درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۲۵: کتاب الخلع و المبارات ۸: اختلافات در خلع ۲

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

منازعات در طلاق خلع: اختلاف چهارم

بحث در اختلافات قضایی بین زوجین در طلاق خلع بود. سه مورد از اختلافات بین زوجین گذشت.

اختلاف چهارم: اختلاف در اصل اراده جنس

زوج و زوجه اتفاق دارند بر اینکه جنس ذکر نشده است. ولی یکی می‌گوید با اینکه جنس را ذکر نکردیم ولی اراده کردیم. اما دیگری می‌گوید جنس را نه ذکر کردیم و نه اراده. برای مثال زوجة می‌گوید: مقدار فدیه ۱۰۰ تا بود. ولی جنس این ۱۰۰ تا نه ذکر شد و نه اراده شد. اما زوج می‌گوید: مقدار فدیه ۱۰۰ تا بود. ولی جنس این ۱۰۰ تا اگرچه که ذکر نشد ولی از این ۱۰۰ تا اراده درهم شد.

مرحوم شهید می‌فرمایند چنین نزاعی، بر می‌گردد به نزاع در ادعای صحت و فساد. زیرا شخصی که می‌گوید اراده‌ای نبوده است در واقع می‌خواهد بگوید طلاق خلع باطل است و دیگری که می‌گوید اراده‌ای در کار بوده است می‌خواهد بگوید طلاق خلع صحیح است. حال در حکم این مساله سه قول است:

قول اول: قول مدعی صحت، مقدم است. بنابر قاعده «اصالت الصحه فی فعل مسلم» (یعنی اگر مسلمانی عملی انجام داد، اصل بر این است که آن را درست انجام داده است. برای مثال وقتی از مسلمانی گوشت میخری، اصل بر این است که این مسلمان، این گوسفند را ذبح شرعی کرده است و دارد می‌فروشد)

قول دوم (ظاهر قول علامه در قواعد): قول منکر صحت (مدعی فساد) مقدم است. زیرا اصل، عدم اراده است (استصحاب عدم اراده. یعنی زوجین قبل از طلاق خلع اراده‌ای نداشتند. حال بعد از خلع ما شک می‌کنیم که اراده‌ای صورت گرفته است یا نه. اصل بر عدم اراده است).

قول سوم (کلام علامه تحریر): قول زن مقدم است مطلقا (چه مدعی صحت باشد و چه مدعی فساد). زیرا نزاع بین زوجین، به اراده زن بر می‌گردد (یعنی آنچه معتبر است اراده زن است زیرا زن است که می‌خواهد پول بدهد).

اشکال شهید ثانی به قول سوم: همان اشکالی که قبلا به مورد اختلاف قبلی کردیم، در اینجا نیز وجود دارد. یعنی در اراده جنس معین، فقط اراده زن معتبر نیست! بلکه اراده مرد و زن معتبر است. در واقع زن باید اراده کند و مرد هم باید قبول کند و اراده زن به تنهایی کافی نیست.

۴

تطبیق منازعات در طلاق خلع: اختلاف چهارم

ولو كان اختلافهما في أصل الإرادة (اصل اراده در مقابل بحث قبلی است که تنازع در اراده بود ولی تنازع در اصل اراده نبود. در واقع در مورد قبل، هر دو نفر قبول دارند که اراده‌ای وجود دارد ولی اختلاف در این بود که یکی می‌گفت اراده در هم شده و دیگری می‌گفت اراده دینار شده است ولی اینجا اصل اینکه اراده شده است یا نه محل اختلاف است) مع اتّفاقهما (زوجین) على عدم ذكر الجنس (زوجین قبول دارند که جنسی ذکر نشده است)، فقال أحدهما: أردنا جنساً معيّناً، وقال الآخر: إنّا لم نرد بل أطلقنا (یکی می‌گوید جنس اگرچه ذکر نشد ولی اراده شد. دیگری می‌گوید جنس نه ذکر شد و نه اراده شد) (اشکال نشود که چگونه یکی از باطن دیگری آگاه است که اراده کرده است یا نه. زیرا گاهی قرائن و شواهدی وجود دارد که از آنها می‌توان به اراده کردن یا نکردن پی برد)، رجع النزاع إلى دعوى الصحّة والفساد (چنین دعوایی به نزاع در صحت و فساد بر می‌گردد. یعنی طرفی که می‌گوید اراده بوده است قائل به صحت خلع است و آن طرفی که می‌گوید اراده‌ای نبوده است قائل به فساد این معامله است). و (قول اول:) مقتضى القاعدة (قاعده: اصالت الصحه فی فعل المسلم) تقديم مدّعيها منهما مع يمينه (مدعی صحت) (قاعده اصالت الصحه می‌گوید باید قول مدعی اراده را مقدم کنیم).

