درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۳۳: کتاب الظهار ۷: شرائط ظهار۳

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

پرداخت کفاره، جواز عود

اگر شخصی با همسرش ظهار کرد، نمی‌تواند به زنش رجوع کند مگر اینکه کفاره پرداخت کند. یعنی وقتی کفاره را پرداخت کرد، می‌تواند به همسرش رجوع کند.

نکته: مرحوم شهید اول درعبارت می‌فرمایند «و تجب الکفاره بالعود، و هی ارادة الوطی» یعنی ایشان می‌فرمایند به واسطه عود، کفاره واجب می‌شود. بعد ایشان عود را به اراده وطی تفسیر می‌کنند. ظاهر کلام شهید اول این است که اگر کسی اراده وطی کرد، ولی بعد به هر دلیلی وطی انجام نداد، باید کفاره پرداخت کند. اما شهید ثانی در اینجا می‌فرمایند مراد شهید اول چنین چیزی نیست. بلکه معنی این عبارت این است که وطی حرام است تا وقتی کفاره پرداخت شود. نه اراده وطی.

قولی دیگر: مرحوم علامه در تحریر فرموده‌اند که کفاره به عزم، اراده و عود واجب می‌شود. زیرا آیه می‌فرماید «ثم یعودون بما قالو فتحریر رقبه» (کفاره ظهار چیست؟ تحریر رقبه اگر نشد دو ماه روزه، اگر نشد اطعام ۶۰ مسکین)

اشکال شهید ثانی: آیه بر آنچه علامه ادعا کرده‌اند دلالت ندارد. بلکه ظاهر آیه این است که کفاره واجب است به واسطه عود قبل از تماس (یعنی عودی که منجر به تماس بشود) نه اراده عودی که منجر به تماس نمی‌شود.

سؤال: گفتیم تا قبل از پرداخت کفاره، وطی برای مرد حرام است. آیا این حرمت وطی، برای زن نیز وجود دارد؟ یعنی اگر زن تمکین کرد فعل حرامی مرتکب شده است؟

پاسخ: تمکین برای زن حرام نیست مگر اینکه گفته شود چنین تمکینی از باب «معاونت بر اثم» حرام باشد (ولا تعاونوا علی الاثم و العدوان). یعنی اگر تمکین زوجة به گونه‌ای بود که به زوج در این گناه کمک می‌کرد، این تمکین حرام است.

اشکال: هر موقع زن تمکین کندمعاونت بر اثم است! یعنی چه بگویی عمل زن از باب معاونت بر اثم حرام است و چه بگویی به خاطر ظهار حرام است، بالاخره زن عمل حرامی مرتکب شده است. پس چه فرقی است میان جایی که از باب معاوند بر اثم حرام است و بین جایی که به جهت ظهار حرام است؟

پاسخ: اینگونه نیست که همیشه تمکین زن مصداق «معاونت بر اثم» باشد. یعنی گاهی تمکین زن، مصداق معاونت بر اثم است و گاهی نیست. مثلا مرد به خیال اینکه این زن، زوجة دیگر اوست با این زن مواقعه کند و این زن بفهمد که زوج اشتباه کرده است ولی تمکین کند، اینجا دیگر معاونت بر اثم نیست لذا حرام نیست. یا مثلا مرد در حالت فراموشی ظهار، با این زن مواقعه کند و...

