درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۴۵: کتاب اللعان ۲: اسباب لعان ۲

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

معنای محصنة و اعتبار معاینة

مقدمه: در جلسه قبل بیان شد که یکی از اسباب لعان، این است که زوج، به زوجة نسبت زنا بدهد. و نیز بیان شد که سبب اول، نیازمند ۶ شرط است. یکی از شرایط «محصنة» بودن زوجة بود. حال می‌خواهیم پیرامون این قید (محصنة) مطالبی را بیان کنیم:

محصنة

مراد از محصنة، زنی است که عفیفة باشد از وطی حرام. البته وطی حرامی که از روی ملکیت (ملکیت مرد نسبت به بضع) نباشد. یعنی مثلا اگر مرد در حال حیض با زن جماع کند هرچند وطی محرّم مرتکب شده است ولی غیر عفیفة محسوب نمی‌شود. همچنین وطی بالشبهة و فراهم کردن مقدمات وطی هم باعث خارج شدن زن از عنوان «عفیفة بودن» نمی‌شود.

پس اگر زنی محصنة بود و سایر شروط دیگر را نیز داشت، لعان با او صحیح است ولی اگر مشهور به زنا باشد (غیر عفیفة باشد ولو مرة) و مرد نسبت زنا به او بدهد، مرد حد قذف نمی‌خورد و لعان ثابت نیست. (صرفا مرد تعزیر می‌شود)

سؤال: آیا زوج، حق قذف زن را در صورتی که زنا را ندیده باشد، دارد؟

پاسخ: خیر. زوج فقط وقتی می‌تواند نسبت زنا بدهد که «کالمیل فی المکحلة» زنا را دیده باشد. زیرا لعان یا شهادت است و یا شبه شهادت و شهادت و شبه شهادت نیاز به «معاینة و دیدن» دارد. لذا با صرف شیاع، غلبه ظن (مثلا زن را دید که با مردی به جای خلوتی رفت) و... مرد حق قذف ندارد.

نکته: شیاع در صورتی معتبر نیست، که از آن علم به وجود نیاید! والا اگر به واسطه شیاع علم حاصل شد، بعید نیست که بگوییم به واسطه شیاع، قذف جایز است.

۴

تطبیق معنای محصنة و اعتبار معاینة

﴿ والمعنيّ (مقصود) بالمحصنة: العفيفة ﴾ عن وطءٍ محرَّم لا يصادف ملكاً (مالک بودن مرد نسبت به بضع. اینجا اختصاصی به کنیز ندارد) وإن اشتمل على عقد (یعنی حتی اگر زوجة باشد)، لا ما صادفه (منظور آن وطء حرامی که هماره با ملکیت بضع است، نیست!) وإن حرم كوقت الحيض والإحرام والظهار، فلا تخرج به عن الإحصان (اگرچه که این وطی‌ها حرام است ولی چون از روی ملک است، زن را از عفیفه بودن خارج نمی‌کند)، وكذا وطء الشبهة ومقدّمات الوطء مطلقاً (چه عمدی و چه غیر عمدی) ﴿ فلو رمى (زوج) المشهورة بالزنا ﴾ ولو مرّةً (حتی اگر با یکبار زنا کردن هم مشهور به زنا شده باشد، بازهم عنوان مشهور به زنا بر او صادق است) ﴿ فلا حدّ (حدّ قذف برای مرد) ولا لعان ﴾ بل يعزّر.

﴿ ولا يجوز القذف إلّامع المعايَنة ﴾ للزنا (قذف فقط در صورتی برای مرد جایز است که زنا را مشاهده کرده باشد) ﴿ كالميل في المُكْحُلة ﴾ ليترتّب عليه (قذف) اللعان؛ إذ هو شهادة أو في معناها (لعان یا شهادت است و یا شبه شهادت. لذا در آن معانیه شرط است) ﴿ لا بالشياع (لا یجوز القذف بالشیاع)، أو غلبة الظنّ ﴾ بالفعل، فإنّ ذلك (شیاع و غلبه ظن) لا يجوز الاعتماد عليه في ثبوت الزنا.