و (قول دوم:) يحتمل تقديم منكرها والبطلان (احتمال دارد که قول منکر صحت را مقدم کنیم و قائل به بطلان طلاق خلع شویم)؛ لأصالة عدمها (اراده) (اصل این است که اراده‌ای اتفاق نیفتاده است. یعنی همان اصل استصحاب عدم) وهو ظاهر القواعد و (قول سوم:) تقديمُ (عطف بر تقدیم. یعنی یحتمل تقدیم) قول المرأة (مطلقا یعنی چه مدعی صحت باشد و چه مدعی فساد)؛ لرجوع النزاع إلى إرادتها كما مرّ (چون نزاع، دائر مدار اراده زن است و این اراده فقط از قِبَل زن فهمیده می‌شود. لذا قول زن مقدم است) وهو ظاهر التحرير وفيه ما ذكر (همان اشکالی که سابقا ذکر شد وجود دارد یعنی ويُشكل بأنّ المعبتر إرادتهما معاً للجنس المعيّن).

۵

منازعات در طلاق خلع: اختلاف پنجم و ششم و هفتم

اختلاف پنجم: اختلاف در ذمه

اگر زوج بگوید «خلعتک علی الف فی ذمتک» یعنی من توی زوجة را طلاق خلع دادم به ۱۰۰۰ دیناری که خود تو باید به من بدهی و نه شخص دیگر. ولی زوجة می‌گوید «بل فی ذمة زید». یعنی این ۱۰۰۰ دینار را قرار شد زید بدهد و نه من! (یعنی دعوا در اینجا نه در جنس است و نه مقدار و نه اراده. بلکه دعوا سر این است که چه کسی قرار است این فدیة را پرداخت کند). دو قول در اینجا وجود دارد:

قول اول (شهید اول): قول زن مقدم است زیرا مرد در اینجا مدعی ثبوت ۱۰۰۰ دینار است بر ذمة زن ولی زن این ادعا را انکار می‌کند. اصل در اینجا موافق با زن است (اصل استصحاب عدم).

نکته: طبق این قول، زن بدهکار نمی‌شود زیرا گفتیم حرف زن مقدم است. زید هم بدهکار نمی‌شود! زیرا با اقرار زن چیزی بر ذمة زید ثابت نمی‌شود. (خود زوج هم قبول دارد که زید بدهکار نیست. زیرا زوج مدعی بود که زن بدهکار است و نه زید)

قول دوم (ابن براج): قول مرد مقدم است. زیرا اصل طلاق خلع مورد توافق طرفین است. اصل اولیه در طلاق خلع این است که مال فدیة بر ذمه زن است. یعنی اینکه فدیة بر ذمة دیگری (غیر از زن) باشد، این محتاج دلیل است. لذا اصل در اینجا موافق با مرد است و قول مرد مقدم می‌شود (لذا مرد منکر است و باید قسم بخورد).

اختلاف ششم: خلع با چه کسی بسته شده؟

اگر زوج بگوید «خلعتک علی الف فی ذمتک» یعنی من توی زوجة را طلاق خلع دادم به ۱۰۰۰ دینار که بر ذمة خود تو است. ولی زوجة می‌گوید «بل خالعک فلان و العوض علیه!» یعنی اصلا من با تو عقد خلع نبستم! بلکه تو رفتی و عقد خلع را با شخص دیگری بستی (مثل پدر یا برادر و...). پس برو و عوض را هم از همان شخص بگیر.

