درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۱۰۴: تنبیهات استصحاب ۶۱

 
۱

خطبه

۲

نکته

در بحث قبل عرض شد اگر دو نفر مشغول مناظره هستند، به کسی که حرفش مخالف اصل است، مدعی است و کسی که حرفش موافق اصل است، منکر است، در اینجا مدعی باید بینه بیاورد. در قضیه امام رضا و جاثلیق، هر دو مدعی هستند و باید بینه بیاورند، حال احتمال دارد گفته شود جاثلیق منکر است و امام رضا مدعی هستند، به اینکه احتمال دارد امام رضا، اعتراف به نبوت منجزه (حضرت دو اعتراف دارند: اعتراف به نبوت حضرت عیسی؛ اعتراف به بشارت حضرت عیسی) کرده‌اند، در نتیجه استصحاب زنده می‌شود و حرف جاثلیق موافق استصحاب است و منکر و حرف امام رضا مخالف و مدعی است.

اشکال: اگر اینگونه است چرا حاثلیق قبول کرد که بینهه بیاورد؟

جواب: مراد از بینه‌ای که جاثلیق می‌خواهد بیاورد، خود امام است و این تصدیق استصحاب می‌کند نه رد استصحاب.

فافهم: ظهور امام در نبوت تقدیریه قوی‌تر است.

۳

تطبیق نکته

(رد مدعی بودن هر دو:) إلاّ أن يريد الجاثليق ببيّنته (جاثلیق) نفس الإمام وغيره (امام) من المسلمين المعترفين بنبوّة عيسى عليه‌السلام؛ إذ لا بيّنة له (جاثلیق) ممّن لا ينكره المسلمون سوى ذلك (امام و مسلمین)، فافهم (ظهور کلام امام در نبوت تقدیریه قوی‌تر است).

۴

تنبیه دهم

دلیلی که دلالت بر حکم در زمان اول می‌کند، سه صورت دارد:

صورت اول: گاهی دلیل، مبین حکم در زمان دوم است که در این صورت استصحاب جاری نمی‌شود. یعنی همان دلیلی که می‌گوید این حکم در زمان اول است، عین همان حکم می‌گوید در زمان دوم هم است. مثلا روز شنبه مولا می‌گوید اکرم العلماء دائما، روز سه شنبه شک می‌کنم که همان دلیل می‌گوید اکرام علماء باید انجام شود، در اینجا استصحاب جاری نمی‌باشد.

صورت دوم: دلیل مبین عدم حکم در زمان دوم است، در این صورت هم استصحاب جاری نیست. یعنی همان دلیلی که می‌گوید در زمان اول حکم است، می‌گوید در زمان دوم حکم جاری نیست. مثلا روز شنبه مولا می‌گوید اکرم العلماء الی ان یفسقوا، و غایت هم مفهوم دارد، روز سه شنبه شک می‌کنیم اکرام علماء فاسق واجب است یا خیر، همان دلیلی که می‌گوید اکرام علماء واجب است، دلالت دارد که اکرام علماء فاسق واجب نیست و نیاز به استصحاب نیست.

صورت سوم: دلیل، مبین نیست، یعنی نه می‌گوید حکم در زمان اول است و نه می‌گوید نیست که دو نوع است:

نوع اول: مبین نیست، بخاطر اجمال، مولا می‌گوید اجلس الی اللیل، در لیل اجمال وجود دارد که ذهاب حمره است یا استتار قرص است که بین زمان استتار قرص و ذهاب حمره، شک است که جلوس واجب است یا خیر و دلیل هم حرفی نسبت به آن ندارد.

نوع دوم: مبین نیست بخاطر اهمال، مثلا دلیل داریم الماء المتغیر، نجس، حال اگر خود به خود تغیرش از بین رفت، شک در بقاء نجاست می‌کنیم و دلیل هم دلالت بر چیزی ندارد بخاطر اهمال.

در این دو نوع، استصحاب جاری می‌شود.

فرق بین مهمل و مجمل: مجمل می‌خواهد نگوید (اراده فرد مشکوک از آن امکان دارد) و در مهمل نمی‌خواهد بگوید (اراده فرد مشکوک از آن امکان ندارد چون لفظ قابلی نیست).