هذا (عدم جواز قذف در شیاع) إذا لم يُشترط في الشياع حصول العلم بالخبر (اینکه گفته شد شیاع قذف جایز نیست، در صورتی است که در شیاع، حصول علم شرط نباشد)، فإنّه (شیاع) حينئذٍ (وقتی حصول علم در آن شرط نیست) يكون كالبيّنة وهي لا تجوّز القذف أيضاً، أمّا لو اشترطنا فيه (شیاع) العلم لم يبعد الجواز به (بعید نیست که با چنین شیاعی، قذف را جایز بدانیم)؛ لأنّه حينئذٍ كالمشاهدة.

۵

سبب دوم لعان

سبب دوم از اسباب لعان

سبب دومی که باعث لعان می‌شود، «نفی ولد» است. برای مثال: زوجی مشاهده می‌کند که همسرش باردار شده است در حالی که زوج یکسال مسافرت بوده است و با زن نزدیکی نکرده است. حال این زوج، «نفی» ولد می‌کند. یعنی پیش حاکم شرع می‌رود و می‌گوید این بچه من نیست.

نکته: اگر زنی شوهر دار، بچه دار شود، بچه ملحق به زوج است مگر در شرایطی خاص مثل لعان.

شرایطی که زوج می‌تواند به وسیله آن‌ها نفی ولد کند (صفحه ۳۱۲ گذشت):

  • شش ماه یا بیشتر از وطی زوج گذشته باشد.
  • حمل زوجة، از «اقصی مدت الحمل» نگذشته باشد.
  • زن موطوئة به عقد دائم باشد.

سؤال: اگر زوج، هنگام ولادت فرزند سکوت کرد و بعد از مدتی (مثلا ۱ سال) «نفی ولد» کرد آیا کفایت می‌کند؟

دو قول در مسئله است:

الف) مشهور: نفی ولد برای زوج جایز است. زیرا سکوت، دلالت بر اعتراف نمی‌کند.

ب) شیخ طوسی: نفی ولد برای زوج جایز نیست! به دو دلیل:

۱) چون هنگام تولد اگر زوج، چیزی نگوید، شارع حکم به الحاق ولد می‌کند (شارع می‌گوید ولد ملحق به فراش است) و بعد از حکم شارع، انکار زوج نمی‌تواند حکم شارع را از بین ببرد.

۲) اگر ما چنین انکاری را بپذیریم، دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود (تالی فاسد دارد). ممکن است با هر اختلاف کوچکی «نفی ولد» صورت بگیرد.

نظر شهید ثانی: ایشان فقط به دلیل اول شیخ طوسی پاسخ می‌دهند و متعرض دلیل دوم ایشان نمی‌شوند و می‌فرمایند: حکم شارع به الحاق ولد به فراش، به چه خاطر است؟ به خاطر «اصل عدم نفی زوج» و یا «طبق ظاهر» است. لذا اگر زوج بیاید و انکار کند که دیگر شارع حکم به الحاق نمی‌کند. یعنی حکم شارع، نشروط به عدم انکار زوج است.

۶

تطبیق سبب دوم لعان

﴿ الثاني (سبب دوم از اسباب لعان): إنكار من ولد على فراشه (یعنی این فرزند وقتی متولد شده است که این زن، زوجة شوهرش بوده است) بالشرائط السابقة (صفحه ۳۱۲ گذشت) ﴾ المعتبرة في إلحاق الولد به (اگر قرار باشد ولد ملحق به صاحب فراش بشود با آن شرائط را داشته باشد)، و (شرط اول:) هي وضعه لستّة أشهر فصاعداً من حين وطئه (از زمان وطی باید ۶ ماه گذشته باشد)، و (شرط دوم:) لم يتجاوز حملها أقصى مدّته، و (شرط سوم:) كونها موطوءة بالعقد الدائم ﴿ وإن سكت (زوج) حال الولادة ﴾ فلم ينفه (اگر مرد هنگام ولادت فرزندش، نفی ولد نکرد و سکوت کرد، باز هم لعان صحیح است) ﴿ على الأقوى ﴾ لأنّ السكوت أعمّ من الاعتراف به (سکوت همیشه دلالت بر اعتراف نمی‌کند)، فلا يدلّ عليه.

