درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۳۹: کتاب الایلاء ۵: شرائط ایلاء

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

ایلاء کافر

مقدمه: بحث در شرائط ایلاء کننده بود. یعنی ایلاءکننده چه شرائطی را باید داشته باشد که در صورت ایلاء، آثار مربوط به آن بار شود. شرائط ایلاء کننده عبارت بودند از:

۱) کمال: بلوغ و عقل

۲) مختاربودن: مکره نباشد.

۳) قصد مدلول لفظ کند

نکته۱: حریت و اسلام در ایلاء کننده شرط نیستند. یعنی از عبد و کافر می‌تواند ایلاء واقع شود. دلیل هم این است که آنچه در ایلاء مهم است این است که کسی باید ایلاء را انجام دهد که اقرار به خداوند داشته باشد. کافر ذمی هم که در واقع همان کافر کتابی است، خداوند متعال را قبول دارد. لذا می‌تواند ایلاء کند.

اشکال: کفاره‌ای که مولی قرار است پرداخت کند از عبادات است و لذا نیاز به قصد قربت دارد. حال آنکه کافر ذمی نمی‌تواند قصد قربت کند. پس ایلاء کافر صحیح نیست.

پاسخ: درست است که کافر ذمی تا زمانی که کافر است نمی‌تواند قصد قربت کند. ولی قدرت بر قصد قربت دارد به این صورت که اول مسلمان شود و بعد قصد قربت کند.

نکته۲: شهید اول در ظهار (صفحه ۴۱۲) فرمودند در اینکه ظهار از کافر واقع می‌شود یا نه اختلاف نظر است. لذا سزاوار بود که علما در ایلاء نیز اختلاف داشته باشند. زیرا علت آن دسته‌ای که می‌گویند ظهار واقع نمی‌شود، در ایلاء نیز وجود دارد. (در باب ظهار برخی می‌گفتند ظهار از کافر واقع نمی‌شود زیرا کفاره بدون قصد قربت فایده ندارد و کافر هم نمی‌تواند قصد قربت کند. خب همین حرف را باید در ایلاء نیز می‌زدند)

نکته۳: در کتاب الظهار، مرحوم شهید اول فرمودند «و یصح من الکافر» یعنی کافر را به صورت مطلق آوردند ولی در ایلاء، کافر را مقید به کافر ذمی کردند. این تعبیر کردن به کافر ذمی، وجهی ندارد و درست نیست. چون ممکن است کافر ذمی نباشد (شرائط ذمه را نپذیرفته باشد) ولی مقرّ به خدواند متعال باشد.

۴

تطبیق ایلاء کافر

﴿ و (عطف بر من العبد است. یعنی یجوز من الکافر الذمی) ﴾ من الكافر ﴿ الذمّي ﴾ (ایلاء جایز است از کافر ذمی) لإمكان وقوعه (ایلاء) منه (از کافر ذمی) حيث يقرّ باللّٰه تعالى (زیرا کافر ذمی اقرار به خداوند دارد و لذا می‌تواند قسم بخورد و ایلاء از او واقع می‌شود). ولا ينافيه (منافات ندارد با جواز ایلاء از کافر ذمی) وجوب الكفّارة المتعذّرة منه حالَ كفره (اشکال: اگر کسی ایلاء انجام بدهد، کفاره بر او واجب می‌شود. کفاره دادن هم نیاز به قصد قربت دارد. پس چگونه کافری که قصد قربت نمی‌تواند بکند قرار است کفاره بدهد؟ پاسخ:)؛ لإمكانها في الجملة (فی الجمله کافر ذمی هم می‌تواند کفاره بدهد به این صورت که اول مسلمان شود و بعد با قصد قربت کفاره بدهد) كما تقدّم في الظهار وكان ينبغي أن يكون فيه (ایلاء) خلاف مثله (ظهار) (سزاوار بود که در ایلاء نیز اختلاف باشد همانطور که در ظهار اختلاف بود)؛ للاشتراك في العلّة (در ظهار می‌گفتند نمی‌شود کفاره داد چون کافر نمی‌تواند کفاره با قصد قربت بدهد. خب در ایلاء نیز باید همین حرف را بزنند)، لكن لم ينقل هنا (در ایلاء این اختلاف مطرح نشده است). ولا وجه للتقييد بالذمّي (اشکال: چرا شهید اول کافر را مقید به کافر ذمی کردند؟ هر کافری ولو غیر ذمی که اقرار به خداوند متعال داشته باشد می‌تواند ایلاء کند)، بل الضابط الكافر المقرّ باللّٰه تعالى ليمكن حلفه (کافر) به (خداوند).

