درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۱۶: بیع فضول (۵)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین

و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

قیمت گذاری کالا های با هم فروخته شده (1)

فضولی اگر ملک خودش و دیگری را در یک معامله فروخت، اگر مالک اجازه نداد، برای مشتری خیار تبعض صفقه یا شرکت پیش می آید، حال اگر مشتری فسخ نکرد و به بیع نسبت به سهم فضولی رضایت داد.

در این صورت ثمنی که به بایع باید بپردازد چه مقدار است؟ (قیمت در معامله جداگانه لحاظ نشده بود.)

گاهی آن دو کالا مانند کتاب و پیراهن است و گاهی مانند دو لنگه در است یا مانند دو لنگه فرش.

فرق این دو مثال در این است که در کتاب و پیراهن  اجتماع مبیع ها در زیاده قیمت اثر ندارد و جداگانه قیمت می شوند. اما در مانند دو لنگه دَر اگر جدا گانه قیمت بشوند آهن در را وزن و قیمت می کنند مانند ضایعات ولی اگر باهم قیمت بشوند قیمت بالاتر می رود زیرا کارایی مبیع بیشتر می شود.

در مثال کتاب و پیراهن که اجتماع اثری در زیاده قیمت ندارد لازم نیست تک تک را قیمت کنی بلکه جفتش را قیمت می کنیم (هر دو را باهم صد و پنجاه تومان فروخته است) در بازار جمع قیمت هر دو با هم صد تومان است و یکی را هم جداگانه قیمت می کنیم می گوید سی تومان. قیمت کتاب نسبت به مجموع سی درصد است. پس سهم هر کدام مشخص شد و از  صدو پنجاه تومان 105 تومان معادل هفتاد درصد در مقابل پیراهن است و سی درصد یعنی چهل و پنج تومان مقابل کتاب است.

قیمت به تنهایی لحاظ نمی شود تا بگوییم کتاب سی تومان ارزش دارد و از معامله کم بشود و پیراهن 120 تومان در معامله قیمت گذاری شده است زیرا ممکن است ثمن المسمی که در مجموع قرار داده شده با بازار متفاوت باشد. قیمت الان کتاب در بازار را با ثمن المسمی نمی توان مقایسه کرد. زیرا شاید گاهی جمع عوض  و معوض پیش بیاید. اگر مجموع 150 بود و قیمت الان پیراهن بازار 150 باشد در حال حاظر، مالک اجازه نداد و مشتری می گوید من پیراهن را پس می دهم و 150 تومان من را پس بدهید و کتاب رایگان می شود

برای همین نمی شود قیمت یکی را در بازار مشخص کرد و سپس قیمت ثمن المسمی را قیاس کرد. بلکه نسبت قیمت را از ثمن المسمی باید مشخص کرد.

۴

تطبیق قیمت گذاری کالا های با هم فروخته شده (1)

ويعلم مقدار الحصّة ﴿ بعد تقويمهما جميعاً (دانسته می شود مقدار سهم هر کدام از این دو کالا بعد از قیمت گذاری هر دو باهم ) ثم تقويم أحدهما ﴾ (سپس یکی را جداگانه قیمت می کنیم) منفرداً ثم نسبة قيمته إلى قيمة المجموع، (قیمت یکی را نسبت به قیمت مجموع که قیمت کردیم می سنجیم) فيخصّه من الثمن مثل تلك النسبة، (از ثمن المسمی مانند همین نسبت را به این عین نسبت می دهیم مثلا سی درصد) فإذا قوّما (اگر هر دو را قیمت گذاشتن)  جميعاً بعشرين (بیست تومان) وأحدهما بعشرة (یکی را ده تومان قیمت کردند) صحّ في المملوك بنصف الثمن (در مالی که به ملک در آمده صحیح است نیمی از ثمن) كائناً ما كان، (ثمن المسمی هر مقدار که می خواهد باشد دو تومان یا دویست تومان هر کدام باشد نصف در مقابل این عین قرار گرفته است) وإنما أخذ بنسبة القيمة ولم يخصّه من الثمن قدر ما قوّم به (اخذ نمی شود به قیمت {نسبت سنجی می کنیم وسپس نسبت را از ثمن المسمی می سنجیم} و اختصاص نمی دهیم به یک کالا، آن مقداری که قیمت گذاشته اند) لاحتمال زيادتها عنه ونقصانها، (زیرا احتمال دارد سهمش از ثمن المسمی بیشتر یا کمتر بشود) فربما جمع في بعض الفروض بين الثمن والمثمن على ذلك التقدير (اگر این چنین حساب کنیم و قیمت یکی را در بازار، از معامله کم کنیم در بعضی فروض جمع بین ثمن و مثمن می شود) كما لو كان قد اشترى المجموع في المثال بعشرة. (نظیر جایی که در همین مثال جمیع هر دو عین را به بیست تومان فروخته باشیم)

