درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۴۹: کتاب اللعان ۶: شرائط لعان ۶

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

لعان زوجة مملوکة

سؤال: آیا بین زوج حرّ و زوجة مملوکة (یعنی امة مولایی بوده است و اکنون به تزویج دیگری در آمده است) لعان واقع می‌شود؟

سه قول است:

الف) قول مصنّف: لعان واقع می‌شود مطلقا (هم برای نفی ولد و هم برای نفی تعزیر. زیرا در امة مملوکه، قذف او حد ندارد و فقط تعزیر دارد) به دو دلیل:

  • عموم آیه: «الذین یرمون ازواجهم» که این آیه شامل زوجة مملوکه هم می‌شود.
  • روایت: صحيحة محمّد بن مسلم عن الباقر عليه‌السلام قال: «سألته عن الحرّ يُلاعن المملوكة (به قرینه ادامه روایت متوجه می‌شویم که منظور کنیزی است که مولایش شخص دیگری است ولی به تزویج دیگری در آمده است)، قال: نعم إذا كان مولاها زوّجه إيّاها لاعَنَها»

ب) قول مفید و سلار: لعان واقع نمی‌شود مطلقا (نه برای نفی ولد و نه برای قذف). دلیل قائلین به این قول، روایاتی است که لعان بین زوج حر و زوجة مملوکه را نفی کرده است: (عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لاَ يُلاَعِنُ اَلْحُرُّ اَلْأَمَةَ (این امه می‌تواند کنیز خود ملاعن باشد و می‌تواند کنیز دیگری باشد که به تزویج دیگری در آمده است) وَ لاَ اَلذِّمِّيَّةَ وَ لاَ اَلَّتِي يَتَمَتَّعُ بِهَا)

نظر شهید ثانی: ما با دو دسته روایت مواجه هستیم. دسته اول روایاتی که قائلین به قول اول به آن تمسک جسته‌اند و دسته دوم روایاتی که قائلین قول دوم به آن استدلال کرده‌اند. در جمع بین این دو دسته روایت، بهتر است دسته دوم روایات را حمل بر جایی کنیم که مولا می‌خواهد امة خود را لعان کند (نه اینکه مملوکه او باشد ولی زوج او شخص دیگری باشد). به عبارت اوضح، منظور از روایات قول اول، جایی است که مملوکه، زوجة شخصی باشد و مملوک شخص دیگر، ولی منظور از روایات قول دوم جایی است که امة، فقط مملوکه شخصی باشد و او را لعان کند.

ج) قول این ادریس: باید قائل به تفصیل شویم. یعنی لعان در نفی ولد واقع می‌شود ولی در قذف ثابت نیست. زیرا در قذف مملوکة حدی وجود ندارد که بخواهیم لعان را به وسیله آن برداریم.

اشکال شهید ثانی: هر چند در قذف امة حد وجود ندارد ولی تعزیر وجود دارد. لذا برای نفی تعزیر لعان می‌کنند و این اشکالی ندارد!

نکته: آنچه باعث شده است که ابن ادریس، به این قول قائل شود، دو دسته روایتی است که بحث آن گذشت. لذا شهید ثانی می‌فرمایند جمعی که ما کردیم از جمع ابن ادریس بهتر است.

۴

تطبیق لعان زوجة مملوکة

(قول اول:) ﴿ ويثبت ﴾ اللعان ﴿ بين الحرّ و ﴾ زوجته ﴿ المملوكة لنفي الولد أو ﴾ نفي ﴿ التعزير (چرا گفت نفی تعزیر و نگفت نفی حد؟ زیرا قذف امة مملوکة حد ندارد) ﴾ بقذفها؛ (دلیل اول:) للعموم (آیة) و (دلیل دوم:) صحيحة محمّد بن مسلم عن الباقر عليه‌السلام قال: «سألته عن الحرّ يُلاعن المملوكة، قال: نعم إذا كان مولاها زوّجه إيّاها لاعَنَها (از این قسمت روایت می‌فهمیم که مراد جایی است که امة ای را که در ملک دیگری است به ملکیت خود در بیاورد) » وغيره.