۴

تطبیق پرداخت کفاره، جواز عود

﴿ وتجب الكفّارة بالعود (واجب است پرداخت کفاره توسط مرد به واسطه عود)، وهي (عود) * ﴾ (چرا برای عود ضمیر مونث آورد؟ زیرا:) أنَّث الضمير لتوسّطه بين مذكّر (عود) ومؤنّث (ارادة الوطی) أحدهما مفسّر للآخر (ارادة وطی مفسر عود است) قاعدة مطّردة (این قاعده‌ای مطرد است. هرجا ضمیر با خبر تفاوت داشت از حیث تذکیر و تانیث می‌توان به اعتبار خبر مونث آورد ولو مرجع ضمیر مذکر است)، أي المراد من العود ﴿ إرادة الوطء (معنی این عبارت این است که به محض اینکه اراده وطی کرد باید کفاره بدهد ولو اینکه وطیی هم صورت نگیرد) ﴾ لا بمعنى وجوبها (کفاره) مستقرّاً بإرادته (منظور این نیست که با صرف اراده، کفاره مستقر می‌شود)، بل ﴿ بمعنى تحريم وطئها حتّى يكفّر (یعنی وطی حرام است تا وقتی کفاره بدهد) ﴾ فلو عزم (اراد) ولم يفعل ولم يكفّر ثمّ بدا له في ذلك فطلّقها (اگر اراده وطی کرد ولی بعدا پشیمان شد و زنش را طلاق داد، دیگر کفاره بر او واجب نیست) سقطت عنه الكفّارة. و (قول دوم:) رجّح في التحرير استقرارها (ترجیح داده است علامه استقرار کفاره را) به (عزم و اراده) محتجّاً بدلالة الآية وهي قوله تعالى: (ثُمَّ يَعُودُونَ لِمٰا قٰالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ) (عود کرد یعنی اراده عود کرد) عليه (دلالت دارد آیه بر این نظر). وفي الدلالة عليه نظر (در دلالت آیه بر نظر علامه اشکال است)، وإنّما ظاهرها وجوبها بالعود قبل أن يتماسّا، لا مطلقاً (ظاهر آیه این است که کفاره واجب است به واسطه عود قبل از تماس. یعنی اگر بعدا این اراده عود او منجر به تماس بشود نه اینکه به مجرد عزم ولو تماسی خاصل نشود کفاره را واجب بدانیم).

وإنّما يحرم الوطء عليه (زوج) به (ظهار) لا عليها (زوجة) (وطی تنها بر زوج حرام است و نه بر زوجة)، إلّاأن تكون معاونة له على الإثم (مگر اینکه تمکین زن، از باب معاونت بر اثم باشد که حرام است) فيحرم لذلك، لا للظهار (یعنی دلیل حرمت ظهار نیست)، (سؤال: چه فرقی است بین تحریمی که از باب معاونت بر اثم است و تحریمی که از باب ظهار است؟ مگر هر تمکینی، مصداق معاونت بر اثم نیست؟) فلو تشبّهت عليه (اگر زوجة مشتبه بر زوج شد یعنی مثلا حواس زوج نبود و فکر کرد این زوجة دیگر اوست) على وجه لا يحرم عليه (دیگر در این صورت وطی بر مرد حرام نیست. لذا دیگر عمل زن هم معاونت بر اثم و عدوان نیست)، أو استدخلته (طلب دخول کند زوجة از زوج) وهو نائم لم يحرم عليها (زیرا دیگر مصداق معاونت بر اثم و عدوان نیست)؛ لثبوت الحلّ لها قبله (زیرا حلیت برای زن قبل از ظهار ثابت است) والأصل بقاؤه (بعد از ظار ما دلیلی نداریم که بر زن نیز وطی حرام باشد).

۵

حکم سایر استمتاعات غیر از وطی

شهید اول عبارتی داشتند «بمعنى تحريم وطئها حتّى يكفّر». طبق این عبارت یعنی فقط وطی و جماع با زن است که نیاز به پرداخت کفاره دارد ولی سایر استمتاعات جنسی نیاز به پرداخت کفاره ندارد. دلیل هم آیه است که فرمود «مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسّٰا». «مسّ» ظهور در وطی دارد. چنانچه در آیه ۲۲۷ سوره بقره می‌خوانیم «من قبل ان تمسوهن» که در آنجا هم «مس» به معنای وطی است.

نکته: مسّ در لغت به معنایی اعم از وطی است واگر این مطلب را قبول نکنیم، مجبور به اشتراک لفظی می‌شویم.

اشکال: اگر به اشتراک لفظ قائل نشوید، ناچارید به «نقل» قائل شوید. یعنی «مس» از معنای عام خود، به معنای «وطی» منتقل شده است. و اگر امر دائر شود بین مشترک لفظی و نقل، مشترک لفظی بهتر است.