۵

قیمت گذاری کالا های با هم فروخته شده (2)

صورت دوم جایی که باهم بودن عین ها قیمت را تغییر می داد. مثال: دو لنگه در.

در این صورت قیمت مجموع را اگر حساب کنیم و سپس قیمت یکی را نسبت به کل بسنجیم درست نیست زیرا لنگه کوچک اگر پنجاه تومان باشد به تنهایی و بزرگ صد تومن باشد. قیمت مجموع هر دو لنگه را باهم پانصد تومان می گویند.

اگر لنگه بزرگ با مجموع سنجیده شود یک پنجم قیمت مجموع است و درب وچک با قیمت هر دو لنگه نسبت یک دهم را دارد و هفت دهم قیمت برای مجموع بودن است.

نمی شود از ثمن المسمی یک دهم را فقط برای درب کوچک اخذ کرد.

باید در این صورت قیمت تک تک را مشخص می کنیم و این دو قیمت را جمع کرده به مجموع قیمت ها دست می یابیم که صد و پنجاه تومان است و درب کوچک یک سوم و بزرگ دو سوم قیمت را برای خود اختصاص داده است. بعد سراغ ثمن المسمی رفته که چهارصد و پنجاه تومان است، در این صورت آن لنگه کوچک 150 و قیمت درب بزرگ سیصد تومان می باشد.

یک مورد استثنا است: اگر دو لنگه برای دو نفر باشد و غیر مشاع این سخن درست است اما اگر دو لنگه برای یک شخص است و مالک معامله را در یک لنگه فقط اجازه داد اگر مشتری خیار فسخ را اعمال نکرد مشتری پول یک لنگه دیگر را کم می کند (مانند صورت اول مجموعا و سپس با یکدیگر سنجیده بشوند).

در این مثال قیمت درب کوچک یک دهم از ثمن خواهد بود. و از ثمن المسمی 45 تومان برای لنگه کوچک است و بقیه برای لنگه بزرگ است که باید مشتری بپردازد. یا اگر لنگه بزرگ را مالک اجازه نمی دهد می گوید لنگه بزرگ صد تومان قیمت دارد و دو دهم از ثمن مقابل این است که می شود 90 تومان و 360 تومان برای درب کوچک است که باید مشتری بپردازد.

فرق برای یک نفر بودن و دونفر در چیست؟ چطور لنگه کوچک تر که ارزش کمتری داشت را گران تر می فروشد؟

برخی محشین ایراد گرفته اند اما این احتمال که شهید داده اند صحیح است.

جایی که اجتماع این دو درب در زیاده مال اثر دارد مالک می گوید من سه چیز داشتم: 1- لنگه اول 2- لنگه دوم 3- هیئت اتصالیه که در بازار قیمتی داشت.

الان مالکیت دو چیز را از دست داده است. مشتری باید قیمت درب کوچک و هیئت اتصالیه را بدهد.

