درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۴۶: کتاب اللعان ۳: اسباب لعان ۳

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

اعتراف به لعان و لعان به دو سبب

مقدمه: در جلسه قبل بیان شد که دومین سبب از اسباب لعان، نفی ولد است. یعنی مرد می‌تواند با وجود یک شرایطی، فرزند متولد شده از همسرش را نفی کند و با همسرش لعان کند.

اعتراف به ولد

نفی ولد به واسطه لعان، تنها در صورتی جایز است که زوج، قبل از نفی ولد اعتراف به ولد نکرده باشد. البته اعتراف به ولد دو صورت دارد:

الف) اعراف به ولد صریحاً: مثلا می‌گوید «هذا ولدی».

ب) اعتراف می‌کند فحواً و ضمناً: مثلا به زوج می‌گویند «صاحب ولد شده ای»، زوج هم در پاسخ می‌گوید: «آمین / ان شاء الله» که این جمله به نوعی اعتراف بر ولد است.

نکته: اگر کلامی که زوج می‌گوید دو پهلو باشد، اعتراف به حساب نمی‌آید. یعنی مثلا شخصی به زوج بشارت به ولد می‌دهد و زوج هم در جواب می‌گوید «بار الله فیک / رزقک الله مثله».

لعان به دو سبب

گاهی زوج هم قذف می‌کند و هم نفی ولد! یعنی هم نسبت زنا به زوجة می‌دهد و هم ولدی که از او متولد می‌شود را نفی می‌کند. حال دو صورت متصور است:

۱) اگر زوج برای زنا بینه آورد: حد قذف از او ساقط می‌شود و حد زنا بر زوجة ثابت می‌شود. ولی برای نفی ولد نیازمند دلیل دیگری هستیم. یعنی حتی با وجود اینکه زنا توسط زن ثابت شده است، ولی این زنا دلیلی برای نفی ولد نیست و زوج باید به صورت جدا گانه برای نفی ولد لعان کند.

۲) اگر زوج برای زنا بینه نیاورد: هم برای قذف می‌تواند لعان کند و هم برای نفی ولد و با این دو لعان هم حد قذف از او ساقط می‌شود و هم ولد از او منتفی می‌شود.

سؤال: برای قذف و نفی ولد، نیازمند دو لعان مجزا هستیم یا یک لعان هم کافی است؟

پاسخ: وجهان:

  • یک لعان کافی است: لعان همانند یمین است. همانطور که در یمین و شهادت می‌توان، یک شهادت را متضمن بر دو شهادت کرد، در لعان نیز این کار جایز است.
  • باید دو لعان واقع شود: تعدد سبب موجب تعدد مسبب است (الا ما خرج بالدلیل).
۴

تطبیق اعتراف به لعان و لعان به دو سبب

وإنّما يجوز له نفيه باللعان (جایز است برای زوج نفی ولد به واسطه لعان) على أيّ وجهٍ كان (چه سکوت کرده باشد هنگام تولد و ما قائل به جواز نفی ولد شده باشیم چه به جهت عدم امکان نفی ولد ساکت شده بوده است) ﴿ ما لم يسبق الاعتراف ﴾ منه (زوج) ﴿ به (ولد) صريحاً أو فحوىً (ضمناً) ﴾ فالأوّل ظاهر (مثلا بگوید هذا ولدی)، والثاني أن يجيب المبشّر بما يدلّ على الرضا (زوج به نحوی جواب بدهد که نشان دهنده رضایت او باشد) به والاعتراف ﴿ مثل أن يقال له: بارك اللّٰه لك في هذا الولد، فيؤمِّن (بگوید: آمین)، أو يقول: إن شاء اللّٰه. بخلاف ﴾ قوله في الجواب ﴿ بارك اللّٰه فيك وشبهه ﴾ ك‍ «أحسن اللّٰه إليك» و «رزقك اللّٰه مثلَه» (دعا برای مبشر فرق می‌کند با تایید او) فإنّه لا يقتضي الإقرار؛ لاحتماله غيره (اقرار) احتمالاً ظاهراً.