وقيل (قول دوم:): لا لعان بينهما مطلقاً (هم برای نفی ولد و هم برای قذف) استناداً إلى أخبار دلّت على نفيه (لعان) بين الحرّ والمملوكة (عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لاَ يُلاَعِنُ اَلْحُرُّ اَلْأَمَةَ وَ لاَ اَلذِّمِّيَّةَ وَ لاَ اَلَّتِي يَتَمَتَّعُ بِهَا) وحملها (روایات دسته دوم) (مبتدا) على كونها مملوكة للقاذف (این امة مملوکة قاذف است و نه زوجة او) طريق (خبر) الجمع بينها (اخبار دسته دوم) وبين ما ذكرناه (اخبار دسته اول) من وقوعه بالزوجة المملوكة صريحاً.

و (قول سوم:) فصلُ ابن إدريس هنا غيرُ جيّد، فأثبته مع نفي الولد (لعان در نفی ولد ثابت است)، دون القذف (لعان در قذف واقع نمی‌شود)، نظراً إلى عدم الحدّ به لها (حد به واسطه قذف برای مملوکة جاری نمی‌شود). (اشکال شهید ثانی به ابن ادریس:) ولكن دفع التعزير به (لعان) كافٍ، مضافاً إلى ما (ادله‌ای که) دلّ عليه (لعان) مطلقاً. ووافقه (موافقت کرده است با ابن ادریس) عليه (در تفصیل) فخر المحقّقين (صاحب ایضاح، پسر علامه حلی) محتجّاً بأنّه (با این استدلال که این تفصیل جامع بین دو خبر است) جامع بين الأخبار والجمع بينهما بما ذكرناه أولى (شهید ثانی: آن جمعی که ما کردیم، بهتر است از جمع ابن ادریس! زیرا جمع ما بر طبق قرائنی اتس که در روایت است ولی جمع ابن ادریس تبرعی است).

۵

الحاق ولد مملوکة به مولا

سؤال: آیا ولد مملوکة، به مولا ملحق می‌شود؟ (مملوکة صرفا کنیز مولاست و با دیگری ازدواج نکرده است)

پاسخ: ولد مملوکة به مولا ملحق نمی‌شود، مگر به واسطه اقرار مولا. حتی اگر مولا به وطی مملوکة هم اقرار کند باز برای الحاق این ولد به او کافی نیست و باید اقرار کند.

شهید ثانی: این نظر، اشهر القولین و اشهر الروایتین است!

مراد از اشهر الروایتین

ما دو روایت داریم:

  • عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «إِنَّ رَجُلاً مِنَ اَلْأَنْصَارِ أَتَى أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ إِنِّي اُبْتُلِيتُ بِأَمْرٍ عَظِيمٍ إِنَّ لِي جَارِيَةً كُنْتُ أَطَأُهَا فَوَطِئْتُهَا يَوْماً وَ خَرَجْتُ فِي حَاجَةٍ لِي بَعْدَ مَا اِغْتَسَلْتُ مِنْهَا وَ نَسِيتُ نَفَقَةً لِي فَرَجَعْتُ إِلَى اَلْمَنْزِلِ لآِخُذَهَا فَوَجَدْتُ غُلاَمِي عَلَى بَطْنِهَا فَعَدَدْتُ لَهَا مِنْ يَوْمِي ذَلِكَ تِسْعَةَ أَشْهُرٍ فَوَلَدَتْ جَارِيَةً» قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ «لاَ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَقْرَبَهَا وَ لاَ تَبِيعَهَا وَ لَكِنْأَنْفِقْ عَلَيْهَا مِنْ مَالِكَ مَا دُمْتَ حَيّاً ثُمَّ أَوْصِ عِنْدَ مَوْتِكَ أَنْ يُنْفَقَ عَلَيْهَا مِنْ مَالِكَ حَتَّى يَجْعَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهَا مَخْرَجاً »: ظاهر این روایت این است که بدون اقرار و اطمینان نمی‌توان حکم به الحاق ولد کرد.
  • عَنْ سَعِيدِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلْجَارِيَةِ تَكُونُ لِلرَّجُلِ يُطِيفُ بِهَا وَ هِيَ تَخْرُجُ فَتَعْلَقُ قَالَ يَتَّهِمُهَا اَلرَّجُلُ أَوْ يَتَّهِمُهَا أَهْلُهُ قُلْتُ أَمَّا ظَاهِرَةً فَلاَ (اتهام ظاهر به او ندارند) قَالَ إِذاً لَزِمَهُ اَلْوَلَدُ».

