درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۸۸: تنبیهات استصحاب ۴۴

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

بحث در مورد اصالت تاخر حادث بود که شیخ با دو بیان توضیح می‌دهد که بیان اول تمام شد.

بیان دوم: شک در تقدم و تاخر یک حادث، دو صورت دارد:

صورت اول: گاهی این شک، نسبت به اجزاء زمان است، یک اتفاق افتاده که نمی‌دانیم این در زمان متقدم افتاده یا متاخر، در این صورت استصحاب حجت است.

مثال اول: موت زید در روز جمعه.

مثال دوم: کریت در روز پنجشنبه یا جمعه.

۳

ادامه بیان دوم اصالت عدم تاخر

مثال دوم: کریت در روز پنجشنبه یا جمعه؛ یک آب وجود دارد که روز چهارشنبه و شنبه، یقینا قلیل است، نسبت به روز پنجشنبه و جمعه یقین داریم که در یک روز کر بوده و روز بعدش قلیل شده است اما نمی‌دانیم پنجشنبه کر شده و جمعه قلیل یا جمعه کر شده و شنبه قلیل، در اینجا استصحاب عدم کریت روز پنجشنبه جاری می‌شود، اما ثابت نمی‌شود که جمعه کر شده است و الا اصل مثبت می‌شود.

حال اگر یک لباس نجس را با این آب در روز پنجشنبه یا جمعه بشوییم، طاهر نمی‌شود، چون در روز پنجشنبه استصحاب عدم کریت جاری می‌شود و اگر در روز جمعه شسته، با استصحاب عدم کریت پنجشنبه، اثبات کریت در جمعه نمی‌شود و طاهر نمی‌باشد.

اما اگر لباس نجس را در روز پنجشنبه و جمعه هر دو بشوید، لباس پاک می‌شود، چون اگر در پنجشنبه آب قلیل بوده، لباس نجس است و روز جمعه که آب کر بوده پاک می‌شود و اگر روز پنجشنبه کر بوده، لباس پاک می‌شود و در جمعه هم که آب قلیل باشد لباس پاک را شسته که مشکلی ندارد.

صورت دوم: گاهی شک نسبت به حادث دیگر است، در اینجا دو واقعه است که شک داریم کدام مقدم بر دیگری است که دو حالت دارد:

حالت اول: گاهی هر دو مجهول التاریخ هستند، مثلا یک مرد و زن موازی باهم نماز می‌خوانند که دو اتفاق یقینی است: نماز زن و نماز مرد اما در تقدم هر کدام شک داریم، در این حالت:

اولا: استصحاب تاخر احدهما معین نمی‌شود، چون حالت سابقه ندارد. چون معقول نیست که گفته شود نماز زن، مثلا تاخر از نماز مرد بوده و بعد شک کنیم و استصحاب جاری کنیم. پس یقین سابق نداریم.

ثانیا: استصحاب عدم احدهما در زمان حدوث دیگری، معارض با همین استصحاب در حادث دیگر است. مثلا اگر گفته شود یک زمانی نماز خواندن زن نبود و در لحظه نماز خواندن مردم، شک می‌کنیم نماز خواندن زن بوده است یا خیر استصحاب عدم می‌کنیم که همین استصحاب در طرف دیگر جاری است و تعارض و تساقط می‌کنند.

ثالثا: بر اینکه آیا با استصحاب عدم هر یک قبل از حدوث دیگری، اثبات تقارن می‌شود یا خیر، دو احتمال است، مثلا اگر یک نفر نذر کند اگر زن و مرد مقارن با هم نماز بخوانند، یک درهم صدقه بدهد، حال در اینجا که شک دارد با استصحاب عدم هر یکی قبل از حدوث دیگری، تقارن ثابت می‌شود یا خیر:

احتمال اول: واسطه عقلیه وجود دارد و اصل مثبت است.

احتمال دوم: این استصحابها، تقارن را ثابت می‌کند چون واسطه خفیه است.