﴿ ولو قذفها بالزنا (اگر زوج، زوجه را به زنا متهم کند) ونفي الولد وأقام بيّنة ﴾ بزناها (زوج، برای زنای زوجة اقامه بینه کند) ﴿ سقط الحدّ ﴾ عنه (زوج) لأجل القذف بالبيّنة ﴿ ولم ينتفِ عنه الولد إلّاباللعان (اثبات زنای زوجة مساوی با نفی ولد از زوجة نیست!) ﴾ لأنّه لاحق بالفراش وإن زنت اُمّه (حتی اگر زوجة زنا کرده باشد، باز هم این بچه ملحق به فراش است مگر اینکه دلیل محکمی داشته باشیم) كما مرّ (صفحه ۳۱۳: الولد للفراش و للزانی الحجر) ولو لم يُقم بيّنة كان له اللعان للأمرين (هم برای قذف و هم برای نفی ولد) معاً، وهل يُكتفى بلعان واحد أم يتعدّد (آیا برای این دو یک لعان کافی است یا باید دو لعان باشد؟)؟ وجهان: (دلیل اکتفا به لعان واحد:) من أنّه كالشهادة أو اليمين، وهما كافيان على ما (ادعایی که) سبق عليهما من الدعوى. و (دلیل عدم اکتفا به لعان واحد:) من تعدّد السبب الموجب لتعدّد المسبّب إلّا ما أخرجه الدليل.

۵

شرایط ملاعن

شرائط ملاعن

زوجی که می‌خواهد لعان کند باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد؟ چند چیز در ملاعن شرط است:

  1. کمال (بلوغ + عقل): لذا صبی و مجنون لعانشان مقبول نیست.

آنچه در ملاعن شرط نیست:

  • عدالت (فاسق هم می‌تواند لعان کند)
  • حریت (عبد هم می‌تواند لعان کند).
  • انتفاء حد عن قذف (یعنی اگر زوج قبلا قذفی را مرتکب شده است و سزاوار حد شده است هم می‌تواند لعان کند).

نکته: برخی تصور کرده‌اند که اگر شخص در قذفی نتوانست حرف خود را ثابت کند و حد خورد، دیگر شهادت و لعان او پذیرفته نیست. زیرا در آیه ۴ سوره نور می‌خوانیم: «وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا» خود آیة می‌گوید اگر قذف کردند و نتوانستند بینه بیاورند، دیگر شهادتشان را قبول نکنید!

اشکال شهید: لعان، شهادت به معنای آن شهادتی که در آیه آمده است، نیست.

  • اسلام (کافر هم می‌تواند لعان کند)

دلیل برای این ۴ مورد، عموم آیه «وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ» و دلالت روایات است. مثل «عن جميل بن دراج، عن أبي عبد اللّٰه عليه السّلام قال: سألته عن الحر بينه و بين المملوكة لعان فقال &#۳۹;نعم و بين المملوك و بين الحرة و بين العبد و الأمة و بين المسلم و اليهودية و النصرانية و لا يتوارثان و لا يتوارث الحر و المملوكة»

قولی دیگر: برخی قائل شده‌اند به اینکه لعان کافر و مملوک صحیح نیست. زیرا لعان از شهادات محسوب می‌شود و شهادت کافر و مملوک پذیرفتنی نیست، لذا در لعان هم شهادت این دو پذیرفته نمی‌شود.

اشکال شهید ثانی: ما این قول را قبول نداریم به دو دلیل:

الف) که لعان، در تمام احکام با شهادت یکی است. زیرا ممکن است لعان از یمین باشد (در آیه هم فرمود «فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ» و در یمین است که باید نام خداوند بیاید)

ب) اگر لعان از باب شهادات است، باید شهادت فاسق را نیز مشکل بدانید! زیرا شهادت فاسق پذیرفتنی نیست.

۶

تطبیق شرائط لعان

 

﴿ ولا بدّ من كون الملاعن كاملاً ﴾ بالبلوغ والعقل (پس لعان زوج صبی و مجنون پذیرفته نیست). ولا يشترط العدالة (فاسق می‌تواند لعان کند)، ولا الحرّيّة (مملوک هم می‌تواند لعان کند)، ولا انتفاء الحدّ عن قذف (برخی به خاطر آیه ۴ نور می‌گویند باید حد قذف از شخص منتفی باشد که شهید این را قبول ندارند)، ولا الإسلام (کافر هم می‌تواند لعان کند)، بل يلاعن ﴿ ولو كان كافراً ﴾ أو مملوكاً أو فاسقاً؛ لعموم الآية (۶ نور) ودلالة الروايات (مثل روایت جمیل بن دراج) عليه.