شهید می‌فرمایند: قول زن مقدم است. زیرا زن در اینجا در مقام انکار خلع است و زوج در مقام ادعای خلع. لذا قول زن که منکر است، مقدم می‌شود.

اختلاف هفتم: برائت ذمة

اگر زوجة بگوید «خالعتک عل الف ضمنها فلان عنّی» یا «خالعتک علی الف دفعتها» یا «خالعتک علی علف ابراتنی». یعنی زن می‌گوید من قبول دارم که عقد خلع با زوج واقع شده است با ۱۰۰۰ دینار. ولی این ۱۰۰۰ دینار پرداخت شده است (حالا یا خود زن پرداخت کرده است و یا شخصی ضامن آن شده است و یا خود زوج اصلا این ۱۰۰۰ دینار را بخشیده است). یعنی زن ادعا می‌کند که ذمة او اکنون از فدیة بریء است ولی زوج منکر این مساله است.

شهید می‌فرمایند: در این موارد چون زن اصل طلاق خلع را پذیرفته است، لذا قول مرد مقدم است زیرا مرد منکر است و زن مدعی.

۶

تطبیق منازعات در طلاق خلع: اختلاف پنجم و ششم و هفتم

(اختلاف پنجم:) ﴿ ولو قال: خلعتكِ على ألف في ذمّتكِ (زوج بگوید من عقد خلع بستم به ۱۰۰۰ دینار که بر ذمة توی زوجة است)، فقالت: بل في ذمّة زيد (زوجة می‌گوید: این ۱۰۰۰ دینار از روز اول بر ذمة زید بود و نه من!) (زن نمی‌گوید که ابتدا بر ذمه من بود و بعد به ذمه زید منتقل شد! بلکه می‌گوید از اول بر ذمه زید بوده است)، (قول اول:) حلفت (زوجة) على الأقوى ﴾ لأنّه مدّعٍ (مرد مدعی است) وهي منكرة لثبوت شيءٍ في ذمّتها (زن منکر این است که چیزی بر ذمه او باشد) فكانت اليمين عليها. و (قول دوم:) قال ابن البرّاج: عليه اليمين (یعنی مرد باید قسم بخورد) لأنّ الأصل في مال الخلع أن يكون في ذمّتها (درست است که زن قبول ندارد این ۱۰۰۰ دینار بر ذمه‌اش است ولی اصل اولیه این است که در طلاق خلع، فدیة بر ذمه زن است)، فإذا ادّعت كونه في ذمّة غيرها لم تُسمع (اگر زن ادعا می‌کند که این فدیة در ذمة شخص دیگر است، این ادعا مورد پذیرش نیست)؛ لأصالة عدم انتقاله عن ذمّتها (این اصل اشکالی دارد. زیرا اصل عدم انتقال وقتی است که ثابت شود که ۱۰۰۰ دینار بر ذمة زن بوده است و بعد بگوییم منتقل شده است. ولی اینجا اینگونه نیست. لذا این اصل را طبق قاعده اولیه است). وعلى الأوّل (قول اول که می‌گفت زن باید قسم بخورد) لا عوض عليها (زن نباید عوض بدهد) ولا على زيد (زید هم نباید عوضی بدهد) إلّاباعترافه (مگر اینکه خود زید اعتراف کند)، وتبين منه بمقتضى دعواه (به هر حال این طلاق خلع واقع می‌شود بمقتضای ادعا).