حالت دوم: گاهی یکی معلوم التاریخ و یکی مجهول التاریخ است، در این صورت سه نظریه است.

۴

تطبیق ادامه بیان دوم اصالت عدم تاخر

(مثال دوم:) وممّا ذكرنا (استصحاب عدم موت پنجشنبه، اثبات نمی‌کند حدوث موت روز جمعه را) يعلم: أنّه لو كان الحادث (مثلا کریت) ممّا نعلم بارتفاعه (حادث) بعد حدوثه (حادث) فلا يترتّب عليه (حادث - کریت) أحكام الوجود (وجود کریت) في الزمان المتأخّر (جمعه) أيضا (چنانکه احکام حدوث در روز جمعه مترتب نمی‌شود)؛ لأنّ وجوده (حادث) مساو (در مشکوک بودن) لحدوثه (حادث). نعم، يترتّب عليه (حادث) أحكام وجوده (حادث) المطلق (نه وجود مقید به پنجشنبه و نه مقید به جمعه) في زمان من الزمانين، كما إذا علمنا أنّ الماء لم يكن كرّا قبل الخميس (چهارشنبه)، فعلم أنّه (آب) صار (احد یومین) كرّا بعده (ان لم یکن کرا) وارتفع كرّيّته (آب) بعد ذلك (کر شدن)، فنقول: الأصل عدم كرّيّته (آب) في يوم الخميس، ولا يثبت بذلك (اصل) كرّيّته (آب) يوم الجمعة (چون لازمه عقلی است)، (نتیجه:) فلا يحكم بطهارة ثوب نجس وقع فيه (آب) في أحد اليومين؛ لأصالة بقاء نجاسته (ثوب) وعدم أصل حاكم عليه (اصالت بقاء نجاست لباس). نعم، لو وقع فيه (آب) في كلّ من اليومين حكم بطهارته (ثوب) من باب انغسال الثوب بماءين مشتبهين.

وقد يلاحظ تأخّر الحادث بالقياس إلى حادث آخر، كما إذا علم بحدوث حادثين وشكّ في تقدّم أحدهما (حادثین) على الآخر، فإمّا أن يجهل تأريخهما (حادثین) أو يعلم تأريخ أحدهما (حادثین):

فإن جهل تأريخهما (اولا:) فلا يحكم بتأخّر أحدهما المعيّن عن الآخر؛ لأنّ التأخّر في نفسه (تاخر) ليس مجرى الاستصحاب؛ لعدم مسبوقيّته (تاخر) باليقين. (ثانیا:) وأمّا أصالة عدم أحدهما (حادثین) في زمان حدوث الآخر فهي (اصالت) معارضة بالمثل، وحكمه التساقط مع ترتّب الأثر على كلّ واحد من الأصلين، وسيجيء تحقيقه (تعارض) إن شاء الله تعالى. (ثالثا:) وهل يحكم بتقارنهما (حادثین) في مقام يتصوّر التقارن؛ لأصالة عدم كلّ منهما (حادثین) قبل وجود الآخر؟ وجهان:

من كون التقارن أمرا وجوديّا لازما لعدم كلّ منهما قبل الآخر.

ومن كونه من اللوازم الخفيّة حتّى كاد يتوهّم أنّه عبارة عن عدم تقدّم أحدهما على الآخر في الوجود.

على العمل به من باب الأخبار ـ لوازمه العقليّة ، فلو ترتّب على حدوث موت زيد في يوم الجمعة ـ لا على مجرّد حياته قبل الجمعة ـ حكم شرعيّ لم يترتّب على ذلك.

صور تأخّر الحادث

نعم ، لو قلنا باعتبار الاستصحاب من باب الظنّ ، أو كان اللازم العقليّ من اللوازم الخفيّة ، جرى فيه ما تقدّم ذكره (١).