۵

مرافعة زوجة به حاکم

اگر ایلاء با تمام شرائط آن واقع شد، در این صورت، اگر زوج، از وطی امتناع کرد، زوجة می‌تواند به پیش حاکم برود و شکایت کند. بعد از مراجعه زن به حاکم، حاکم به مرد ۴ ماه مهلت می‌دهد. بعد از ۴ ماه، حاکم زوج را مجبور می‌کند به یکی از این دو کار: ۱) پرداخت کفاره + وطی فی القُبُل / ۲) طلاق.

حال وقتی حاکم، زوج را بر یکی از این دو کار مجبور کرد، دو صورت متصور است:

الف) زوج یکی از این دو کار را انجام می‌دهد: حق زن ادا می‌شود و حاکم زوج را رها می‌کند.

ب) زوج هیچ کدام از این دو کار را انجام نمی‌دهد: حاکم بر زوج سخت می‌گیرد (آب و غذا زوج را کم می‌کند. حتی می‌تواند زوج را حبس کند) تا زوج یکی از این دو کار را انجام دهد. در روایتی از امیر المومنین عليه‌السلام است که: حضرت، زوج ایلاء کننده را حبس کردند و $\frac{۱}{۴} $ خوراک را به او می‌دادند تا یکی از دو کار را انجام دهد.

نکته۱: حاکم نمی‌تواند زوج را مجبور به یکی از دو کار کند. یعنی نمی‌تواند زوج را مجبور به طلاق به تنهایی یا وطی در قبل و پرداخت کفاره به تنهایی کند. بلکه باید او را مجبور به یکی از دو مورد (لا علی التعیین) بکند.

نکته۲: وطی قبل در صورتی شرط است که زوج توانایی این کار را داشته باشد. ولی اگر فعلا به هر دلیلی توانایی این کار را نداشته باشد، اظهار بر تصمیم بر وطی کفایت می‌کند.

نکته۳: اگر زوج، ایلاء را مقید به زمانی بیش از ۴ ماه کرد (یعنی به صورت مطلق ایلاء نکرد) مثلا گفت «والله لا جامعتک خمسة اشهر». بعد زوجة به حاکم مراجعه کرد و حاکم به زوج، ۴ ماه مهلت داد، و بعد از گذشت ۴ ماه، حاکم زوج را مخیر کرد بین طلاق و وطی فی القبل و پرداخت کفاره. ولی مرد به حرف حاکم عمل نکرد (عصیاناً) و آنقدر عمل نکرد تا ۵ ماه تمام شد. در این صورت حکم ایلاء ساقط می‌شود. یعنی وطی دیگر حرام نیست و کفاره نیز لازم نیست. زیرا مرد در ایلاء گفته بود ۵ ماه. با تمام شدن ۵ ماه، دیگر ایلاء او نیز تمام شده است (هر چند به خاطر تخطی از کلام حاکم در آن ۱ ماه، گناه کرده است)