نکته۱: شهید اول می‌فرمایند اگر مولا نفی ولد کند نسبت به مملوکه، ولد بدون نیاز به لعان نفی می‌شود. زیرا امة نسبت به مالک خود، فراش محسوب نمی‌شود (لذا دلیل: الولد للفراش شامل آن نمی‌شود) به خلاف نکاح زیرا مقصود از نکاح استمتاع جنسی و ولد است به خلاف کنیز! گاهی تنها به قصد فروش، صاحب کنیزی می‌شود.

نکته۲: آنچه در نکته۱ گفته شد، اجماعی است ولی اختلاف هم در این مسئله وجود دارد در این که: ولد به مولا به مجرد امکان الحاق او به مولا، ملحق می‌شود یا فقط در صورتی ولد ملحق به مولا می‌شود که وطی توسط مولا رخ داده باشد و اقرار مولا هم باشد.

۶

تطبیق الحاق ولد مملوکة به مولا

﴿ ولا يلحق ولد المملوكة ﴾ بمالكها ﴿ إلّابالإقرار (ولد مملوکه به مالک او ملحق نمی‌شود مگر اینکه مالک اقرار به این ولد بکند)﴾ به على أشهر القولين والروايتين (دو روایت بیان شد) ﴿ ولو اعترف بوطئها (حتی اگر مولا به وطی کنیز هم اعتراف کند باز تا اقرار نکند، فایده ندارد)، ولو نفاه (اگر مولا ولد را نفی کند) انتفى بغير لعان (ولد بدون لعان منتفی می‌شود) ﴾ إجماعاً. وإنّما الخلاف في أنّه هل يلحق به بمجرّد إمكان كونه منه وإن لم يُقِرّ به (اختلاف در این است که آیا به مجرد این که احتمال بدهیم و امکان الحاق ولد به مولا باشد، می‌توان ولد را به مولا ملحق کرد؟ حتی اگر مولا اقرار نکرده باشد)، أم لا بدّ من العلم بوطئه وإمكان لحوقه به (ادامه قبلی)، أو إقراره به (یا اینکه فقط و فقط در صورت اقرار مولا، ولد به او ملحق می‌شود؟)؟ فعلى ما اختاره المصنّف والأكثر لا يُلحق به إلّابإقراره ووطئه وإمكان لحوقه به (مصنف و اکثر فقها عقیده دارند که هم باید امکان لحوق باشد و هم وطی صورت گرفته باشد و هم مولا اقرار کند)، وعلى القول الآخر لا ينتفي إلّابنفيه (مولا)، أو العلم بانتفائه عنه (انتفاء ولد از مولا).

ويظهر من العبارة (مصنّف) وغيرها من عبارات المحقّق والعلّامة: أنّه لا يلحق به إلّا بإقراره (ولد ملحق به مولا نیست مگر به واسطه اقرار مولا به او) فلو سكت ولم ينفه ولم يقرّ به لم يلحق به، وجعلوا ذلك (ولد فقط به واسطه اقرار ملحق می‌شود) فائدة عدم كون الأمة فراشاً بالوطء (علت اینکه فقها به چنین نظری قائل شده‌اند این است که عقیده دارند که امة به واسطه وطی، فراش محسوب نمی‌شود).