و (اختلاف ششم:) مثله (مثل مورد قبلی که قول زن مقدم بود) ما لو قالت: «بل خالعك فلان والعوض عليه» (فرق این مورد با مورد قبلی این است که در مورد قبل، زوجة قبول داشت که طلاق خلع با خود او واقع شده است ولی در اینجا می‌گوید اصلا طلاق خلعی از جانب من واقع نشده است)، لرجوعه (قول زن) إلى إنكارها الخلع من قِبَلها (زن دارد منکر طلاق خلع از جانب خود می‌شود). (اختلاف هفتم:) أمّا لو قالت: «خالعتك على ألف ضَمِنها فلان عنّي» أو «دفعتها» (عطف بر ضمنها) أو «أبرأتني» (عطف بر ضمنها) (فرق این مورد با مورد پنجم و ششم این است که در این مورد اصل خلع توسط زن پذیرفته شده است و قبول هم دارد که ۱۰۰۰ دینار بر ذمة اش آمده است ولی فقط می‌گوید اکنون ذمة من از این موارد بریء شده است) ونحو ذلك فعليها المال مع عدم البيّنة (یعنی در صورتی که زن بینه نیاورد مرد قسم میخورد و قولش مقدم می‌شود و زن هم باید فدیة را پرداخت کند) 

۷

مبارات

معنای مبارات 

در لغت: به معنای مفارقت است. جوهری می‌گوید «تقول بارئت شریکی اذا فارفته» یعنی وقتی شما می‌گویی بارئت شریکی که از شریکت جدا شوی.

نکته: مبارات، در شرایط و احکام، همانند خلع است. لذا فقط ما یک بحث داریم و آن تفاوت‌های میان خلع و مبارات است.

تفاوت‌ها خلع و مبارات 

مبارات در جایی است که کراهت بین زوجین، طرفینی باشد. یعنی هم مرد از زن بدش بیاید و هم زن از مرد. لذا اگر کراهت از یک طرف بود و یا اصلا کراهتی نبود، مبارات نیست. به خاطر همین ویژگی، مرد حق ندارد فدیة ای که می‌گیرد را بیش از مقدار مهریه زن قرار دهد به خلاف خلع که مقدار معینی در فدیة وجود نداشت.

۸

تطبیق مبارات

﴿ والمباراة ﴾

وأصلها (اصل مبارات در لغت) المفارقة، قال الجوهري: تقول: بارأت شريكي إذا (متعلق به تقول) فارقته (یعنی وقتی می‌گویی بارئت شریکی که از شریکت جدا شوی)، وبارأ الرجل امرأته (اذا فارقها) وهي (مبارات) ﴿ كالخلع ﴾ في الشرائط والأحكام ﴿ إلّا أنّها (مبارات) ﴾ تفارقه (جدا می‌شود مبارات از خلع) في اُمور:

منها: أنّها ﴿ تترتّب على كراهية ﴾ كلّ من ﴿ الزوجين ﴾ لصاحبه، فلو كانت الكراهة من أحدهما خاصّة أو خالية عنهما لم تصحّ بلفظ المباراة. وحيث كانت الكراهة منهما ﴿ فلا تجوز الزيادة ﴾ في الفدية ﴿ على ما أعطاها ﴾ من المهر، بخلاف الخلع حيث كانت الكراهة منها فجازت الزيادة.

ولو كان اختلافهما في أصل الإرادة مع اتّفاقهما على عدم ذكر الجنس ، فقال أحدهما : أردنا جنساً معيّناً ، وقال الآخر : إنّا لم نرد بل أطلقنا ، رجع النزاع إلى دعوى الصحّة والفساد. ومقتضى القاعدة تقديم مدّعيها منهما مع يمينه.

ويحتمل تقديم منكرها والبطلان؛ لأصالة عدمها (١) وهو ظاهر القواعد (٢) وتقديمُ قول المرأة؛ لرجوع النزاع إلى إرادتها كما مرّ (٣) وهو ظاهر التحرير (٤) وفيه ما ذكر (٥).