وقال الشيخ: ليس له إنكاره حينئذٍ (هنگامی که بعد از تولد زوج سکوت کرده است)؛ لحكم الشارع بإلحاقه به (شارع حکم کرده است که این ولد ملحق به این مرد است) بمجرّد الولادة العاري عن النفي إذ (دلیل اول:) اللحوق (الحاق ولد به زوج) لا يحتاج إلى غير الفراش فيمتنع أن يزيل إنكاره حكم الشارع (انکار زوج، نمی‌تواند حکم شارع را از بین ببرد)، و (دلیل دوم:) لأدائه إلى عدم استقرار الأنساب (دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود) 

و (نظر شهید ثانی:) فيه (قول شیخ طوسی): أنّ حكم الشارع بالالتحاق مبنيّ على أصالة عدم النفي، أو على الظاهر وقد ظهر خلافه (ظاهر).

۷

یک سؤال

سؤال: بحث از سکوت زوج هنگام ولادت گذشت. ولی این سکوت در فرضی بود که زوج می‌توانست هنگام ولادت نفی ولد بکند. ولی حالا اگر زوج به دلیلی هنگام ولادت نتوانست نفی ولد کند (مثلا زندان بوده است و یا مسافرت بوده است و...) حکم چیست؟

پاسخ: همه فقها (حتی شیخ طوسی) در این فرض، «نفی ولد» را جایز می‌دانند.

۸

تطبیق یک سؤال

ولو لم يمكنه النفي (اگر نفی ولد برای زوج ممکن نباشد) حالة الولادة إمّا لعدم قدرته (زوج قدرت بر نفی ولد ندارد) عليه لمرض أو حبس أو اشتغال بحفظ ماله من حرق أو غرق أو لُصٍّ (دزد) ولم يمكنه الإشهاد (مثلا در زندان بوده است و نمی‌توانسته شاهد بگیرد که دارد نفی ولد می‌کند) ونحو ذلك، أو لعدم علمه (اصلا مسئله شرعی اش را نمی‌داند! یعنی نمی‌داند که حق نفی ولد را شرعا دارد) بأنّ له النفي ـ لقرب عهده بالإسلام (تازه مسلمان شده است) أو بُعده عن الأحكام (احکام را بلد نیست) ـ فلا إشكال في قبوله عند زوال المانع، ولو ادّعى عدم العلم قُبل مع إمكانه في حقّه (مثلا اگر شخصی طلبه است و بیاید بگوید نمی‌دانستم از او قبول نمی‌شود ولی اگر یک روستایی بیاید و بگوید از او پذیرفته می‌شود).

اليمين فيه ونسبته إلى القول يؤذن بتوقّفه فيه.

ووجهه (١) أصالة عدم الاشتراط ، والحكم في الآية وقع مقيّداً بالوصف وهو لا يدلّ على نفيه عمّا عداه وجاز خروجه مخرج الأغلب ، وقد روي أنّ النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله لاعَنَ بين عويمر العجلاني وزوجته ولم يسألهما عن البيّنة (٢).

﴿ والمعنيّ بالمحصنة : العفيفة عن وطءٍ محرَّم لا يصادف ملكاً وإن اشتمل على عقد ، لا ما صادفه وإن حرم كوقت الحيض والإحرام والظهار ، فلا تخرج به عن الإحصان ، وكذا وطء الشبهة ومقدّمات الوطء مطلقاً ﴿ فلو رمى المشهورة بالزنا ولو مرّةً ﴿ فلا حدّ ولا لعان بل يعزّر.