﴿ وفي اشتراط ﴿ الدخول بالزوجة في لعانها ﴿ قولان (١) مأخذهما عموم الآية ، فإنّ لِأَزْوٰاجِهِمْ فيها جمع مضاف ، فيعمّ المدخول بها وغيرها ، وتخصيصها برواية محمّد بن مصادف قال : «قلت لأبي عبد اللّٰه عليه‌السلام : ما تقول في رجل لاعن امرأته قبل أن يدخل بها؟ قال : لا يكون ملاعناً حتّى يدخل بها ، يُضرب حدّاً وهي امرأته» (٢) والمستند إليه (٣) ضعيف أو متوقّف فيه ، فالتخصيص غير متحقّق. ولكن يشكل ثبوته مطلقاً (٤) لأنّ ولد غير المدخول بها لا يُلحق بالزوج ، فكيف يتوقّف نفيه على اللعان؟ نعم يتمّ ذلك في القذف بالزنا.

فالتفصيل كما ذهب إليه ابن إدريس (٥) حسن ، لكنّه حمل اختلاف الأصحاب عليه. وهو صلح من غير تراضي الخصمين؛ لأنّ النزاع معنويّ ، لا لفظيّ بين الفريقين ، بل النزاع لا يتحقّق إلّافي القذف؛ للإجماع على انتفاء الولد عند عدم اجتماع شروط اللحوق بغير لعان ، وإن كان كلامهم هنا مطلقاً.

﴿ ويثبت اللعان ﴿ بين الحرّ و زوجته ﴿ المملوكة لنفي الولد أو نفي ﴿ التعزير بقذفها؛ للعموم وصحيحة محمّد بن مسلم عن الباقر عليه‌السلام قال :

__________________

(١) القول بالاشتراط للشيخ في الخلاف ٥ : ٤٩ ، المسألة ٦٩ ، والنهاية : ٥٢٢ ، والقاضي في المهذّب ٢ : ٣٠٩ ، وابن حمزة في الوسيلة : ٣٣٦ ، وابن زهرة في الغنية : ٣٧٨ ، وغيرهم. والقول بعدم الاشتراط منسوب في غاية المرام ٣ : ٣٣٦ إلى المفيد والعلّامة في القواعد ولم نعثر عليه في المقنعة ، وانظر القواعد ٣ : ١٨٦.

(٢) الوسائل ١٥ : ٥٩٢ ، الباب ٢ من أبواب اللعان ، الحديث ٨.

(٣) يعني «محمّد بن مصادف» ، وفي التهذيب والوسائل : «محمّد بن مضارب».

(٤) أي بمقتضى العموم بحيث يدخل فيه نفيُ ولدِ غير المدخول بها.

(٥) التفصيل بين القذف ، فلا يشترط الدخول وبين نفي الولد فيشترط. السرائر ٢ : ٦٩٨.

«سألته عن الحرّ يُلاعن المملوكة ، قال : نعم إذا كان مولاها زوّجه إيّاها لاعَنَها» (١) وغيره (٢).

وقيل : لا لعان بينهما مطلقاً (٣) استناداً إلى أخبار دلّت على نفيه بين الحرّ والمملوكة (٤) وحملها على كونها مملوكة للقاذف طريق الجمع بينها وبين ما ذكرناه من وقوعه بالزوجة المملوكة صريحاً.

وفصلُ ابن إدريس هنا غيرُ جيّد ، فأثبته مع نفي الولد ، دون القذف ، نظراً إلى عدم الحدّ به لها. ولكن دفع التعزير به كافٍ ، مضافاً إلى ما دلّ عليه مطلقاً. ووافقه عليه فخر المحقّقين محتجّاً بأنّه جامع بين الأخبار (٥) والجمع بينهما بما ذكرناه أولى.

﴿ ولا يلحق ولد المملوكة بمالكها ﴿ إلّابالإقرار به على أشهر القولين (٦)

__________________

(١) الوسائل ١٥ : ٥٩٧ ، الباب ٥ من أبواب اللعان ، الحديث ٥ ، وفيه : إذا كان مولاها الذي زوّجها إيّاها.

(٢) المصدر السابق : ٥٩٦ ـ ٥٩٧ ، الباب ٥ من أبواب اللعان ، الحديث ١ و ٢ و ٦ و ٨ و ١٠.