۵

تطبیق تنبیه دهم

الأمر العاشر

أنّ الدليل الدالّ على الحكم في الزمان السابق (نسبت به زمان بعد):

إمّا أن يكون (دلیل) مبيّنا لثبوت الحكم في الزمان الثاني، كقوله: «أكرم العلماء في كلّ زمان»، وكقوله: «لا تهن (اهانت نکن) فقيرا»؛ حيث إنّ النهي للدوام.

وإمّا أن يكون (دلیل) مبيّنا لعدمه (حکم در زمان بعد)، نحو: «أكرم العلماء إلى أن يفسقوا»؛ بناء على مفهوم الغاية.

وإمّا أن يكون (دلیل) غير مبيّن لحال الحكم في الزمان الثاني نفيا وإثباتا: إمّا لإجماله (دلیل)، كما إذا أمر بالجلوس إلى الليل، مع تردّد الليل بين استتار القرص وذهاب الحمرة.

وإمّا لقصور دلالته (دلیل)، كما إذا قال: «إذا تغيّر الماء نجس»؛ فإنّه لا يدلّ على أزيد من حدوث النجاسة في الماء، ومثل الإجماع المنعقد على حكم في زمان؛ فإنّ الإجماع (در قدر متیقن) لا يشمل ما بعد ذلك الزمان (زمان اول).

ولا إشكال في جريان الاستصحاب في هذا القسم الثالث.

وأمّا القسم الثاني، فلا إشكال في عدم جريان الاستصحاب فيه (قسم دوم)؛ لوجود الدليل على ارتفاع الحكم في الزمان الثاني.

وكذلك (استصحاب جاری نمی‌شود) القسم الأوّل؛ لأنّ عموم اللفظ للزمان اللاحق كاف ومغن عن الاستصحاب، بل مانع عنه (استصحاب)؛ إذ المعتبر في الاستصحاب عدم الدليل ولو على طبق الحالة السابقة.

۶

قول اول در دلیل عام با آمدن مخصص در زمان و فرد خاص

اگر دلیل عامی از مولی صادر شود، مثلا اکرم العلماء دائما و بعد یک فرد در یک زمان از آن فرد خارج شد، لا تکرم الزید فی یوم الجمعه، روز بعد از این زمان (شنبه) شک در وجوب و حرمت اکرام زید می‌کنیم، وظیفه چیست؟

در این مسئله سه نظریه است:

نظریه اول: شیخ انصاری: عام دو حالت دارد:

حالت اول: عام، نسبت به زمان افرادی یا استغراقی یا انحلالی است، یعنی عام می‌گوید برای هر فرد در هر زمانی یک وجوب اکرام ثابت است. به عبارت دیگر زمانی که در مخصص است، به عنوان قید است نه به عنوان ظرف.

در این صورت اولا تمسک به عموم عام می‌شود و ثانیا تمسک به عام می‌شود.

۷

تطبیق قول اول در دلیل عام با آمدن مخصص در زمان و فرد خاص

ثمّ إذا فرض خروج بعض الأفراد في بعض الأزمنة عن هذا العموم، فشكّ فيما بعد ذلك الزمان المخرج، بالنسبة إلى ذلك الفرد، هل هو (ما بعد ذلک الزمان) ملحق به (ذلک زمان المخرج) في الحكم أو ملحق بما قبله (ذلک زمان المخرج)؟

الحقّ: هو التفصيل في المقام، بأن يقال:

إن اخذ فيه (عام) عموم الأزمان أفراديّا، بأن اخذ كلّ زمان موضوعا مستقلا لحكم مستقلّ؛ لينحلّ العموم إلى أحكام متعدّدة بتعدّد الأزمان، كقوله: «أكرم العلماء كلّ يوم» فقام الإجماع على حرمة إكرام زيد العالم يوم الجمعة. ومثله ما لو قال: «أكرم العلماء»، ثمّ قال: «لا تكرم زيدا يوم الجمعة» إذا فرض الاستثناء قرينة على أخذ كلّ زمان فردا مستقلا،

يبشّر» ؛ فإنّ هذا في قوّة مفهوم التعليق المستفاد من الكلام السابق.