البته مشتری هم صاحب هیئت اتصالیه نشده است و به همین جهت مشتری خیار فسخ دارد.

اما اگر دو لنگه برای دو نفر باشد هیئت اتصالیه مالکی ندارد تا بخواهیم در مقابلش ثمنی قرار بدهیم.

به همین دلیل شهید می فرماید در این جا که مالک یک نفر است این احتمال بعید نیست.

۶

تطییق قیمت گذاری کالا های با هم فروخته شده (2)

وإنّما يعتبر قيمتهما مجتمعين إذا لم يكن لاجتماعهما مدخل فى زيادة قيمة كلّ واحد كثوبين، (معتبر است قیمت هر دو کالا کنار یکدیگر {صورت اول} در حالتی که این اجتماع دخالتی در زیاده قیمت نداشته باشد مانند دو لباس جداگانه) أمّا لو استلزم ذلك (اما اگر باهم بودن مستلزم زیادی قیمت است) كمصراعي باب (مانند دو لنگه درب) لم يقوّما مجتمعين؛ (دوتا کنار یکدیگر قیمت نمی شوند)  إذ لا يستحقّ مالك كلّ واحد ما له إلّا منفرداً، (زیرا استحقاق ندارد هر کدام از فروشنده ها اجتماع این دو را با هم {آن هیئت اتصالیه برای هیچ یک نیست}) وحينئذٍ فيقوّم كلّ منهما منفرداً، (هر کدام را جداگانه قیمت می کنیم) وينسب قيمة أحدهما إلى مجموع القيمتين، (قیمت هر کدام از دو درب بصورت جدا گانه نه این که با هم قیمت شده باشند، و نسبت هر کدام با مجموع دو قیمت که 150 تومان باشد سنجیده می شود) ويؤخذ من الثمن بتلك النسبة. (و از ثمن به نسبت هر کدام پول قرار می گیرد) نعم (اگر هر دو برای یک مالک باشد) لو كانا لمالك واحد فأجاز في أحدهما دون الآخر (و این مالک فقط یک لنگه درب را اجازه بدهد) أمكن فيه ما أطلقوه، (ممکن است در این مورد آنچه را که علما مطلق گذاشته اند، یعنی آن صورت اول که بصورت مطلق گفته اند مبنای قیمت گذاری است) مع احتمال ما قيّدناه. (احتمال هم دارد که آن صورت دوم که قید داشت هم هست{ صورت قید دار: جمع دو عین موجب اضافه قیمت بود})

۷

بیع ما یملک و مالایملک در معامله واحد

اگر کسی ما یملک و مالا یملک (چیز هایی که در ملکیت کسی در نمی آیند مانند خمر، گوشت خوک ، انسان آزاد) را در یک معامله فروخت مانند جایی که یک عبد و آزاد بایکدیگر فروخته شوند یا گوسفند و خوکی باهم در یک معامله فروخته شوند. در این صورت نسبت به مایملک بیع صحیح و نسبت به مالا یملک بیع باطل است. چطور قیمت گذاری بشوند؟

قیمت گذاری به روش دوم در بحث گذشته انجام می شود.

یعنی قیمت هر کدام جداگانه در بازار مشخص می شود و این دوعدد را با هم جمع می کنیم و نسبت هر کدام با مجموع مشخص می شود.

مثلا اگر هر دو باهم ده میلیون و عبد چهار میلیون و حر شش میلیون قیمت گذاری شده است نسبت می شود چهل درصد و شصت درصد، یا چهار دهم و شش دهم. یعنی مجموع قیمتین یک عدد می شود و نسبت هر کدام با قیمت مجموع سنجیده می شود.

همین درصد را با ثمن المسمی حساب می کنیم.

قیمت حر و خوک را چطور در بازار مشخص کنیم؟ حر را می توان عبد حساب کرد و دید این شخص اگر عبد باشد چقدر ارزش دارد. اما نسبت به گوشت خوک باید نزد کفاری که گوشت خوک می خورند رفت و خوک را قیمت کرد.