وتحقيق المقام وتوضيحه :

١ ـ إذا لوحظ تأخّر الحادث بالقياس إلى ما قبله من أجزاء الزمان

أنّ تأخّر الحادث قد يلاحظ بالقياس إلى ما قبله من أجزاء الزمان ـ كالمثال المتقدّم ـ فيقال : الأصل عدم موت زيد قبل الجمعة ، فيترتّب عليه جميع أحكام ذلك العدم ، لا أحكام حدوثه يوم الجمعة ؛ إذ المتيقّن بالوجدان تحقّق الموت يوم الجمعة لا حدوثه.

إلاّ أن يقال : إنّ الحدوث هو الوجود المسبوق بالعدم ، وإذا ثبت بالأصل عدم الشيء سابقا ، وعلم بوجوده بعد ذلك ، فوجوده المطلق في الزمان اللاحق إذا انضمّ إلى عدمه قبل ذلك الثابت بالأصل ، تحقّق مفهوم الحدوث ، وقد عرفت (٢) حال الموضوع الخارجيّ الثابت أحد جزئي مفهومه بالأصل.

وممّا ذكرنا يعلم : أنّه لو كان الحادث ممّا نعلم بارتفاعه بعد حدوثه فلا يترتّب عليه أحكام الوجود في الزمان المتأخّر أيضا ؛ لأنّ وجوده مساو لحدوثه. نعم ، يترتّب عليه أحكام وجوده المطلق في زمان (٣) من الزمانين ، كما إذا علمنا أنّ الماء لم يكن كرّا قبل الخميس ،

__________________

(١) راجع الصفحة ٢٣٨ و ٢٤٤.

(٢) راجع الصفحة ٢٣٦.

(٣) في (ر) زيادة : «ما».

فعلم أنّه صار كرّا بعده وارتفع كرّيّته بعد ذلك ، فنقول : الأصل عدم كرّيّته في يوم الخميس ، ولا يثبت بذلك كرّيّته يوم الجمعة ، فلا يحكم بطهارة ثوب نجس وقع فيه في أحد اليومين ؛ لأصالة بقاء نجاسته وعدم أصل حاكم عليه. نعم ، لو وقع فيه في كلّ من اليومين حكم بطهارته من باب انغسال الثوب بماءين مشتبهين.

٢ ـ إذا لوحظ بالقياس إلى حادث آخر وجهل تأريخهما

وقد يلاحظ تأخّر الحادث بالقياس إلى حادث آخر ، كما إذا علم بحدوث حادثين وشكّ في تقدّم أحدهما على الآخر ، فإمّا أن يجهل تأريخهما أو يعلم تأريخ أحدهما :

فإن جهل تأريخهما فلا يحكم بتأخّر أحدهما المعيّن عن الآخر ؛ لأنّ التأخّر في نفسه ليس مجرى الاستصحاب ؛ لعدم مسبوقيّته باليقين. وأمّا أصالة عدم أحدهما في زمان حدوث الآخر فهي معارضة بالمثل ، وحكمه التساقط مع ترتّب الأثر على كلّ واحد من الأصلين ، وسيجيء تحقيقه (١) إن شاء الله تعالى. وهل يحكم بتقارنهما في مقام يتصوّر التقارن ؛ لأصالة عدم كلّ منهما قبل وجود الآخر؟ وجهان :

من كون التقارن أمرا وجوديّا لازما لعدم (٢) كلّ منهما قبل الآخر.

ومن كونه من اللوازم الخفيّة حتّى كاد يتوهّم أنّه عبارة عن عدم تقدّم أحدهما على الآخر في الوجود.

لو كان أحدهما معلوم التأريخ

وإن كان أحدهما معلوم التأريخ فلا يحكم على مجهول التأريخ إلاّ بأصالة عدم وجوده في تأريخ ذلك ، لا تأخّر وجوده عنه بمعنى حدوثه بعده. نعم ، يثبت ذلك على القول بالأصل المثبت. فإذا علم تأريخ

__________________

(١) في مبحث تعارض الاستصحابين ، الصفحة ٤٠٧.

(٢) في (ت) و (ص) زيادة : «كون».