وأمّا التزامه عليه‌السلام بالبيّنة على دعواه ، فلا يدلّ على تسليمه الاستصحاب وصيرورته مثبتا بمجرّد ذلك ، بل لأنّه عليه‌السلام من أوّل المناظرة ملتزم بالإثبات ، وإلاّ فالظاهر المؤيّد بقول الجاثليق : «وسلنا مثل ذلك» كون كلّ منهما مدّعيا ، إلاّ أن يريد الجاثليق ببيّنته نفس الإمام وغيره من المسلمين المعترفين بنبوّة عيسى عليه‌السلام ؛ إذ لا بيّنة له ممّن لا ينكره المسلمون سوى ذلك ، فافهم.

الأمر العاشر

دوران الأمر بين التمسّك بالعامّ أو استصحاب حكم المخصّص

أنّ الدليل الدالّ على الحكم في الزمان السابق :

إمّا أن يكون مبيّنا لثبوت الحكم في الزمان الثاني ، كقوله : «أكرم العلماء في كلّ زمان» ، وكقوله : «لا تهن فقيرا» ؛ حيث إنّ النهي للدوام.

الدليل الدالّ على الحكم في الزمان السابق على ثلاثة أنحاء

وإمّا أن يكون مبيّنا لعدمه ، نحو : «أكرم العلماء إلى أن يفسقوا» ؛ بناء على مفهوم الغاية.

وإمّا أن يكون غير مبيّن لحال الحكم في الزمان الثاني نفيا وإثباتا : إمّا لإجماله ، كما إذا أمر بالجلوس إلى الليل ، مع تردّد الليل بين استتار القرص وذهاب الحمرة.

وإمّا لقصور دلالته ، كما إذا قال : «إذا تغيّر الماء نجس» ؛ فإنّه لا يدلّ على أزيد من حدوث النجاسة في الماء ، ومثل الإجماع المنعقد على حكم في زمان ؛ فإنّ الإجماع لا يشمل ما (١) بعد ذلك الزمان.

ولا إشكال في جريان الاستصحاب في هذا القسم الثالث.

وأمّا القسم الثاني ، فلا إشكال في عدم جريان الاستصحاب فيه ؛

__________________

(١) «ما» من (ه) و (ت).

لوجود الدليل على ارتفاع الحكم في الزمان الثاني.

وكذلك القسم الأوّل ؛ لأنّ عموم اللفظ للزمان اللاحق كاف ومغن عن الاستصحاب ، بل مانع عنه ؛ إذ المعتبر في الاستصحاب عدم الدليل ولو على طبق الحالة السابقة.

هل يجري استصحاب حكم المخصّص مع العموم الأزماني أم لا؟

ثمّ إذا فرض خروج بعض الأفراد في بعض الأزمنة عن هذا العموم ، فشكّ فيما بعد ذلك الزمان المخرج ، بالنسبة إلى ذلك الفرد ، هل هو ملحق به في الحكم أو ملحق بما قبله؟

الحقّ : هو التفصيل في المقام ، بأن يقال :

إذا كان العموم الأزماني أفراديّا

إن اخذ فيه عموم الأزمان أفراديّا ، بأن اخذ كلّ زمان موضوعا مستقلا لحكم مستقلّ ؛ لينحلّ العموم إلى أحكام متعدّدة بتعدّد الأزمان (١) ، كقوله : «أكرم العلماء كلّ يوم» فقام الإجماع على حرمة إكرام زيد العالم يوم الجمعة. ومثله ما لو قال : «أكرم العلماء» ، ثمّ قال : «لا تكرم زيدا يوم الجمعة» إذا فرض (٢) الاستثناء قرينة على أخذ كلّ زمان فردا مستقلا ، فحينئذ يعمل عند الشكّ بالعموم ، ولا يجري الاستصحاب ، بل لو لم يكن عموم وجب الرجوع إلى سائر الاصول ؛ لعدم قابليّة المورد للاستصحاب.

إذا كان العموم الأزماني استمراريّا

وإن اخذ لبيان الاستمرار ، كقوله : «أكرم العلماء دائما» ، ثمّ خرج فرد في زمان ، وشكّ في حكم ذلك الفرد بعد ذلك الزمان ، فالظاهر جريان الاستصحاب ؛ إذ لا يلزم من ثبوت ذلك الحكم للفرد بعد ذلك الزمان تخصيص زائد على التخصيص المعلوم ؛ لأنّ مورد التخصيص

__________________

(١) لم ترد «موضوعا ـ إلى ـ الأزمان» في (ظ) ، وورد بدلها : «فردا».

(٢) في (ظ) بدل «إذا فرض» : «فإنّ».