شرط قیمت گذار این است که عادل باشد و برای هل این مسئله نسبت به کفار دو راه وجود دارد:

1) از کفار متعدد پرسیده شود به نحوی که اجتماع بر کذب میسر نباشد.

2) اگر در بین کفار مسلمینی هم زندگی می کنند که از قیمت گوشت خوک مطلع هستند اگر دو نفرشان شهادت بدهند که قیمت فلان مقدار است کفایت می کند.

 

۸

تطبیق بیع ما یملک و مالایملک در معامله واحد

﴿ وكذا لو باع ما يُملك ﴾ (هم چنین اگر فروخته شود مایملک و مالایملک با یکدیگر) مبنيّاً للمجهول (ما یملک بصورت مجهول خوانده شود) ﴿ وما لا يُملك، كالعبد مع الحرّ والخنزير مع الشاة ﴾ (مانند عبدو حر با یکدیگر و خوک و گوسفند با یکدیگر) فإنّه يصحّ في المملوك بنسبة قيمته إلى مجموع القيمتين (این بیع صحیح است نسبت به عبد. و در مقابل عبد به نسبت قیمتش از مجموع قیمت عبد وحر از ثمن قرار می گیرد، مجموع القیمتین یعنی قیمت هر کدام مشخص بشود و با یکدیگر جمع بشوند) من الثمن (از ثمن المسمی این نسبت را باید جدا کرد) ﴿ ويقوّم الحرّ (قیمت گذاری می شود حر) لو كان عبداً ﴾ (حر را عبد فرض کرده و قیمت می گذاریم) على ما هو عليه من الأوصاف والكيفيّات (با همین خصوصیاتی که دارد) ﴿ والخنزير (و قیمت گذاری می شود خوک) عند مستحلّيه ﴾ (نزد کسانی که گوشت خوک را حلال می دانند)  إمّا بإخبار جماعة منهم كثيرة يؤمن اجتماعهم على الكذب (یا بواسطه اخبار جماعتی از کفار که فراوان باشند به صورتی که ایمنی وجود داشته باشد از اجتماع آن ها بر کذب) ويحصل (عطف به یومن است) بقولهم العلم (یا حاصل بشود از قول آنان علم) أو الظنّ المتاخِم له، (یا ظن غریب به علم حاصل بشود از قولشان) أو بإخبار عدلين مسلمين (یا بواسطه خبر دادن دو عادل مسلمان) يطّلعان على حاله عندهم، (که اطلاع دارند این عدلین بر حال خوک، قیمت خوک را نزد کسانی که حلال می دانند، می دانند) لا منهم مطلقاً؛ (اما از خود کفار بصورت مطلق نمی توان پذیرفت که مثلا فقط از دو کافر پرسیده شود) لاشتراط عدالة المقوّم. (زیرا عدالت در قیمت گذار ها شرط است)

 

فحكمها حكم الثمرة، فيرجع بها أيضاً كغيرها ممّا حصل له في مقابلته نفع على الأقوى، لغروره ودخوله على أن يكون ذلك له بغير عوض.

أمّا ما أنفقه عليه ونحوه ممّا لم يحصل له في مقابلته نفع فيرجع به قطعاً ﴿ إن كان جاهلاً بكونه مالكاً أو مأذوناً، بأن ادّعى البائع ملكه أو الإذن فيه، أو سكت ولم يكن المشتري عالماً بالحال.