﴿ ولو قال : خلعتكِ على ألف في ذمّتكِ ، فقالت : بل في ذمّة زيد ، حلفت على الأقوى لأنّه مدّعٍ وهي منكرة لثبوت شيءٍ في ذمّتها فكانت اليمين عليها. وقال ابن البرّاج : عليه اليمين (٦) لأنّ الأصل في مال الخلع أن يكون في ذمّتها ، فإذا ادّعت كونه في ذمّة غيرها لم تُسمع؛ لأصالة عدم انتقاله عن ذمّتها. وعلى الأوّل لا عوض عليها ولا على زيد إلّاباعترافه ، وتبين منه بمقتضى دعواه.

ومثله ما لو قالت : «بل خالعك فلان والعوض عليه» ، لرجوعه إلى إنكارها الخلع من قِبَلها. أمّا لو قالت : «خالعتك على ألف ضَمِنها فلان عنّي» أو «دفعتها» أو «أبرأتني» ونحو ذلك فعليها المال مع عدم البيّنة.

__________________

(١) أي الإرادة.

(٢) اُنظر القواعد ٣ : ١٦٦.

(٣) مرّ آنفاً في قوله : لأنّ الاختلاف في إرادتها ، ولا يُطّلع عليها إلّامن قبلها.

(٤) اُنظر التحرير ٤ : ٨٩.

(٥) هو ما ذكره في قوله : ويشكل بأنّ المعتبر إرادتهما معاً.

(٦) نقل ذلك عنه العلّامة في المختلف ٧ : ٤٠٢ ، ولكن ما جاء في المهذّب ٢ : ٢٦٩ هو : أنّ عليه البيّنة وعليها اليمين. ولعلّ المنقول عنه هنا ورد في كتابه الكامل ، وهو لا يوجد لدينا.

﴿ والمباراة

وأصلها المفارقة ، قال الجوهري : تقول : بارأت شريكي إذا فارقته ، وبارأ الرجل امرأته (١) وهي ﴿ كالخلع في الشرائط والأحكام ﴿ إلّا أنّها تفارقه في اُمور :

منها : أنّها ﴿ تترتّب على كراهية كلّ من ﴿ الزوجين لصاحبه ، فلو كانت الكراهة من أحدهما خاصّة أو خالية عنهما لم تصحّ بلفظ المباراة. وحيث كانت الكراهة منهما ﴿ فلا تجوز الزيادة في الفدية ﴿ على ما أعطاها من المهر ، بخلاف الخلع حيث كانت الكراهة منها فجازت الزيادة. ونبّه بالفاء على كون هذا الحكم مترتّباً (٢) على الكراهة منهما وإن كان حكماً آخر يحصل به الفرق بينها وبين الخلع.

﴿ و منها : أنّه ﴿ لا بدّ فيها من الإتباع بالطلاق على المشهور ، بل لا نعلم فيه مخالفاً ، وادّعى جماعة أنّه إجماع (٣) ﴿ ولو قلنا في الخلع : لا يجب

__________________

(١) الصحاح ١ : ٣٦ (برأ).

(٢) في سوى (ع) : مرتّباً.

(٣) مثل العلّامة في القواعد ٣ : ١٦٨ ، والمختلف ٧ : ٤٠٢ ، والتحرير ٤ : ٩٧ ، ولم نعثر على الإجماع في غيرها. نعم ، في الغنية : ٣٧٥ بعد ذكر صيغة المباراة المتضمّنة للفظ الطلاق قال : وذلك لفظه بدليل الإجماع المشار إليه. ونسب في المختلف ٧ : ٤٠٢ والمهذّب البارع ٣ : ٥١٤ والتنقيح الرائع ٣ : ٣٦٥ إلى الشيخ أنّه ادّعى الإجماع ، ولم نعثر على لفظ (الإجماع) في كتب الشيخ. نعم ، فيها ما يفيد ذلك وسائر العبارات أيضاً قريبة من عبائر الشيخ ، اُنظر التهذيب ٨ : ١٠٢ ، ذيل الحديث ٣٤٦ ، والاستبصار ٣ : ٣١٩ ، ذيل الحديث ١١٣٧ ، والمبسوط ٤ : ٣٧٣ ، والسرائر ٢ : ٧٢٣ ، والشرائع ٣ : ٥٨.