۶

تطبیق مرافعة زوجة به حاکم

﴿ وإذا تمّ الإيلاء ﴾ بشرائطه (وقتی ایلاء با تمام شرائط آن انجام شد) ﴿ فللزوجة المرافعة ﴾ إلى الحاكم (زوجة می‌تواند به پیش حاکم برود و شکایت کند) ﴿ مع امتناعه عن الوطء (در صورتی که زوج، از وطی امتناع کند)، فيُنظره (زوج) الحاكم أربعة أشهر (حاکم به زوج، ۴ ماه مهلت می‌دهد. ۴ ماه از کی؟ از زمان مرافعه یا از زمان ایلاء؟ پاسخ آن در ۲ صفحه بعد خواهد آمد) ثمّ يُجبره (حاکم، زوج را مجبور می‌کند) بعدها (۴ ماه) على الفئة ﴾ وهي وطؤها قبلاً (پرداخت کفاره + وطی در قُبُل) ولو بمسمّاه (وطی) بأن تغيب الحشفة وإن لم يُنزل مع القدرة، أو إظهار العزم عليه (اگر از وطی عاجز است، اظهار عزم بر وطی کند) أوّل أوقات الإمكان مع العجز ﴿ أو الطلاق ﴾ فإن فعل أحدهما (اگر مرد یکی از این دو کار را انجام داد که دیگر حق زن داده شده است) ـ وإن كان الطلاق رجعيّاً ـ خرج من حقّها وإن امتنع منهما (اگر هیچ کدام از دو کار را انجام نداد) ضيّق (الحاکم) عليه (زوج) في المطعم والمشرب (حاکم در خوردن و آشامیدن بر زوج سخت می‌گیرد) ولو بالحبس حتّى يفعل أحدهما. وروي: أنّ أمير المؤمنين عليه‌السلام كان يحبسه (زوج را) في حظيرة (آغل: طویله) من قصب (نی) ويعطيه ربع قوته (یک چهارم خورد و خوراک او را به او می‌دادند) حتّى يطلّق ﴿ ولا يجبره ﴾ الحاكم ﴿ على أحدهما عيناً (حاکم نمی‌تواند زوج را به خصوص یکی از دو مورد مجبور کند) ﴾ ولا يطلّق عنه (از جانب زوج) بل يخيّره (حاکم مخیر می‌کند زوج را) بينهما.

﴿ ولو آلى مدّة معيّنة ﴾ تزيد عن الأربعة (اگر زوج، مدتی معین که بیش از ۴ ماه است، زوجه را ایلاء کند) (باید بیش از ۴ ماه باشد و الا اگر کمتر باشد که اصلا ایلائی صورت نمی‌گیرد) ﴿ ودافع (زوج، از قبول حرف حاکم امتناع کرد) ﴾ فلم يفعل أحد الأمرين ﴿ حتّى انقضت ﴾ المدّة (تا وقتی که ۵ ماه تمام شد) ﴿ سقط حكم الإيلاء ﴾ لانحلال اليمين بانقضاء مدّته ولم تلزمه الكفّارة مع الوطء وإن أثم بالمدافعة (هر چند به واسطه گوش نکردن به حرف حاکم گناه کرده است ولی ایلاء ساقط شده است).

۷

اختلافات در ایلاء: اختلاف اول و دوم

اختلاف اول

اگر زوجین، در انقضاء مدت ۴ ماه (که حاکم به زوج مهلت داده بود) اختلاف کردند، مثلا زوجة گفت «۴ ماه تمام شده است» ولی زوج گفت «۴ ماه هنوز باقی مانده است»، اصل عدم انقضاء مدت است. یعنی قول مدعی بقاء مدت (زوج)، مطابق اصل است و منکر است و باید قسم بخورد.

نکته: مدعی انقضاء مدت معیّن شده توسط حاکم، همیشه زوجة است.

اختلاف دوم

اگر زوجین، در زمان وقوع ایلاء اختلاف پیدا کنند، مثلا زوجة می‌گوید «۴ ماه قبل ایلاء صورت گرفته است» ولی زوج می‌گوید «۳ ماه قبل ایلاء شده است»، در این صورت قول کسی که قائل به تاخّر ایلاء است مقدم می‌شود (زوج). زیرا اصلا عدم تقدم ایلاء است. استصحاب عدم می‌گوید: ۶ ماه پیش ایلائی وجود نداشت، بعد این استصحاب را جاری می‌کنیم تا جایی که یقین به ایلاء پیدا کنیم (در مثال همان ۳ ماه را قبول می‌کنیم).