وقيل: لا يلاعن الكافر ولا المملوك (فاسق را نگفت چون همه قبول دارند که از فاسق لعان واقع می‌شود) بناءً على أنّه شهادات (چون لعان حکم شهادت را دارد) كما يظهر من قوله تعالى: (فَشَهٰادَةُ أَحَدِهِمْ...) وهما (کافر و مملوک) ليسا من أهلها (کافر و مملوک اهلیت و شایستگی شهادت را ندارند). وهو ممنوع (اینکه لعان شهادت باشد ممنوع است)؛ لجواز (احتمال) كونه (لعان) أيماناً؛ لافتقاره إلى ذكر اسم اللّٰه تعالى (در لعان حتما باید نام خدا برده شود)، واليمين يستوي فيه العدل والفاسق والحرّ والعبد والمسلم والكافر والذكر والاُنثى. وما ذكروه معارض بوقوعه (لعان) من الفاسق إجماعاً (اگر دلیلتان این است که لعان از شهادات است، خب در شهادت، عدالت نیز باید باشد! پس چرا لعان فاسق را قبول کردید؟!).

۷

لعان اخرس

سؤال: آیا اخرس (لال) می‌تواند لعان کند؟

پاسخ: دو قول است:

الف) لعان اخرس صحیح است به شرط اینکه اشاره مُفهِمة از ملاعن صادر شود و امکان معرفت اخرس از لعان و احکام آن وجود داشته باشد. زیرا اخرس می‌تواند شهادت بدهد، قسم بخورد، اقرار بکند و... همانطور که این امور از او صحیح است، لعان هم صحیح است. هم چنین عموم آیه هم این را می‌رساند که لعان اخرس صحیح است (یرمون ازواجهم...).

۸

تطبیق لعان اخرس

﴿ ويصحّ لعان الأخرس بالإشارة المعقولة (مُفهِمة) إن أمكن معرفته (اخرس) ﴾ اللعان، (علت صحیح بودن لعان اخرس) كما يصحّ منه إقامة الشهادة والأيمان والإقرار وغيرها من الأحكام، ولعموم الآية.

﴿ على الأقوى لأنّ السكوت أعمّ من الاعتراف به ، فلا يدلّ عليه.

وقال الشيخ : ليس له إنكاره حينئذٍ؛ لحكم الشارع بإلحاقه به بمجرّد الولادة العاري عن النفي (١) إذ اللحوق لا يحتاج إلى غير الفراش فيمتنع أن يزيل إنكاره حكم الشارع ، ولأدائه إلى عدم استقرار الأنساب.

وفيه : أنّ حكم الشارع بالالتحاق (٢) مبنيّ على أصالة عدم النفي ، أو على الظاهر وقد ظهر خلافه. ولو لم يمكنه النفي حالة الولادة إمّا لعدم قدرته عليه لمرض أو حبس أو اشتغال بحفظ ماله من حرق أو غرق أو لُصٍّ ولم يمكنه الإشهاد ونحو ذلك ، أو لعدم علمه بأنّ له النفي ـ لقرب عهده بالإسلام أو بُعده عن الأحكام ـ فلا إشكال في قبوله عند زوال المانع ، ولو ادّعى عدم العلم (٣) قُبل مع إمكانه في حقّه.

وإنّما يجوز له نفيه باللعان على أيّ وجهٍ كان ﴿ ما لم يسبق الاعتراف منه ﴿ به صريحاً أو فحوىً فالأوّل ظاهر ، والثاني أن يجيب المبشّر بما يدلّ على الرضا به والاعتراف ﴿ مثل أن يقال له : بارك اللّٰه لك في هذا الولد ، فيؤمِّن ، أو يقول : إن شاء اللّٰه. بخلاف قوله في الجواب ﴿ بارك اللّٰه فيك وشبهه ك‍  «أحسن اللّٰه إليك» و «رزقك اللّٰه مثلَه» فإنّه لا يقتضي الإقرار؛ لاحتماله غيره احتمالاً ظاهراً.

﴿ ولو قذفها بالزنا ونفي الولد وأقام بيّنة بزناها ﴿ سقط الحدّ عنه لأجل القذف بالبيّنة ﴿ ولم ينتفِ عنه الولد إلّاباللعان لأنّه لاحق بالفراش وإن

__________________

(١) المبسوط ٥ : ٢٢٩ ، والخلاف ٥ : ٣٠ ، المسألة ٣٤.

(٢) في (ر) : بالإلحاق.

(٣) في (ر) زيادة : به.