پاسخ: کلمه «مس»، کلی متواطئ است. یعنی معنایی دارد که افراد زیادی در آن مشترک اند. یعنی استعمال لفظ در وطی، استعمال لفظ کلی است در بعض افراد (مثل وقتی به زید می‌گویی انسان).

۶

تطبیق حکم سایر استمتاعات غیر از وطی

ويفهم من قوله (مصنف): «بمعنى تحريم وطئها حتّى يكفّر» أنّ غير الوطء من ضروب الاستمتاع لا يحرم عليه (سایر استمتاعات جنسی از زن، حرام نیست)، وهو أحد القولين في المسألة لظاهر قوله تعالى: (مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسّٰا) إذ الظاهر منها (مماسّة) الوطء كما في قوله تعالى: (مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ) (همه فقها در اینجا می‌گویند مس در اینجا وطی است) وإن (وصلیه) كان (مس) بحسب اللغة أعمّ منه (وطی)، (چرا می‌فرمایید مس در لغت اعم از وطی است؟ چرا نمی‌گویید دو معنای متفاوت دارد؟) حذراً من الاشتراك (برای اینکه قائل نشویم مس مشترک لفظ است). ولا يرد استلزامه (استعمال مس در وطی) النقل، والاشتراك خير منه (نقل) (کسی نیاید اشکال کند که اگر قائل به اشتراک لفظی نشوید باید قائل به نقل بشوید و اشتراک لفظی از نقل بهتر است)؛ لأنّا نجعله (مس) متواطئاً على معنى يشترك فيه كثير (یعنی مس یک معنایی دارد که این معنا هم شامل وطی است و هم شامل لمس) وهو تلاقي الأبدان مطلقاً (چه جماع و چه تقبیل و...)، وإطلاقه (مس) على الوطء استعمال اللفظ في بعض أفراده (مثل استعمال انسان برای زید). وهو (استعمال لفظ در بعضی از افراد) أولى منهما (اشتراک لفظی و نقل) ومن المجاز أيضاً.

ومنه يظهر جواب ما احتجّ به الشيخ على تحريم الجميع (جمیع استمتاعات) استناداً إلى إطلاق المسيس. (شیخ طوسی می‌فرمایند: چون کلمه مس در آیه شریفه معنای عامی دارد. یعنی هم به وطی مس گفته می‌شود و هم به تلاقی ابدان، لذا باید به صورت مطلق بگوییم هر نوع برخورد و لمس حرام است. حال شهید ثانی می‌فرمایند با حرف‌هایی که تا به حال زدیم، جواب شیخ طوسی واضح می‌شود. زیرا ما معتقد شدیم به اینکه لفظ مس در بعضی از افرادش استعمال شده است یعنی وطی)

وأمّا الاستناد (برای اثبات حرمت جمیع استمتاعات) إلى تنزيلها (مظاهر، زوجة را) منزلة المحرّمة مؤبّداً فهو مصادرة. (برخی آمده‌اند و دلیل دیگری را برای حرمت جمیع استمتاعات بیان کرده‌اند. به این بیان که: در ظهار مرد می‌گوید انت علی کظهر امی. خب وقتی مرد زوجه را به مادر تشبیه کرد، همانطور که نسبت به مادر جمیع استمتاعات حرام است، نسبت به زوجه نیز جمیع استمتاعات حرام است. مرحوم شهید می‌فرمایند این جواب مصادره است یعنی اصل این کلام محل دعوا است که آیا با این تشبیه تمام استمتاعات حرام است یا بعض استمتاعات) 

۷

ذکر مصیبت

وغيره ، ولكن ذكر ذلك من اشترط الدخول كالمصنّف ، ومن توقّف كالعلّامة (١) والمحقّق (٢) ويمكن أن يكون قول المصنّف هنا من هذا القبيل (٣) وكيف كان فبناء الحكم على اشتراط الدخول غير واضح. والقول بأنّه إنّما يشترط حيث يمكن تحكّم ، ومثله حكمهم (٤) بوقوعه من الخصيّ والمجبوب حيث يمتنع الوطء منهما.