(٣) قاله المفيد في المقنعة : ٥٤٢ ، وسلّار في المراسم : ١٦٥.

(٤) الوسائل ١٥ : ٥٩٦ ـ ٥٩٨ ، الباب ٥ من أبواب اللعان ، الحديث ٤ و ١١ ـ ١٣.

(٥) الإيضاح ٣ : ٤٤٥.

(٦) اختاره الشيخ في المبسوط ٥ : ٢٣١ ، والمحقّق في الشرائع ٣ : ٩٧ ، والعلّامة في القواعد ٣ : ١٨٧ ، والتحرير ٤ : ١٣٠ ، والإرشاد ٢ : ٦١ ، وقوّاه ولده في الإيضاح ٣ : ٤٤٨ ، واعتمد عليه في غاية المرام ٣ : ٣٣٩.

ولم نعثر على القول الآخر من أصحابنا ، ونسبه محكيّاً في الجواهر ٣٤ : ٤١ إلى ظاهر الاستبصار وصريح الجامع ، ولم نعثر عليه فيه ، اُنظر الجامع للشرائع : ٤٧٩ ، والاستبصار ٣ : ٣٦٥ ، ذيل الحديث ٣. نعم ، نسب في الخلاف إلى الشافعي بأنّه إذا وطأها ثمّ جاءت

والروايتين (١) ﴿ ولو اعترف بوطئها ، ولو نفاه انتفى بغير لعان إجماعاً. وإنّما الخلاف في أنّه هل يلحق به بمجرّد إمكان كونه منه وإن لم يُقِرّ به ، أم لا بدّ من العلم بوطئه وإمكان لحوقه به ، أو إقراره به؟ فعلى ما اختاره المصنّف والأكثر لا يُلحق به إلّابإقراره ووطئه وإمكان لحوقه به ، وعلى القول الآخر لا ينتفي إلّابنفيه ، أو العلم بانتفائه عنه.

ويظهر من العبارة وغيرها من عبارات المحقّق والعلّامة : أنّه لا يلحق به إلّا بإقراره (٢) فلو سكت ولم ينفه ولم يقرّ به لم يلحق به ، وجعلوا ذلك فائدة عدم كون الأمة فراشاً بالوطء.

والذي حقّقه جماعة أنّه يلحق به بإقراره ، أو العلم بوطئه وإمكان لحوقه به وإن لم يقرّ به (٣) وجعلوا الفرق بين الفراش وغيره : أنّ الفراش يلحق به الولد وإن لم يُعلم وطؤه مع إمكانه إلّامع النفي واللعان ، وغيره من الأمة والمتمتّع بها يُلحق به الولد إلّامع النفي ، وحملوا عدم لحوقه إلّابالإقرار على اللحوق اللازم؛ لأنّه

__________________

بولد ... إلى أن قال : فإنّها تصير فراشاً بالوطء ، اُنظر الخلاف ٥ : ٤٨ ، المسألة ٦٧ ، وانظر المغني مع الشرح الكبير ٩ : ١٧ و ٢١.

(١) أمّا أشهر الروايتين فهي صحيحة عبد اللّٰه بن سنان ، الوسائل ١٤ : ٥٦٣ ، الباب ٥٥ من أبواب نكاح العبيد والإماء ، الحديث الأوّل.

وأمّا غير الأشهر فمثل روايتي سعيد بن يسار والحسن الصيقل في الوسائل ١٤ : ٥٦٥ ـ ٥٦٦ ، الباب ٥٦ من أبواب نكاح العبيد والإماء ، الحديثين ٢ و ٥ ، و ٥٦٨ ، الباب ٥٨ من الأبواب ، الحديث ٣ ، وغيرها من الأحاديث.

(٢) اُنظر الشرائع ٣ : ٩٧ ، والقواعد ٣ : ١٨٧ ، والتحرير ٤ : ١٣٠.

(٣) مثل فخر المحقّقين في الإيضاح ٣ : ٤٤٦.