﴿ ولو باع غير المملوك مع ملكه ولم يجز المالك صحّ البيع ﴿ في ملكه ووقف في ما لا يملك على إجازة مالكه، فإن أجاز صحّ البيع ولا خيار. ﴿ و إن ردّ ﴿ تخيّر المشتري مع جهله بكون بعض المبيع غير مملوك للبائع، لتبعضّ الصفقة أو الشركة. ﴿ فإن فسخ رجع كلّ مال إلى مالكه، وإن ﴿ رضي صحّ البيع ﴿ في المملوك للبائع ﴿ بحصّته من الثمن . ويعلم مقدار الحصّة ﴿ بعد تقويمهما جميعاً ثم تقويم أحدهما منفرداً ثم نسبة قيمته إلى قيمة المجموع، فيخصّه من الثمن مثل تلك النسبة، فإذا قوّما جميعاً بعشرين وأحدهما بعشرة صحّ في المملوك بنصف الثمن كائناً ما كان، وإنما أخذ بنسبة القيمة ولم يخصّه من الثمن قدر ما قوّم به لاحتمال زيادتها عنه ونقصانها، فربما جمع في بعض الفروض بين الثمن والمثمن على ذلك التقدير كما لو كان قد اشترى المجموع في المثال بعشرة.

وإنّما يعتبر قيمتهما مجتمعين إذا لم يكن لاجتماعهما مدخل فى زيادة قيمة كلّ واحد كثوبين، أمّا لو استلزم ذلك كمصراعي باب لم يقوّما مجتمعين؛ إذ لا يستحقّ مالك كلّ واحد ما له إلّا منفرداً، وحينئذٍ فيقوّم كلّ منهما منفرداً، وينسب قيمة أحدهما إلى مجموع القيمتين، ويؤخذ من الثمن بتلك النسبة. نعم لو كانا لمالك واحد فأجاز في أحدهما دون الآخر أمكن فيه ما أطلقوه، مع احتمال ما قيّدناه.

﴿ وكذا لو باع ما يُملك مبنيّاً للمجهول ﴿ وما لا يُملك، كالعبد مع الحرّ والخنزير مع الشاة فإنّه يصحّ في المملوك بنسبة قيمته إلى مجموع القيمتين من الثمن ﴿ ويقوّم الحرّ لو كان عبداً على ما هو عليه من الأوصاف والكيفيّات ﴿ والخنزير عند مستحلّيه إمّا بإخبار جماعة منهم كثيرة يؤمن اجتماعهم على الكذب ويحصل بقولهم العلم أو الظنّ المتاخِم له، أو بإخبار عدلين مسلمين يطّلعان على حاله عندهم، لا منهم مطلقاً؛ لاشتراط عدالة المقوّم.

هذا مع جهل المشتري بالحال ليتمّ قصده إلى شرائهما ويعتبر العلم بثمن المجموع لا الأفراد، فيوزّع حيث لا يتمّ له.

أمّا مع علمه بفساد البيع فيشكل صحّته؛ لإفضائه إلى الجهل بثمن المبيع حال البيع؛ لأنّه في قوّة «بعتك العبد بما يخصّه من الألف» إذا وزّعت عليه وعلى شيء آخر لا يعلم مقداره الآن. أمّا مع جهله فقصده إلى شراء المجموع ومعرفة مقدار ثمنه كافٍ وإن لم يعلم مقدار ما يخصّ كلّ جزءٍ.

ويمكن جريان الإشكال في البائع مع علمه بذلك. ولا بعد في بطلانه من طرف أحدهما دون الآخر. هذا إذا لم يكن المشتري قد دفع الثمن أو كانت عينه باقية أو كان جاهلاً، وإلّا جاء فيه مع علمه بالفساد ما تقدّم في الفضولي بالنسبة إلى الرجوع بالثمن (١).

﴿ وكما يصحّ العقد من المالك يصحّ من القائم مقامه، وهم أي القائم ـ جمعه باعتبار معنى الموصول، ويجوز توحيده نظراً إلى لفظه ـ ﴿ ستّة: الأب والجدّ له وإن علا ﴿ والوصيّ من أحدهما على الطفل والمجنون الأصلي ومن طرأ جنونه قبل البلوغ ﴿ والوكيل عن المالك أو من له الولاية حيث يجوز

__________________

(١) راجع الصفحة ١٩٠.