﴿ وتجب الكفّارة بالعود ، وهي * أنَّث الضمير لتوسّطه بين مذكّر ومؤنّث أحدهما مفسّر للآخر قاعدة مطّردة ، أي المراد من العود ﴿ إرادة الوطء لا بمعنى وجوبها مستقرّاً بإرادته ، بل ﴿ بمعنى تحريم وطئها حتّى يكفّر فلو عزم ولم يفعل ولم يكفّر ثمّ بدا له في ذلك فطلّقها سقطت عنه الكفّارة. ورجّح في التحرير (٥) استقرارها به محتجّاً بدلالة الآية وهي قوله تعالى : (ثُمَّ يَعُودُونَ لِمٰا قٰالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ) (٦) عليه. وفي الدلالة عليه نظر ، وإنّما ظاهرها وجوبها بالعود قبل أن يتماسّا ، لا مطلقاً.

وإنّما يحرم الوطء عليه به لا عليها ، إلّاأن تكون معاونة له على الإثم فيحرم لذلك ، لا للظهار ، فلو تشبّهت عليه على وجه لا يحرم عليه ، أو استدخلته

__________________

(١) و (٢) راجع الهامش ٧ في الصفحة السابقة.

(٣) قد جعل المصنّف في شرح الإرشاد [غاية المراد ٣ : ٢٧٥] اشتراط الدخول أصحّ ، وهذا هو التصريح بالاشتراط ، أمّا نسبته إلى المرويّ فلا يخلو من شائبة التوقّف. (منه رحمه‌الله).

(٤) مثل فخر المحقّقين في الإيضاح ٣ : ٤٠٥.

(*) في (ق) : هو.

(٥) التحرير ٤ : ١٠٧ ، الرقم ٥٤٧٢.

(٦) المجادلة : ٣.

وهو نائم لم يحرم عليها؛ لثبوت الحلّ لها قبله والأصل بقاؤه.

ويفهم من قوله : «بمعنى تحريم وطئها حتّى يكفّر» أنّ غير الوطء من ضروب الاستمتاع لا يحرم عليه ، وهو أحد القولين في المسألة (١) لظاهر قوله تعالى : (مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسّٰا) (٢) إذ الظاهر منها الوطء كما في قوله تعالى : (مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ) (٣) وإن كان بحسب اللغة أعمّ منه ، حذراً من الاشتراك. ولا يرد استلزامه النقل ، والاشتراك خير منه؛ لأنّا نجعله متواطئاً على معنى يشترك فيه كثير وهو تلاقي الأبدان مطلقاً ، وإطلاقه على الوطء استعمال اللفظ في بعض أفراده. وهو أولى منهما ومن المجاز أيضاً. ومنه يظهر جواب ما احتجّ به الشيخ على تحريم الجميع استناداً إلى إطلاق المسيس (٤).

وأمّا الاستناد إلى تنزيلها منزلة المحرّمة مؤبّداً (٥) فهو مصادرة.

هذا كلّه إذا كان الظهار مطلقاً. وأمّا لو كان مشروطاً لم يحرم حتّى يقع الشرط ، سواء كان الشرط الوطء أم غيره.

ثمّ إن كان هو الوطء تحقّق بالنزع ، فتحرم المعاودة قبلها ولا تجب قبله وإن

__________________

(١) ذهب إليه ابن إدريس في السرائر ٢ : ٧١١ ، وقوّاه العلّامة في المختلف ٧ : ٤٢٤.

والقول الآخر تحريم الجميع ذهب إليه الشيخ في المبسوط ٥ : ١٥٤ ـ ١٥٥ ، والخلاف ٤ : ٥٣٩ ، المسألة ٢٢ من كتاب الظهار ، والعلّامة في القواعد ٣ : ١٧٣ ، وولده في الإيضاح ٣ : ٤١٥.

(٢) المجادلة : ٣.

(٣) البقرة : ٢٣٧ ، والأحزاب : ٤٩.

(٤) اُنظر الخلاف ٤ : ٥٣٩ ، ذيل المسألة ٢٢ من كتاب الظهار ، والمبسوط ٥ : ١٥٥.

(٥) استند إليه الفخر في الإيضاح ٣ : ٤١٥.