﴿ ولا يجوز القذف إلّامع المعايَنة للزنا ﴿ كالميل في المُكْحُلة ليترتّب عليه اللعان؛ إذ هو شهادة أو في معناها ﴿ لا بالشياع ، أو غلبة الظنّ بالفعل ، فإنّ ذلك لا يجوز الاعتماد عليه في ثبوت الزنا.

هذا إذا لم يُشترط في الشياع حصول العلم بالخبر ، فإنّه حينئذٍ يكون كالبيّنة وهي لا تجوّز القذف أيضاً ، أمّا لو اشترطنا فيه العلم لم يبعد الجواز به؛ لأنّه حينئذٍ كالمشاهدة.

﴿ الثاني : إنكار من ولد على فراشه بالشرائط السابقة المعتبرة في إلحاق الولد به ، وهي وضعه لستّة أشهر فصاعداً من حين وطئه ، ولم يتجاوز حملها أقصى مدّته ، وكونها موطوءة بالعقد الدائم ﴿ وإن سكت حال الولادة فلم (٣) ينفه

__________________

(١) وجه التوقّف.

(٢) اُنظر الوسائل ١٥ : ٥٨٩ ، الباب الأوّل من أبواب اللعان ، الحديث ٩.

(٣) في (ر) : ولم.

﴿ على الأقوى لأنّ السكوت أعمّ من الاعتراف به ، فلا يدلّ عليه.

وقال الشيخ : ليس له إنكاره حينئذٍ؛ لحكم الشارع بإلحاقه به بمجرّد الولادة العاري عن النفي (١) إذ اللحوق لا يحتاج إلى غير الفراش فيمتنع أن يزيل إنكاره حكم الشارع ، ولأدائه إلى عدم استقرار الأنساب.

وفيه : أنّ حكم الشارع بالالتحاق (٢) مبنيّ على أصالة عدم النفي ، أو على الظاهر وقد ظهر خلافه. ولو لم يمكنه النفي حالة الولادة إمّا لعدم قدرته عليه لمرض أو حبس أو اشتغال بحفظ ماله من حرق أو غرق أو لُصٍّ ولم يمكنه الإشهاد ونحو ذلك ، أو لعدم علمه بأنّ له النفي ـ لقرب عهده بالإسلام أو بُعده عن الأحكام ـ فلا إشكال في قبوله عند زوال المانع ، ولو ادّعى عدم العلم (٣) قُبل مع إمكانه في حقّه.

وإنّما يجوز له نفيه باللعان على أيّ وجهٍ كان ﴿ ما لم يسبق الاعتراف منه ﴿ به صريحاً أو فحوىً فالأوّل ظاهر ، والثاني أن يجيب المبشّر بما يدلّ على الرضا به والاعتراف ﴿ مثل أن يقال له : بارك اللّٰه لك في هذا الولد ، فيؤمِّن ، أو يقول : إن شاء اللّٰه. بخلاف قوله في الجواب ﴿ بارك اللّٰه فيك وشبهه ك‍  «أحسن اللّٰه إليك» و «رزقك اللّٰه مثلَه» فإنّه لا يقتضي الإقرار؛ لاحتماله غيره احتمالاً ظاهراً.

﴿ ولو قذفها بالزنا ونفي الولد وأقام بيّنة بزناها ﴿ سقط الحدّ عنه لأجل القذف بالبيّنة ﴿ ولم ينتفِ عنه الولد إلّاباللعان لأنّه لاحق بالفراش وإن

__________________

(١) المبسوط ٥ : ٢٢٩ ، والخلاف ٥ : ٣٠ ، المسألة ٣٤.

(٢) في (ر) : بالإلحاق.

(٣) في (ر) زيادة : به.