣ : ٤٤١. والقول الآخر منسوب في الدروس ٣ : ١٣٩ إلى الشيخ ، اُنظر الخلاف ٣ : ٣٦٢ ـ ٣٦٣ ، المسألة ٢ من الإقرار.

فما زاد وضعاً ، فيحمل على الأقلّ؛ لأنّه المتيقّن إذا لم يفسّره بأزيد ، فإنّ «كذا»كناية عن «الشيء».

فمع الرفع يكون الدرهم بدلاً منه ، والتقدير : «شيءٌ درهمٌ».

ومع النصب يكون تمييزاً له. وأجاز بعض أهل العربيّة نصبَه على القطع (١) كأنّه قطع ما ابتدأ به وأقرّ بدرهم.

ومع الجرّ تُقدّر الإضافة بيانيّة ك‍ «حَبّ الحصيد» والتقدير شيء هو درهم.

ويشكل بأنّ ذلك وإن صحّ ، إلّا أنّه يمكن تقدير ما هو أقلّ منه بجعل «الشيء» جزءاً من الدرهم اُضيف إليه ، فيلزمه جزء يرجع في تفسيره إليه؛ لأنّه المتيقّن ، ولأصالة البراءة من الزائد ، ومن ثَمّ حُمل الرفع والنصب على الدرهم مع احتمالهما أزيد منه. وقيل : إنّ الجرّ لحنٌ يحمل على أخويه فيلزمه حكمهما (٢).

وأمّا مع الوقف فيحتمل الرفع والجرّ لو اُعرب ، لا النصب؛ لوجوب إثبات الألِف فيه وقفاً ، فيحمل على مدلول ما احتمله.

فعلى ما اختاره يشتركان في احتمال الدرهم فيحمل عليه. وعلى ما حقّقناه يلزمه جزء درهم خاصّة؛ لأنّه باحتماله الرفع والجرّ حصل الشكّ فيما زاد على الجزء فيحمل على المتيقّن ، وهو ما دلّت عليه الإضافة.

﴿ وكذا كذا درهماً ، وكذا وكذا درهماً كذلك في حمله على الدرهم مع الحركات الثلاث والوقف؛ لاحتمال كون «كذا» الثاني تأكيداً للأوّل في الأوّل ، والحكم في الإعراب ما سلف ، وفي الوقف يُنزَّل على أقلّ الاحتمالات. وكون «كذا» شيئاً مبهماً والثاني معطوفاً عليه في الثاني ، ومُيّزا بدرهم على تقدير

__________________

(١) نقله العلّامة في التذكرة (الحجريّة) ٢ : ١٥٣ عن بعض الكوفيّين.

(٢) لم نعثر عليه ، نعم تنظّر الكيدري في الإصباح : ٣٣٤ في جواز الجرّ وفي الاستعمال.

النصب ، واُبدلا منه على تقدير الرفع ، وبُيّنا معاً بالدرهم مع الجرّ ، ونُزّل على أحدهما مع الوقف ، أو اُضيف الجزء إلى جزء الدرهم في الجرّ على ما اخترناه ، وحُمل الوقف عليه أيضاً.

﴿ ولو فسّر في حالة ﴿ الجرّ من الأقسام الثلاثة ﴿ ببعض درهم جاز لإمكانه وضعاً بجعل الشيء المراد من «كذا» (١) وما اُلحق به كنايةً عن الجزء.

وفيه : أنّ قبول تفسيره به يقتضي صحّته بحسب الوضع ، فكيف يحمل مع الإطلاق على ما هو أكثر منه مع إمكان الأقلّ؟ فالحمل عليه مطلقاً أقوى.

﴿ وقيل والقائل به الشيخ وجماعة (٢) : ﴿ يتبع في ذلك المذكور من قوله : «كذا» و«كذا كذا» و«كذا وكذا» (٣) بالحركات الثلاث والوقف وذلك اثنتا عشرة صورةً : ﴿ موازنه من الأعداد جعلاً لكذا كنايةً عن العدد ، لا عن الشيء ، فيكون الدرهم في جميع أحواله تمييزاً لذلك العدد ، فيُنظر إلى ما يناسبه بحسب ما تقتضيه قواعد العربيّة من إعراب المميِّز للعدد ويُحمل عليه.

فيلزمه مع إفراد المبهم ورفع الدرهم : درهمٌ؛ لأنّ المميّز لا يكون مرفوعاً ، فيجعل بدلاً كما مرّ. ومع النصب : عشرون درهماً؛ لأنّه أقلّ عدد مفرد ينصب مُميّزه؛ إذ فوقه ثلاثون إلى تسعين ، فيحمل على الأقلّ. ومع الجرّ : مئة درهمٌ؛ لأنّه أقلّ عدد مفرد فُسّر بمفرد مجرور؛ إذ فوقه الألف. ومع الوقف : درهمٌ؛ لاحتماله

__________________

(١) في (ر) بدل «من كذا» : بكذا.

(٢) اُنظر المبسوط ٣ : ١٢ ـ ١٣ ، والخلاف ٣ : ٣٦٥ ـ ٣٦٧ ، المسألة ٨ ـ ١١ ، والغنية : ٢٧٣ ، والمختلف ٦ : ٤١ ، والإرشاد ١ : ٤١٠ ، والتذكرة (الحجريّة) ٢ : ١٥٣ ، والتنقيح الرائع ٣ : ٤٩٢ ، وقيّده في المختلف والتذكرة والتنقيح بما إذا كان المقرّ من أهل اللسان وعارفاً.

(٣) في (ر) زيادة : درهماً.