نکته: ممکن است ادعای تقدم و تاخّر، توسط هر کدام از طرفین واقع شود. یعنی دو صورت متصور است:

الف) زن بگوید زمان ایلاء متاخر است (اول خرداد ماه مثلا و مدت ایلاء هم ۵ ماه باشد و ۴ ماه از حین مرافعه حساب شود و نه از حین ایلاء) تا بتواند بعد از ۴ ماه زوج را ملزم به فئة یا طلاق بکند. ولی زوج بگوید زمان ایلاء متقدم است. یعنی مثلا اردیبهشت بوده است و حکم ایلاء از بین رفته است چون ۵ ماه تمام شده است (در اول مهر)

ب) جلسه بعد

۸

تطبیق اختلافات در ایلاء: اختلاف اول و دوم

(اختلاف اول:) ﴿ ولو اختلفا (زوجین) في انقضاء المدّة ﴾ المضروبة (معیّنه) ﴿ قُدّم قول مدّعي البقاء (ودعی بقاء قسم می‌خورد و قول او مقدم است) ﴾ مع يمينه؛ لأصالة عدم الانقضاء (اصل این است که هنوز ۴ ماه تمام نشده است) (اختلاف دوم:) ﴿ ولو اختلفا في زمان إيقاع الإيلاء (در زمانی که زوج ایلاء کرده است اختلاف کردند) حلف من يدّعي تأخّره (کسی که ادعای تاخر می‌کند باید قسم بخورد) ﴾ لأصالة عدم التقدّم (استصحاب عدم). والمدّعي للانقضاء في الأوّل (اختلاف اول) هو الزوجة؛ لتطالبه (زوجة از زوج مطالبه کند) بأحد الأمرين، ولا يتوجّه كونها منه (وجیه نیست این ادعا از زوج). أمّا الثاني (اختلاف دوم:) فيمكن وقوعها (ادعای ثانی) من كلّ منهما، فتدّعي هي تأخّر زمانه (ممکن است زوجة ادعای تاخر زمان ایلاء کند) إذا كان (ایلاء) مقدّراً (در صورتی که ایلاء مقدر باشد و مطلق نباشد مثلا ۵ ماه باشد) بمدّة لم تمضِ قبل المدّة المضروبة (قبل از اتمام مدت معین شده توسط حاکم) فترافعه (زن مرافعه می‌کند) ليُلزَم بأحدهما (تا زوج مجبور به یکی از دو کار شود)، ويدّعي (زوج) تقدّمه (زوج ادعای تقدم می‌کند) على وجه تنقضي مدّته قبل المدّة المضروبة ليسلم من الإلزام بأحدهما. وقد يدّعي تأخّره على وجه لا تتمّ الأربعة المضروبة لئلّا يُلزَم إذا جعلنا مبدأها من حين الإيلاء، وتدّعي هي تقدّمه لتتمّ.

وإن أمره به ﴿ و من الكافر ﴿ الذمّي لإمكان وقوعه منه حيث يقرّ باللّٰه تعالى. ولا ينافيه وجوب الكفّارة المتعذّرة منه حالَ كفره؛ لإمكانها في الجملة كما تقدّم في الظهار (١) وكان ينبغي أن يكون فيه خلاف مثله؛ للاشتراك في العلّة ، لكن لم ينقل هنا. ولا وجه للتقييد بالذمّي ، بل الضابط الكافر المقرّ باللّٰه تعالى ليمكن حلفه به.