 زنت اُمّه كما مرّ (١) ولو لم يُقم بيّنة كان له اللعان للأمرين معاً ، وهل يُكتفى بلعان واحد أم يتعدّد؟ وجهان : من أنّه كالشهادة أو اليمين ، وهما كافيان على ما سبق عليهما من الدعوى. ومن تعدّد السبب الموجب لتعدّد المسبّب إلّا ما أخرجه الدليل.

﴿ ولا بدّ من كون الملاعن كاملاً بالبلوغ والعقل. ولا يشترط العدالة ، ولا الحرّيّة ، ولا انتفاء الحدّ عن قذف ، ولا الإسلام ، بل يلاعن ﴿ ولو كان كافراً أو مملوكاً أو فاسقاً؛ لعموم الآية (٢) ودلالة الروايات (٣) عليه.

وقيل : لا يلاعن الكافر ولا المملوك (٤) بناءً على أنّه شهادات كما يظهر من قوله تعالى : (فَشَهٰادَةُ أَحَدِهِمْ...) (٥) وهما ليسا من أهلها. وهو ممنوع؛ لجواز كونه أيماناً؛ لافتقاره إلى ذكر اسم اللّٰه تعالى ، واليمين يستوي فيه العدل والفاسق والحرّ والعبد والمسلم والكافر والذكر والاُنثى. وما ذكروه معارض بوقوعه من الفاسق إجماعاً.

﴿ ويصحّ لعان الأخرس بالإشارة المعقولة إن أمكن معرفته اللعان ،

__________________

(١) مرّ في الصفحة ٣١٣.

(٢) النور : ٦.

(٣) اُنظر الوسائل ١٥ : ٥٩٥ ، الباب ٥ من أبواب اللعان.

(٤) نسبه الشيخ إلى قوم من العامّة كالزهري وأبو حنيفة و... اُنظر الخلاف ٥ : ٧ ، المسألة ٢ ، كما نسبه السيوري وابن فهد إلى المفيد وسلّار. لكنّهما قالا : لا لعان بين المسلم والذمّيّة ، ولا بين الحرّ والأمة. راجع التنقيح الرائع ٣ : ٤١٨ ـ ٤١٩ ، والمهذّب البارع ٤ : ٨ ، والمقنعة : ٥٤٢ ، والمراسم : ١٦٤.

(٥) النور : ٦.

كما يصحّ منه إقامة الشهادة والأيمان والإقرار وغيرها من الأحكام ، ولعموم الآية.

وقيل بالمنع (١) والفرق؛ لأنّه (٢) مشروط بالألفاظ الخاصّة ، دون الإقرار والشهادة فإنّهما يقعان بأيّ عبارة اتّفقت ، ولأصالة عدم ثبوته إلّامع تيقّنه ، وهو منتفٍ هنا.

واُجيب بأنّ الألفاظ الخاصّة إنّما تعتبر مع الإمكان وإشارته قائمة مقامها ، كما قامت في الطلاق وغيره من الأحكام المعتبرة بألفاظ خاصّة. نعم استبعاد فهمه له موجَّه ، لكنّه غير مانع؛ لأنّ الحكم مبنيّ عليه (٣).

﴿ ويجب على ذي الفراش مطلقاً (٤) ﴿ نفي الولد المولود على فراشه ﴿ إذا عرف اختلال شروط الإلحاق فيلاعن وجوباً؛ لأنّه لا ينتفي بدونه ﴿ ويحرم عليه نفيه ﴿ بدونه أي بدون علمه باختلال شروط الإلحاق ﴿ وإن ظنّ انتفاءه عنه بزنا اُمّه أو غيره ﴿ أو خالفت صفاتُه صفاتَه لأنّ ذلك لا مدخل له في الإلحاق ، والخالق على كلّ شيءٍ قدير ، والحكم مبنيّ على الظاهر.

ويلحق الولد بالفراش دون غيره ، ولو لم يجد مَن عَلِم انتفاءه مَن يلاعن بينهما لم يفده نفيه مطلقاً (٥).

__________________

(١) القائل بالمنع ابن إدريس [في السرائر ٢ : ٧٠١]. (منه رحمه‌الله).

(٢) في (ف) و (ش) : بأنّه.

(٣) أي على الفهم.

(٤) سواء علم بزنا اُمّه أم لا ، وسواء وافق صفاتُه صفاتَه أم لا (هامش ر).

(٥) لا في التصريح ولا في التعريض (هامش ر).