﴿ وإذا تمّ الإيلاء بشرائطه ﴿ فللزوجة المرافعة إلى الحاكم ﴿ مع امتناعه عن الوطء ، فيُنظره الحاكم أربعة أشهر ثمّ يُجبره بعدها على الفئة وهي وطؤها قبلاً ولو بمسمّاه بأن تغيب الحشفة وإن لم يُنزل مع القدرة ، أو إظهار العزم عليه أوّل أوقات الإمكان مع العجز ﴿ أو الطلاق فإن فعل أحدهما ـ وإن كان الطلاق رجعيّاً ـ خرج من حقّها وإن امتنع منهما ضيّق عليه في المطعم والمشرب ولو بالحبس حتّى يفعل أحدهما. وروي : أنّ أمير المؤمنين عليه‌السلام كان يحبسه في حظيرة من قصب ويعطيه ربع قوته حتّى يطلّق (٢) ﴿ ولا يجبره الحاكم ﴿ على أحدهما عيناً ولا يطلّق عنه بل يخيّره بينهما.

﴿ ولو آلى مدّة معيّنة تزيد عن الأربعة ﴿ ودافع فلم يفعل أحد الأمرين ﴿ حتّى انقضت المدّة ﴿ سقط حكم الإيلاء لانحلال اليمين بانقضاء مدّته ولم تلزمه الكفّارة مع الوطء وإن أثم بالمدافعة.

﴿ ولو اختلفا في انقضاء المدّة المضروبة ﴿ قُدّم قول مدّعي البقاء مع يمينه؛ لأصالة عدم الانقضاء ﴿ ولو اختلفا في زمان إيقاع الإيلاء حلف من يدّعي تأخّره لأصالة عدم التقدّم. والمدّعي للانقضاء في الأوّل هو الزوجة؛ لتطالبه

__________________

(١) تقدّم في الصفحة ٤١٢.

(٢) اُنظر الوسائل ١٥ : ٥٤٥ ، الباب ١١ من أبواب الإيلاء ، الحديث ٣ ، مع اختلاف يسير.

 بأحد الأمرين ، ولا يتوجّه كونها منه. أمّا الثاني (١) فيمكن وقوعها من كلّ منهما ، فتدّعي هي تأخّر زمانه إذا كان مقدّراً بمدّة لم تمضِ قبل المدّة المضروبة فترافعه ليُلزَم بأحدهما ، ويدّعي تقدّمه على وجه تنقضي مدّته قبل المدّة المضروبة ليسلم من الإلزام بأحدهما. وقد يدّعي تأخّره على وجه لا تتمّ الأربعة المضروبة لئلّا يُلزَم إذا جعلنا مبدأها من حين الإيلاء ، وتدّعي هي تقدّمه لتتمّ.

﴿ ويصحّ الإيلاء من الخصيّ والمجبوب إذا بقي منه قدر يمكن معه الوطء إجماعاً ، ولو لم يبقَ ذلك فكذلك عند المصنّف وجماعة (٢) لعموم الآيات (٣) وإطلاق الروايات (٤).

والأقوى عدم الوقوع؛ لأنّ متعلّق اليمين ممتنع ، كما لو حلف أن لا يصعد إلى السماء ، ولأنّ شرطه الإضرار بها وهو غير متصوّر هنا.

﴿ وفئته على تقدير وقوعه منه ﴿ العزم على الوطء مظهراً له أي للعزم عليه ﴿ معتذراً من عجزه ، وكذا فئة الصحيح ﴿ لو انقضت المدّة وله مانع من الوطء عقليّ كالمرض ، أو شرعيّ كالحيض ، أو عاديّ كالتعب والجوع والشبع.

﴿ ومتى وطئ المُؤلي ﴿ لزمته الكفّارة ، سواء كان في مدّة التربّص أو قبلها لو جعلناها من حين المرافعة ﴿ أو بعدها لتحقّق الحنث في الجميع ،

__________________

(١) أي الاختلاف الثاني.

(٢) مثل : الشيخ في المبسوط ٥ : ١٤٢ ـ ١٤٣ ، والمحقّق في الشرائع ٣ : ٨٤ ، والعلّامة في القواعد ٣ : ١٧٥ ، والإرشاد ٢ : ٥٧ ، والتحرير ٤ : ١١١.

(٣) مثل الآية ٢٢٦ من سورة البقرة.

(٤) اُنظر الوسائل ١٥ : ٥٤٣ ، الباب ١٠ من أبواب الإيلاء وغيره.